Yegane Profile Banner
Yegane Profile
Yegane

@yegane_khaleqi

Followers
131
Following
47
Media
9
Statuses
460

غایب ز میانه

Joined June 2016
Don't wanna be here? Send us removal request.
Explore trending content on Musk Viewer
Pinned Tweet
@yegane_khaleqi
Yegane
10 months
امشب به این‌سطح سیاه خالی نگاه کن و به یاد بیار که هرجا نور روی من بی‌افته، وقت رفتنه. من گرداننده‌ی این صحنه‌‌ام، نه موضوع صحنه. و کات همیشه رو به سیاهی‌ست.
0
0
11
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
جوهر تحیّر یک‌قول از علی‌ابن‌ابی‌طالب هرگز برای من کم نشد. اینجا که انگار به‌صورت همزمان پرده از سناریوی خلقت، اخلاق خداوند و بازی روزگار کشیده و در کمتر از ده‌کلمه توصیفش کرده: عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم!
0
2
50
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
شما دیت با روانشناس نرفتید‌ که قدر عافیت بدونید.
@Maslo0ob
mohi
7 months
دیت با یه مهندس اینجوریه که داریم از بغل مخزن جمع‌آوری ماهی عید رد می‌شیم می‌گه به نظرت فشار هیدرواستاتیک آب پایین مخزن چقدره؛ از بغل دکل برق رد می‌شیم میگه عه وایسا صدای برق رو بشنویم. از بغل پل کابلی رد می‌شیم می‌گه می‌بینی معجزه مهندسی رو به نظرت پی این ستون چند متره. :))
64
11
683
5
0
38
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
باورنکردنیه که تا همین چندسال پیش، عامه‌ی مردم یه‌سریال مشترک می‌دیدن و می‌شد تو تاکسی و تره‌بار و توییتر و دانشگاه درباره‌ی شخصیت‌ها و قصه‌های مشترکی حرف زد. درواقع روزگاری ما درام فارسی عامه‌پسند داشتیم. چیزی که امروز مطلقا وجود نداره.
0
0
22
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
امروز فکر می‌کنم برای اولین‌بار، ساعت شیش‌ونیم صبح گریه کردم. خیلی سنگین و جدی نشستم روی تخت، به دوتا پرنده‌ی کز کرده روی درخت جلوی پنجره‌ام خیره شدم و یک‌دفعه یکی پس سرم گفت نباید اینجوری می‌شد. بعد دیدم واقعا نباید می‌شد. اصلا نباید می‌شد. و شد آنچه شد.
0
0
22
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
انقدری فهمیدم که آدمیزاد باید در میدان‌های کوچک‌تر و بعضا کم‌اهمیت‌تر زندگیش، باخت رو با فروتنی بیشتر و پیگیری کمتری بپذیره و بگذره. زیادی نباختن، هیچ‌جای این زندگی علامت خوبی نیست.
0
1
19
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
چندین سال پیش، یه‌روز توی مترو نگاهم افتاد به صفحه‌ی گوشی کناریم و متوجه شدم داره پیج اینستاگرامم رو می‌خونه. دیدم که لایک هم نکرد، اما چندبار برگشت سر یه‌پستی و انگار که دوباره خوندش. هنوز اون چنددقیقه یکی از عجیب‌ترین لحظات زندگیمه. این‌یکی هم روش.
@ferfereham
عاری
8 months
اول کلاس یکی از بچه ها یه متنی خوند ازش خواستم برام بفرسته گفت نویسنده اش نمی دونم کیه بی نام و نشونه چد نفر دیگه هم گفتن برای ما هم بفرست الان که فرستاد می بینم نویسنده ی گمنام یگانه است :) باید حدس می زدم این چینش کلمات یگانه است که هربار می تونه منو شگفت زده کنه @yegane_fkhr
2
0
13
3
0
16
@yegane_khaleqi
Yegane
6 months
همه‌چیز به خمیر پیتزای امروزم بستگی داره. اگر خوب بشه آخوندا رفتنی‌ان، ارشد قبول می‌شم و دکتر در خشت خام من، افتخار دوران تدریسش رو می‌بینه و از خیر شهریه حداقل چهارسالش می‌گذره.
1
0
16
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
دلم برای مرز جنونم تنگ شده. سالهاست حتی از دور هم ندیدمش؛ چه برسه به بوسیدن و گذشتن ازش.
3
0
17
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
ولی امشب باید یه‌چیزی می‌شد. یه‌خبری، اتفاقی، معجزه و خرق عادتی، چیزی. بوش توی هوا پیچیده بود و خودش معلوم نیست کجا موند که پیداش نشد.
0
0
15
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
هرجور فکر می‌کنم می‌بینم یکی باید به ما می‌گفت. یکی باید حالی‌مان می‌کرد که این سوراخ‌های ریز وسط سینه‌هایمان، مثل گوش و دماغ و ناخن، تا آخر عمر رشد می‌کنند و گشاد می‌شوند. که از یک‌جایی به بعد نمی‌شود با کلمات حفره‌ها را پر کرد و آدمیزاد خیلی زود سوراخ می‌شود. هوا می‌کشد. و پوف.
0
1
15
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
ساعت نُه شب خوابم میاد، ساعت ده درحال مرگم از خواب، یازده عادت می‌کنم به بی‌خوابی، دوازده که می‌رسم به تخت دیگه خوابم نمیاد.
2
0
14
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
هفت صبح امروز، آسمون شبیه مجاورت با اجابت بود. انگار هرچیزی که از جهان می‌خواستی، درلحظه، روی زمین ممکن و مجسم شده. الان ولی شبیه ناکامی بعد از اجابته. اونجا که حجم خیالی آرزوها آب می‌شن و واقعیت از زیرش بیرون می‌زنه: سرد و سخت و قابل اطمینان.
0
0
14
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
محک دوست‌داشتن و عشق و اینها هم از یک‌جا به بعد، همین شد که بتونه دستم رو بگیره و از مرز جنونم بگذرونه. ایستادن رو سرزمین موعودِ پشت اون مرز، فتح دوباره‌ی ناممکن و پیچیدن باد بی‌نیازی لای موها، فکر کنم تنها چیزی باشه که هرگز از خواستنش خسته نمی‌شم.
0
0
14
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
خلاصه که روز بدی بود امروز. و اساسا هر روزی که زیاد آنلاینم روز بدیه. روز خوب، روزیه که یادم بره گوشی دارم؛ آفتاب رو ببینم و حواسم پرت درختا باشه.
0
0
13
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
نیاز دارم یه‌آدم رندوم ناشناس، تو خیابونی جایی یک‌دفعه دستم رو بگیره و بگه ببین این مه از جلوی چشمات می‌ره کنار، راه پیدا می‌شه، شادی عزیزانت رو می‌بینی، اون‌مسئله هم درست می‌شه. ترجیحا هم تا بیام بپرسم کدوم مسئله؟ رفته باشه. خودم می‌فهمم کدوم مسئله.
1
1
14
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
تو سکانس آخر in the mood for love، آقای چاو می‌ره بالای یه معبد بلند تا رازش رو توی گوش یه‌سوراخی بگه و درش رو ببنده. منم امشب اگر می‌تونستم می‌زدم به کوه تا در گوش یه‌سوراخی تو دل صخره‌ها، بگم که "دیگه اینجوری نمی‌تونم." ، بعد هم درش رو ببندم و برگردم به ادامه‌ی "اینجوری".
1
0
13
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
انقدر از نظر ذهنی و عاطفی تو حالت خارج از دسترسی‌ام که تو مکالمات زیر ۳دقیقه هم نیمی از اطلاعات رو از دست می‌دم و نمی‌فهمم چی شنیدم و دیدم. یکم دیگه پیش بره باید از آدم‌های تو خیابون بپرسم که آیا من داشتم می‌اومدم یا می‌رفتم؟ زنم کجاست؟ ناهار خوردم؟ چه کسی تریاک من را جابجا کرد؟
1
0
13
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
واقعا بعید می‌دونستم از پس این تاریکی بربیام تا پایان سال؛ عارفه اما امروز ده‌دقیقه پیداش شد و طوری روشنم کرد "که صبح گر بدمد گویم این سیاهی کیست؟".
1
0
13
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
اینهمه‌سال رفتن و برنگشتن چرا سینه‌ات رو وسیع‌تر نکرد آدم ساده؟
1
0
12
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
آدمیزاد از سوگ می‌گذره. از اتفاق می‌گذره. پس‌لرزه‌ها رو هم فراموش می‌کنه‌ و ایستادن رو زمین محکم براش عادت می‌شه. بعد یک‌روزی می‌بینه همین‌جوری که نشسته رو زمین محکم، پاهاش رو تکون می‌ده تا اتفاق رو برای خودش تداعی کنه. دنبال سوگ می‌گرده و دلتنگ واقعه می‌شه. اینه در رنج آفریدن.
0
1
13
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
متاسفانه انقدر همیشه خوشحال و شاد و خندان از جلسات و امتحانات بیرون میام که همه خیال می‌کنن الساعه از فتح قله‌های موفقیت برگشتم؛ حال‌اینکه صرفا تمام‌کردن مسائل من رو خوشحال می‌کنه. اگرم هوا خوب باشه که مثل امروز شبیه بز کوهی از خوشی می‌جهم و محتویات عمل انجام‌شده به هیچ‌جام نیست.
0
0
12
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
ته اون چاهی که هرگز نباید سراغش بری، که هرکس بهت رسید گفت دوری کن ازش، می‌بینمت.
0
1
18
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
تغیرات افراطی خصوصا در زمینه دین‌داری و مذهب، می‌تونه علامتی از مسائل درک‌نشده‌ی بسیار جدی‌تر باشه. صرفا هم دین‌گریز شدن نیست، دین‌دار شدن ناگهانی هم غالبا علامتی از مشکلی جدی‌تره. خلاصه که، سیر و تحول همیشه هست اما این یکبارگی‌ها؟ خطرناک هم نباشه، نشانه‌ی بلوغ و رشد نیست.
@mhmazidi
mhmazidi
7 months
در کشوری با هزارسال سابقه دین و ایمان، تضعیف‌ دین در عرض چندسال بسیار خطرناکه. از دل این تضعیف انسانهایی مدرن، تابع خرد و اندیشه و دور از تعصبات بیرون نمیاد. خیالی است بسیار خام.
20
12
202
1
0
12
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
اما تهش چی باقی موند از ما؟ جز ریشه‌هایی که روزگار بعد از مرگ یادشون داد گل‌های تازه بدن. جز این زیبایی از مرگ گذشته.
0
0
12
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
حاضرم سر کسب عنوان "خسته‌ترین انسان خاورمیانه" شرط سنگین ببندم امشب.
1
0
11
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
صبح جمعه‌ی اواخر بهمن‌ماه لباس عروس صددرصد موردعلاقه‌ام رو پیدا کردم‌. فقط مونده یه همسر مهربان خارجی پیدا کنم و پدر مادرم رو هم طولانی‌مدت بفرستم خارج که حساسیت‌زدایی کافی قبل از عروسی اتفاق بی‌افته.
3
0
11
@yegane_khaleqi
Yegane
10 months
نمی‌شه توضیح داد که چقدر دور شده همه‌چیز. همه‌ی قصه‌ها، ماجراها، دلواپسی‌ها، احتمالات و خواهش‌ها‌ یک‌باره کوچ کردن به سرزمین‌های دور؛ و دیگه حتی طوری نیست که دلم بخواد برگردن. مثل شهر ویران‌شده از حمله‌ی کولی‌ها، به سکوت و جستجوی بی‌حاصل پرنده‌ها راضی‌ترم تا سرزندگی منتهی به جنگ.
1
0
12
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
ولی هیچ‌چیز به پای ایده‌ی دست‌جمعی گریه‌کردن نمی‌رسه. با چراغ‌های خاموش. طوری که انگار غم تو یکی از هزارانه. و اون‌لحظه‌ی درخشان که یله می‌شی و صدای هق‌هق‌ات از حد جمعیت بالاتر می‌ره. لحظه‌ای که غم‌ات تو رو بالا می‌کشه و مستقل می‌شه. لحظه‌ی اقرار شکستن و اول آبرومندی رنج. آخ.
0
0
11
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
خلاصه که واقعا جالب می‌شد اگر خوشبختی برای آدمیزاد کافی بود؛ آدمها رسیدن رو تجربه می‌کردن و می‌تونستن بیشتر از ۱۷ثانیه طعم موفقیت رو بچشن. اما نمی‌شه و تا اذان صبح به افق تهران حدودا پنج‌ساعت باقی‌ست.
1
0
11
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
دیگه بزرگ شدم و می‌دونم اگر شب‌هایی که حس می‌کنم باید یه‌چیزی بگم، ساکت بمونم، صبح فردا انسان خشنودتر و سلامت‌تری خواهم بود.
1
0
11
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
مدت‌هاست که بخشی از عمیق‌ترین لایه‌های هیجاناتم، تجربه‌پذیری‌شون رو از دست دادن و انگار که اصلا ندارمشون. خاطره‌ی بودن‌شون هست و به وضوح یادمه که چه رنگ‌ها و حالات و حواسی رو با چه شدتی درگیر می‌کردن، اما حالا یه‌در بزرگ آهنی بین‌مونه که به‌راحتی هرخاطره‌ی روشنی رو انکار می‌کنه.
1
0
11
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
بعدها هم اگر نوه‌هام ازم پرسیدن که چرا همچین کردی با زندگیت مادربزرگ عزیز؟ بهشون می‌گم من در دریاها سفر کردم عزیزانم، زیستن ضروری نبود. اگر یک‌موی من توی تن‌شون باشه، می‌فهمن و خودشون هم می‌زنن به دریا. یهودی‌ِسرگردان‌زاده بایدم به راه بگه تقدیر.
0
0
11
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
یادم نمیاد آخرین‌باری که حس کردم چیزی رو کامل می‌فهمم یا می‌دونم کی بوده. دلم علم مسلم، یقین لاریب‌فیه می‌خواد.
1
0
11
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
من اتفاقا خیلی مشتاقم که امشب به قصه‌ی دل من گوش کنی و فردا مرا چو قصه فراموش کنی‌. اصلا اگر فراموش نکنی ناراحت می‌شم. حتی ممکنه اقداماتی در راستای تحریک محدود لوب گیجگاهی‌ات انجام بدم؛ چون مهمه که حتما چو قصه فراموش کنی عزیزم. :*
0
1
11
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
انقدر از ۲۱سالگیم عکس دارم که تا صبح یکشنبه می‌تونم ژانر رو رهبری کنم. عجیبه که سال‌های خوب و شادی هم نبودن، اما چه درخششی اسماعیل؛ چه درخششی.
0
0
10
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
غم‌های زیادی توی این زندگی گلوی من رو گرفتن و زمینم زدن. غم‌های وحشی، سرد، سخت و خاکستر‌کننده. غم تو اما بزرگم کرد و بی‌صدا و مداوم، راهم برد. من قدم‌های بلندی برداشتم امسال و هیچکس اما قامت بلند پشت این قدم‌ها رو ندید. کاش بودی و خودت رو می‌دیدی.
0
1
11
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
متاسفانه در صورت پخش قطعه‌ی ارمغان‌تاریکی محمد اصفهانی، این‌کاربر در صدر قله‌های کامروایی هم که باشه بند دلش پاره می‌شه و به خاک سیاه می‌شینه.
1
0
10
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
نمی‌دونم چندسال شد که شغل تمام‌وقتم خیانت به ایده‌هامه؛ اما این رو فهمیدم که قرار نیست هیچ‌وقت کمرنگ یا تموم بشن. تا روز آخر عمر/تردید، همینجا روبه‌روم می‌ایستن و بی‌عرضگیم رو به روم میارن. شبیه بهترین رفیق‌ها و بدترین معشوق‌ها.
1
0
10
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
از روز پر از حرص و دندان‌ساییدن و اجتناب از آدم‌کشی به اتاق و تختم برگشتم اما بسته‌ی کدئینم خالی بود. فردا روز خوبی نیست.
0
0
10
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
اگر بدونید همه‌ی احتمالات ۹۹درصدی‌ای که ازش حرف می‌زنید، برای من هرگز و حتی کمتر از اونه، شاید بفهمید که چرا قصه‌ها رو دوست دارم و قول‌وقرارها رو نه. حتی قرار فرداصبح هم برای من موضوعیتی نداره، چون آدمیزاد جز یک‌لحظه امکان، چیز دیگه‌ای تو دستش نیست.
0
1
10
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
حرف رستمبگلو شد امروز، یادم افتاد یه‌بار اون شعر اروتیکش رو استوری کرده بودم، مسلمین در ریپلای برای امام غایب دعا و درود می‌فرستادن. اون واقعا یک‌فریم از تمام زندگی من بود.
0
0
10
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
حالا ساعت نه و ده شب اگر بخوابم، سه‌صبح بیدار می‌شم و بدنم آماده‌ی فعالیت و فلک را سقف شکافتنه. متاسفانه از هر طرف که رفتم، ان الانسان لفی خسر.
0
0
10
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
انگار دونیم شدم. دوتا غریزه‌ی متضاد و زنده توی سینه‌ام، پشت مرزهای مشخص‌شون و بی‌دخالت در امور دیگری، می‌جوشن و مشغول میل‌ورزی‌ان. یکی دیوانه‌ی آفتاب و کار و دانستن و طی مسیر، دیگری عاشق کوهستان و باد خنک و زمین و کاشتن و یکجانشینی. یکی با دیگران و دیگری دور از دیگران. هردوهم من.
0
0
10
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
سر یه‌کاری رفتم امروز که کارفرماش یک‌مقدار ناشناس بود؛ به سی‌وپنج‌نفر سپردم که حواسشون به لایولوکیشنم باشه و سر یه‌ساعتی زنگ بزنن ببینن زنده‌ام یا نه، قبل رفتن هم سه‌بار تا دم سلاح سرد برداشتن رفتم و برگشتم. عقل پارانوئید.
2
0
10
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
"می‌دانم بیداری و در بستر جوانی‌ات، پنهانی اشک‌هایت را پاک می‌کنی"
3
1
11
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
دلم برای بوی بچه‌هام تنگ می‌شه، و بچه‌داشتن هرروز ازم دورتر.
1
0
9
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
من وسط دریایی شنا کردن رو یاد گرفتم که برای اکثر آدم‌ها باتلاق مرگ بوده؛ خفیف و یواش بودن از من برنمیاد عزیزم. منو اهلی نکن.
1
1
12
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
چندسال پیش، اینجا نوشته بودم که حاضرم برای تماشای ترکیب آفتاب زمستانی و فرش لاکی و گیاهان سبز توی گلدون بلیط بخرم. امروز آفتاب که رسید به فرش اتاقم، نشستم کنار گلدون‌هام و برای چنددقیقه، وزن جهان شبیه پاسخ حل‌شده‌ای از شونه‌هام قل خورد و افتاد.
0
0
9
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
تو اون بنایی بودی که میل به ویران‌کردنش می‌تونست مستحکم‌ترین ستون‌های عقلانیت رو خم کنه و بشکنه؛ نه این بناهای سستی که از خیال ویرانی‌شون جز رقت و دلسوزی، چیزی عاید کاسب نمی‌شه.
1
0
9
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
وسط شلوغی بازار یه‌دخترک حدودا پنج‌ساله، همین‌طور که طره‌ای از موهاش رو دور دستش می‌پیچد، خیلی شمرده و بی‌مقدمه بهم گفت سال نوی شما مبارک! به‌اندازه‌ی گیلاس‌های روی کاپشنش به جون‌هام اضافه شد و الان دیگه به‌نظرم ۴۰۲ سال خیلی خوبی بود.
0
0
9
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
مسلط نیستم به امروز و اینجای زندگیم اما برای اولین‌بار دارم از این آشوب و ناامنی کیف می‌کنم. دور از چشم همه‌ی آدم‌هایی که عادت‌شون دادم با تسلط مفرط و اعتیاد بهش بشناسن منو‌.
0
0
10
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
نمی‌بینی که دارم نقش خودم رو بازی می‌کنم؟ که از فاصله‌ی بین بیان و حقیقتم، هوا که هیچ، پرنده‌ها هم می‌تونن عبور کنن؟ نمی‌بینی دلم تنگه؟ تو این دریای چشمون سیاهو پس چرا داری؟
0
0
10
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
این توییت رو می‌نویسم که اگر چندماه دیگه دوباره حمله‌های وحشتزدگی شروع شد، بدونم کفاره‌ی شراب‌خوری‌های بی‌حساب این یکی‌دوهفته بوده. خصوصا امروز که خورشید هم رخ در نقاب کشید و همون یک‌ذره سروتونین هم به ما نرسید.
0
0
9
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
صبح با تخمین نیم‌ساعت تاخیر برای پیدا کردن اسنپ درخواست دادم و کمتر از سی‌ثانیه قبول کرد. ریمل چشم راستم که همیشه خوب می‌شد، بد شد و چشم چپم که همیشه بد می‌شد، یه‌جور غیرعادی‌ای خوب شد. سپس مادربزرگ پرچمدار سلامتم بهم کرانچی تند تعارف کرد. الانم منتظرم از زمین به آسمون بباره.
0
0
9
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
امشب با یه‌رفیقی بیرون بودم که دلیل آشنایی‌مون مردی بود که سالها پیش دوست می‌داشتم. خیال می‌کردم مرد محبوبم عاشق این زنه و انقدر هم زیبا بود که جای حسادت نداشت؛ صرفا دنبالش کردم که تماشاش کنم. بعدها فهمیدم چیزی بین‌شون نبوده، اون مرد هم آدم جالبی نبود، اما این زن هنوز تماشاییه.
0
0
9
@yegane_khaleqi
Yegane
10 months
حد فاصل فرمانیه تا سه‌راه پاسداران، اون‌دونفری که داشتن داد می‌زدن و فحش می‌دادن ما بودیم. اونی‌که قبل نمایشگاه داد زد "آخه بی‌پدر" مشخصا من بودم.
1
0
8
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
نکته‌ی فرعی: اون بهترین‌رفیق‌ها معمولا به بدترین‌شکل از شما جدا می‌شن، و اون بدترین‌معشوق‌ها به‌طرز باورنکردنی‌ای موندگار.
1
0
8
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
پس می‌شد آدم بترسه اما کسی از روش رد نشه. من تا امشب فکر می‌کردم قانونش اینه که هرجا بترسی و نتونی، دیگران وظیفه‌شونه رد شن از روت. چه جالب شده دنیا.
0
0
8
@yegane_khaleqi
Yegane
6 months
همه‌ی شواهد نشون می‌دن که بخش تشخیص‌دهنده‌ی تناسب ضخامت لباس با دمای هوای هرروزِ مغز من به‌صورت کامل طی فرآیند خلقت جاافتاده. به همین‌خاطر هم دیروز با شلوار کتان داشتم آب‌پز می‌شدم و امروز؟ یک‌لا پیراهن نخی پوشیدم.
1
0
8
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
از در کافه به عنوان یک‌آدم خالی خارج شدم و کمتر از سی‌ثانیه بعد، در هیبت آدم‌برفی به اسنپ رسیدم. زمستون بسّه.
0
0
8
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
هرچقدر ۴۰۲ سال جاده‌شکافتن وسط بیابون‌های پانخورده و پیمودن راه‌های صعب‌العبور بود، این روزهای آخرش راحت و خلاص و خوش تموم شد. فقط اگر می‌تونستم تا سال‌تحویل هم بخوابم دیگه سلطان جهانم به چنین‌روز غلام بود.
0
0
8
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
اینهمه حرف زدم که فقط همینو بگم؛ "میان من و دلم آری دری‌ست بسته و دیواری".
0
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
10 months
نمی‌دونم "سرزندگی" لغت درستیه یا نه؛ چون در مقابلش افسردگی نیست، دلزدگیه. یا حالتی شبیه دماغ جمع‌شده از استشمام بوی تند سوختگی. شاید بشه تعبیرش کرد به "شور". شور منتهی یه جنگ. یا شایدم هیاهوی منتهی به جنگ. آره‌. هیاهو!
1
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
11 months
نباید برمی‌گشتم، اما آدمیزاد چه‌کار می‌تونه بکنه جز برگشتن؟ سرنوشت ما از روز اول پیدا بود: راجعون.
1
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
یه‌دونه قرص مسکن مونده بود توی بسته، از صبح درد رو تحمل کردم به خیال اینکه مبادا بدتر بشه و دیگه نداشته‌باشم. درحالیکه اگر اصلا نداشتم، آسمون رو به زمین می‌دوختم تا زودتر برسه دستم و درد نکشم. خلاصه این‌طور که پیداست، واقعا امکانِ محدود، از ��ی‌امکانی، محدودکننده‌تره.
0
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
10 months
خسته‌ام، حوصله ندارم و انقدر از داشتن رفقام خوشحالم که می‌تونم تا ابد برای کنارشون بودن درخواست زندگیِ اضافه کنم.
0
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
و هرچی بردم رو ببازم به انسان خسته‌ی ازیادرفته‌ی فلسطینی‌.
0
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
بالاخره انسان‌بودن کسرشان‌ته یا آرزوت؟ انسان مدرن!
2
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
اینو کف یکی از هزاران پرونده‌ای که امروز خوندم، نوشتم. یه‌روز که از اینجا اومدم بیرون یه‌داستان می‌نویسم و توش هربلایی که از خوندن اینها سرم اومد رو سر شخصیت اصلی میارم؛ تا [حداقل یک‌نفر] بداند که شب ما به چه‌سان می‌گذرد.
0
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
رفیقم امروز زنگ زد به یگانه‌خالقی، به‌جاش عباس‌نشئه گوشی رو برداشت و درباره‌ی نزدیکی ترک آخر علی‌سورنا به وعظ سقراطی صحبت کرد. اون‌وسطا یادمه تاکید کردم دستکش چرم زرد می‌خوام. و حتی نمی‌دونم با این حجم از سرفه چجوری انقدر حرف زدم. پناه بر خدا.
0
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
توی صف انتظار تزریقات، به خودم اومدم و دیدم دارم بخاطر خانم روبه‌رویی‌ام که دست‌هاش رو روی صندلی درمانگاه گذاشته و متوجه آلودگیش نیست حرص می‌خورم. کات. چهارسال پیش سر کلاس آسیب، به استادم که داشت وراثت‌پذیری وسواس رو درس می‌داد گفتم من ارث وسواس ذهنی دارم اما مطلقا علائمی ندارم.
1
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
10 months
سیاوش کسرایی.
@makanmehr
Makan Mehrpouya
10 months
کی فکرشو می‌کرد که یه روز قلبم دوباره انقدر گرم بشه؟
0
0
126
1
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
توی درمانگاه به این فیلم جدید جیلان هم فکر کردم. واقعا زیبا بود و واقعا فیلم بد و بیهوده‌ای بود. اگر قرار نبود چیزی جز تصویر تحویل‌مون بده، می‌شد ساعت‌ها ادامه‌اش داد. ولی متاسفانه درون‌مایه‌ی داستان شبیه ماستی بود که به مدد پرداخت سینمایی، سعی شده بود به‌عنوان سیمان ارائه بشه.
1
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
جز مسلمان پروارشده از رانت ج‌الف که عادت کرده همه مجبور باشن به عقایدش تعظیم کنن، حتی اون‌بیچاره‌ای که بخاطر خوشامد طبع لطیف‌شون حبس کشیده، آیا کس دیگه‌ای هم از توییت شنبه‌زاده ناراحت شد؟
2
0
7
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
@nozhol در همین راستا؛
Tweet media one
1
0
6
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
"با سایه خو گرفته، بی‌آفتاب مانده"
1
0
6
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
کاش تابحال کاروان روشن رو نشنیده بودم. کاش امشب همون‌شبی بود که رها می‌فرستادش برام و می‌گفت اینو خودم نگه‌داشتم از فیسبوکش که پاک کرد. کاش هیچ‌کدوم این‌ها مال ۹۸ نبود و می‌شد به‌تمامی سیاهی اون‌سالها رو پاک کرد؛ فارغ از هردلبستگی به نقاط درخشنده روزهای سیاه.
0
0
6
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
من می‌خوام کلاهخود اون لغتی باشم که درست وسط ادا شدن، شکارِ تردیدت می‌شه؛ حتی اگر همه‌ی تیرها با اسم خودم پرتاب شده‌باشن.
0
0
6
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
@bluishalma حالا منکه هرروز خالقی‌ام کجا رو گرفتم؟
2
0
6
@yegane_khaleqi
Yegane
10 months
"این ذره ذره گرمی خاموش‌وار ما یک روز بی‌گمان سر می‌زند ز جایی و خورشید می‌شود"
0
0
6
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
تا اینجاش البته اطلاعات سوخته بود. نکته ابنجاست که امروز مطمئن شدم هرگز قرار نیست تاثیرش رو از دست بده و به جنازه گر نیایی به مزار؟ خواهی آمد.
0
0
6
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
ولی چقدر از اون گریز ناگهانی صمد به پشت‌صحنه خوشم اومد. هرشکلی از بهم‌ریختن فرم، به چشم من بی‌نهایت جذابه و جسارت جیلان تو خارج‌شدن از فرم و مکان و حتی زمان، و دیگه هم اشاره‌ای بهش نکردن، یه‌جور لذت شخصی برام داشت. کاش صمد رو انقدر آبکی نمی‌بست و با اون عمق، کمی بازی می‌کرد.
0
0
5
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
خستگیم حجیم و بی‌قواره‌ست. انگار یه کوه رو ذره‌ذره قورت داده باشم. اوایل فقط چندتا سنگ‌ریزه کف معده‌ست، اما یواش یواش کوه دوباره کوه می‌شه و آدم دیگه آدم نمی‌شه.
1
1
6
@yegane_khaleqi
Yegane
11 months
ها. قرار بود از دیگری بگم. با یه‌بچه تو مترو دوست‌شدم که تاکید کرد بهت نمیاد اسمت یگانه باشه و باید مهسا صدات کنن. رفیقم رو دیدم و باهم چرت‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران رو دیدیم که به گرم‌شدن و دستشویی رفتن می‌ارزید. تا دم خریدن جوراب قرمز هم رفتم و باز گفتم نمی‌پوشم و نخریدم.
0
0
5
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
آسمون امروز شبیه صبح بعد از رفتن آخونداست. انگار همه‌ی خواهش‌های جهان اجابت شدن و دادها ستانده شدن و دیگه چیزی پشت در آسمون نیست جز سیمای آسوده‌ی پروردگار.
0
0
5
@yegane_khaleqi
Yegane
10 months
جلسات نیازمند سازش و همدلی رو فقط روزهایی باید برم که حالم خیلی خوب نیست. متاسفانه امروز خیلی سرحال بودم و جوری صحبت کردم که گویی همین دیروز از ریاست کل جهان استعفا دادم؛ اونهم به‌علت کمبود امکانات و بی‌لیاقتی مجموعه.
0
0
5
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
کله‌ی پدر آخوند و ج.الف و و دکتر جلالی که برای من دوتا بتامتازون تجویز کرد و دو روزه هشیاری لازم برای سلام‌علیک با انسان‌ها رو هم ندارم.
0
0
5
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
آسمون امشب ولی مفت نمی‌ارزه. بخوابیم و بگذریم.
1
0
5
@yegane_khaleqi
Yegane
10 months
تقریبا می‌شه گفت کارکرد مغز به این‌صورته؛ دلیلش رو هم خانم زایگارنیک تحت عنوان zeigarnik effect توضیح داده: آنچه ناتمام/حل‌نشده مانده، به یاد می‌ماند. نه حتی لزوما در حافظه‌ی کوتاه‌مدت، که طی سالیان!
@aaliaa
Ali
10 months
موو آن کردن واسه من هیچوقت کار راحتی نبوده ولی به مراتب راحت‌تر از یکی که دوستش داشتم و قلبم رو شکسته موو آن میکنم تا مثلا یه اثبات ریاضی که نتونم بفهممش:)) تا بینهایت گوشه ذهنم میمونه. صبح از خواب بیدار میشم مثلا و همه چی خوبه و یهو یادش میفتم و فاااااااااک I need to understand
0
0
12
0
0
5
@yegane_khaleqi
Yegane
8 months
"حالا میل به زهد رو کجا بذاریم؟"
0
0
5
@yegane_khaleqi
Yegane
10 months
کارمند که بودم مراجع‌های هفتگی، نوسان احوالات و روزگارم رو از گوشواره‌هام می‌فهمیدن. خودم متوجه نبودم تا یه‌روز که خیلی بدحال بودم و چندنفرشون، بی‌که حرف خاصی زده باشم، ازم پرسیدن حالم چرا خوب نیست و کمکی برمیاد ازشون یا نه. بعدا که پرسیدم، گفتن آخه اون‌روز گوشواره ننداخته بودین.
1
0
5
@yegane_khaleqi
Yegane
11 months
پیرمرد صاحب مغازه امروز ازم پرسید چجوری پنیر درست می‌کنی و پنج‌دقیقه جواب باقی مشتری‌هاش رو نداد تا بفهمه چرا پنیرهای خودش سفت می‌شن. بنده اون پنج‌دقیقه رو ترجیح می‌دم به ساعت‌ها مصاحبت با انسان‌های بی‌دقت و نامتمرکز.
0
0
5
@yegane_khaleqi
Yegane
9 months
بعدش تلاش کردم روی صندلی درمانگاه نقاشی کنم. سه‌تا گل کشیدم که هیچ‌کدوم قشنگ نشدن و ترجیح دادم با کف دستم پاک‌شون کنم. برای روح استادم هم فاتحه خوندم چون اگر زنده بود می‌گفت باید کف درمانگاه بشینی. چهارزانو.
0
0
5
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
@gitashamsi فکر کنم دورادور در جریان باشی. من از یک‌جایی به بعد دیگه نتونستم داستان بنویسم. فکر می‌کردم بخاطر اینه که داستان‌نویسی رو با عزیزی شروع کردم که بعد از دست دادمش؛ اما بعد متوجه شدم اون انفجار هیجانی لازم رو دیگه تجربه نکردم. حس تازه‌ای نبود که بخوام از طریقش جهان رو بازنویسی کنم.
1
0
4
@yegane_khaleqi
Yegane
11 months
امروز بعد از حدود یک‌سال، دوباره چیزی شبیه آواز خوندم. از حنجره‌ام استفاده‌ کردم درواقع. حسش شبیه تلاش برای ایستادن بعد از یک‌سال درازکشیدن بود: حیرت‌زده از تناقض کوبنده‌ی ادراک ناتوانی و خاطره‌ی روشن توانمندی.
0
0
4
@yegane_khaleqi
Yegane
11 months
اسفند این امتحان رو بدم، بعدش دیگه فقط ارتباطات اجتماعی و ارتباطات اجتماعی و ارتباطات اجتماعی.
1
0
4
@yegane_khaleqi
Yegane
10 months
"که ما دیدیم و محکم جاهلی بود".
0
0
4
@yegane_khaleqi
Yegane
7 months
Oh my sweet summer child, what do you know of fear? Fear is for the long night, when the sun hides its face for years at a time, and little children are born and live and die all in darkness while the direwolves grow gaunt and hungry, and the white walkers move through the woods.
@saunnure
سونور
7 months
کی دیده شب بمونه؟ من. من دیدم. حالا دهنت رو ببند و به زندگی آرومت ادامه بده شب‌ندیده.
4
165
2K
0
0
4