ديروز عصر يه دختر ١٢ ساله با عقربگزيدگى بيمارم بود؛ كه داشت IVIG (يه داروى خاص) ميگرفت.
صبح خیلی آروم نبود ولى عصر هربار من ميرفتم بالاى سرش و چيزى بهش ميگفتم، ميگفت چشم (منم تعجب کردهبودم)
آخر شيفت بهم گفت خانوم شما چقدر خوشگلين!
گفتم توعم خيلى خوشگلى!
گفت نه، شما خيلى زياد
:)