دیروز بعد باشگاه رفتم سوپر مارکت
یه خانمی اونجا بود کیف باشگاهمو که دید شروع کرد تعریف کردن تو که خوبی باشگاه میری برای چی،حیفه صورتت لاغر میشه
و از این جور چرت و پرتها
اومدم خونه، پسرمو داشتم میبردم دستشوی
چنان پام در رفت و با زانوافتادم روی چهار چوب در که زانوم اندازه طالبی شده