میدانست عروسی برایم مهم است
گفت : زهرا از یه چیز میترسم ، اینکه یه جوون بیاد داخل مجلس من بشینه و توان عروسی گرفتن نداشته باشه و دلش بسوزه
گفتم : میخوای چکار کنی ؟
گفت یه عروسی ساده میگیرم که هر جوونی دید بگه " پس اینطوری هم میشه عروسی گرفت " که تشویق بشه برای ازدواج کردن