خیلی برام ناراحت کنندهس که یسری آدمایی که خیلی دوسشون داشتم کارایی کردن که دیگه دلم باهاشون صاف نمیشه یا نمیتونم حس قبل رو بهشون داشته باشم. یعنی هرچی به درست شدن روابط فکر میکنم به این نتیجه میرسم که تنها راهش این بود که از اول خراب نمیشد.
من ۱۱، ۱۲ سالم که بود به مامانم گیر دادم که از اینا میخوام. گرفت و وصلش کرد به موهام. چند روز بعدش رفتیم خونه پسر خوشگله که اولین کراش زندگیم بود و بهم گفت شبیه جشن تولد شدی و نیم ساعت بهم خندید.
این داستان به طرز ترسناکی واقعیه. یعنی ممکنه پونصد تا دختر تو اکانتش ببینم و با صد تاشون عکس داشته باشه ولی اونی که یه داستانی داره رو حتی بدون هیچ دلیل و مدرکی تشخیص میدم.
دقیقا! متنفرم از پسرهایی که قبل دیتهای اول تکست میدن "خب کجا بریم". عزیزم برای سه چهار ساعت نمیتونی برنامه ریزی کنی بعد انتظار داری حسابی روت باز کنم؟
خیلی دلم میخواد از این هات گرلایی باشم که مرموزن و سالی یدونه عکس میذارن ولی متاسفانه هر آینه ای میبینم قربون خودم میرم، عکس میگیرم و در تمامی پلتفرما شیرش میکنم.