۷ یا ۸ سالم که بود با پدر و مادرم رفتیم یه باغ که پر بود از گل های رنگارنگ و کلی پروانه ی خوشگل که داشتن پرواز می کردن ، دویدم سمتشون که یکیشون رو بگیرم ، بعد از کلی دردسر یکی رو گرفتم ولی از ترس اینکه فرار کنه از لایِ دستم اِنقدر فشارش دادم که لِه شد و مُرد🫠🫠
ادامه.....