این دوست هلندیم اولین دوستمه تو دیار غربت
همونی که تو اون اتاق نمور تو پلوپز براش لوبیاپلو پختم، وقتی استودیو گرفتم هنوز صندلی نداشتم اومد رو تخت چهار زانو زدیم و غذا خوردیم، تمام مسیر منو شاهد بوده، امشب شام پیشش بودم و همه ی اون روزا رو مرور کردیم و فکر کردم این آدم تنها کسیه
چه جوری برینم به همه ی کسایی که میگن بعد از ۴ سال هلند بودن هلندی بلد نیستی؟ هه
گواهینامه نداری؟ هه
پول سیو نکردی؟ هه
بیا برو تو کوچه که دو روز از اون روزای کثافتی که من گذروندم رو تو اگه گذرونده بودی که زبون مادریتم یادت رفته بود تا الان!
اگر بوداپست رفتین پل و قلعه و فلانو بیسارو که همه میگن و must حساب میشه رو برید
زیباست
ولی اون thermal bath رو نرید
بوی لجن میداد
عفونت هم تو راهه فکر کنم
به جاش هر روز برید Lion locker صبونه/برانچ بخورید به دو قرون
هی بخورید هی بخورید هی بخورید و دعا به جونم کنید.
دوستان ببینید جنس ماده تو هر موجودی بدبخت و فلک زده اس
گربه ی ماده رو عقیم کردن تا صبح ناله میزده چون دلشو باز کردن اون رحم کوفتی رو کشیدن بیرون، بعد من امروز شازده رو بردم عقیم کردن یک زخم جزئی رو گیلاساشه الانم رو کمد داره جولون میده.
کاش حداقل خالق دانا و توانا یه توضیحی میداد
@moolook93
چرا همينه
پسرعموي من از نوزادي تا دو سالگي پيش مامان من بود چون مامانش پرستار بود و شيفتاش هچل هفت
و الان كه ١٢ سالشه هنوزم قد مامان خودش به مامانم وابسته اس
و همون موقع و الان بيرون و اينا هروقت ميفهمن مامانم زن عموشه همين ري اكشن و ميدادن و ميدن كه بچه ي جاريتو نگه ميداريییی
تمام عمرم که از گربه میترسیدم
به خاطر حرکات غیر قابل پیش بینی ای بود که فکر میکردم یهو بکنه و بهم آسیب بزنه، در واقع حین تراپی فهمیدم که هر چیز غیر قابل پیش بینی ای برام ترسناکه و میترسم آسیب ببینم.
دیروز یه گربه ای خیلی بی دلیل و غیر منتظره بهم حمله کرد،
ديشب همه ی توانمو گذاشتمو زنگ زدم به مامان بابام پنج دقیقه ی اول سه تایی گریه کردیم، بعد گفتم چی کار میکنید؟
بابا گفت میخوابیم، بیدار میشیم، گل و گیاه آب میدیم، غذا میپزیم، میخوریم،
شبا هم چراغایی که طوفان زیرشون میخوابیدو به یادش روشن میذارم
مامانم هم گفت
دكتر ازم پرسيد هنوز اضطراب بي سورس بيروني داري؟
مثلا الان هركي نشناليتيش ايراني باشه چه داخل چه خارج اضطرابو خشم داره، اونو نميگم.
غير از اون اضطراب داري؟
فكر كنم يه سكشن جديد تو كتاب درسياي دكتراي روان اضافه شده به نام نشناليتي ايراني 🙂.
@poooyak
من تو آزمايشگاه دستم موند لاي گيره گفتم آخخخ! درد يادم رفت اينقدر دو سه نفر دورم گفتن وااات؟؟؟
بعد واقعن از ميميك صورت معلومه يارو دردش اومده ديگه وات گفتن نداره :/
اكهارت تله يه جمله داره ميگه
اگه دردِ او درد تو
تجربه ي او تجربه ي تو
و سطح آگاهي او سطح آگاهي تو بود
تو هم مثل او رفتار ميكردي.
و خب يه جوري كامل گفته كه هروقت ميام يكيو سرزنش كنم تو ذهنم ميگم تجربه اي كه اون كرده و دريافتش از اون تجربه شده شده اين رفتار پس ساكت.
متاسفانه همه چیز به طرز دیوانه کننده ای نسبیه، و این باعثشده هر وقت میخوام فکر کنم بابا طرف عجب گاوی بود که فلان رفتارو کرد خودم رو جاش بذارم و ببینم که نه، شاید کمی هم حق داشته.
وقتي ميگم واقعا سنت سنت دارم حساب ميكنم خودمو برسونم به ايران، واقعا دارم سنت سنت حساب ميكنم خودمو برسونم تا ايران.
من از اون چس ناله هاش نيستم
من درد مشتركم.
الان اينا پول بليطم تا اسخيپول رو كاور ميكنه :)
( تمام سكه هاييه كه از اول مهاجرت ريختم تو شيشه زيتون)
این دوستم توی اپریل زنگ زد گفت من دارم میرم دانمارک، بیا، یک ربع بعد بلیط گرفتم و رفتم.
بوداپست این ماهو یه کم بررسی کردیم و گرفتیم
باز الان مسیج داده کریسمس این تاریخ تا اون تاریخ وین
نشستم دارم قطار و پرواز نگاه میکنم
اینقدر دوست داشتنی باشید که یه عنی مث من هرجا میگید بیاد.
@bozmajjje
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
باز اونو با هندزفري ميتوني بفهمي داره چي ميگه
اين لامصب هيچ رقمه خوانا نيست 🤦🏼♀️🤦🏼♀️
يكي از كامنتاش نوشته بود لابد برجام هم اينجوري نوشتي هيچكس بهش عمل نكرد 😁
بمیرم واسه اون چشمات
مظلوم من
بابا میگه طول عمرت کم بود ولی عرضش زیاد بود
میگه رسالتت این بود بیای و شور و عشقو برگردونی به خونوادمون
واسه همینه که میگم تو از اون داغایی که هیچوقت سرد نمیشه
هیچوقت.
بنفشه طاهريان اول هر اپيزود بعد از اين كه ميگه قصه ي آدما از هزار سال پيش تغييري نكرده،
با يه لحن خوشمزه ميگه
"ما همونيم كه بوديم"
خيلي خوشم مياد.
@ChaibaBanafsheh
١٢ كه شد، ٢مرداد كه شد تولدم لب خليج فنلاند، درياي بالتيك مبارك شد.
پارسال ولي ١٢ كه شد تذ مسترمو سابميت كردم.
سال قبلش از تنهايي با قلب تيكه تيكه ام هشتِ شب خوابيدم و نميخواستم ٢ مرداد شه.
سال بعد؟
نميدونم!
@bmarziii
تو فرودگاه داشتم به جرم قاچاق ایفون دستگیر میشدم🦦
والله ایفونای خودمونم هندزفری نداره
سوزنشم من استفاده نمیکنم با گوشواره ی گوشم باز میکنم ایران به ایران برای تعویض سیم کارت!
😫😫😫
کشومو ریختم بیرون بعد از ۴ سال.. کیف پول جینم مال پاتن جامه اس، همون که کنار زیروتن بود، یک سال که رفته بودیم لباس عید بخریم مامانم خرید و گفت پول باید مرتب تو کیف پول چیده بشه حتی اگه یه اسکناس باشه، اون یکی آدیداسه رو از ۴راه استانبول خرید برام وقتی میخواستم برم اول دبیرستان 🫠
@lilibethtobe
تو خونه ی ما اين غذاي روزايی بود که سریع مامانم میخواست غذا درست کنه مثلا روزای خونه تکونی
حتی گاهی بی گوشت و مرغ و با ماست میتونستم یه پاتیلشو بخورم
ما بهش میگفتیم شیوید سیب زمینی 🫠
خب چيزی که تو ۶ماه اول تراپیم متوجه شدم این بود که نوزاد، بچه، حاملگی حس هایی برای من دارن که شاید اگر کسی تجربه ای که من داشتم رو نداشته باشه نتونه بفهمه، این که هشت ماه منتظر خواهرت باشی و یه صبح بیدار شی و مامان و بابا رفته باشن و دو روز بعد یه مامان با حال بد
هر روز كه از جلوي اين مغازه رد ميشم بلا استثنا تكرار ميكنم
كار دار كه بشم بعدش خونه رو كه عوض كنم دو تا از اينا رو ميخرم براي كاناپه ي جلوي تلويزيونم ولي هنوز نتونستم تصميم بگيرم كدوم دو تا 🥲
من وقتي آدما بهم ميگن خوشگلي يا كيوتي عميقا خوشحال نميشم و در ظاهر و در باطن ميگم نه.
ولي وقتي بهم ميگن بوي خوبي ميدي تو كونم عروسي ميشه برامم عادي نميشه.
الان همكارم گفت يو اسمل سو گود و خب اينجوري بودم كه خب ممناااااان من الان تا اخر روز با همين چس مثقال فيدبك خوشحالم😌🦦
سعی کردم هرچیزیو پیش بینی کنم و بعد قدم بردارم، آسه آسه پیش رفتم و درست جایی که دست از پیش بینی برداشتم و قدم بزرگمو برداشتم و با جریان زندگی همراه شدم، پریدم.
این همراه شدنه درد داره، زخم داره، ولی آسیبش از اون ترس و اضطرابی که قبل از هرکاری به دوش میکشیدم به مراتب کمتره.
پام رو گاز گرفت و زخم شد عمیق
امروز چسب دوم هم که عوض کردم هنوز پر از خون بود ، درد دارم تا کف پام سره
و آسیبی که ۲۸ سال ازش میترسیدم درست وقتی که با گربه ها دوست شدم، اتفاق افتاد.
درد دارم، زخم دارم، ممکنه جاش بمونه
ولی نمردم،
مثل تمام این سال ها که خیلی
@monadchannel
جعبه ی شماره ی ۱۲ و ۲۵ ، پادکست جعبه
مجموعه ی آدم ها موسیقی و خاطرات، دیالوگ باکس
خسرو و شیرین، چای با بنفشه
اپیزود ۷، فصل ۱۴، جا فکری
الماس های بدتراش و خانه ای که به سینه میفشارم، رادیو دیو
مثکه امروز روز جهانی فرزندخوندگیه
مادر شدن یه زمانی آرزوی من بود، به مرور زمان کم کم فهمیدم نه انتخابم نیست و نخواهد بود و اگر روزی دوباره دلم بخواد همه ی تلاشمو میکنم با تمام سختیش یه بچه ای که اومده تو دنیا رو بزرگ کنم
و هرگز خودم آدمی رو به این دنیا اضافه نکنم.
دوست پسر این دختر خیلی ماهه، همه ی اون چیزی که من همیشه تو رابطه هام میس کردم و داشتم به این باور میرسیدم که لابد وجود خارجی نداره، این پسر داره و تأمین میکنه.
و خیلی هم برای دوستم خوشحالم، خیلی لایق این حاله🫠
ایرانی بودنم، عاشق ایران بودنم، زن بودنم، مهاجرت کردنم و غم امروزم همه با هم،
با مصاحبه ی گلشیفته تبدیل به یه گریه ی خیلی بلند شد، خیلی خیلی بلند و طولانی
من ريدم در جهان اولی که کف توالت و حمومش چاه نداره
فیلتر ماشین لباسشویی رو درآوردم آب کثافت ریخت اونو با مکافات جمع کردم ماشینو روشن کردم، فیلتر خوب جا نرفته بود آب کف حمومو برداشت، هیچ رقمه جمع نشد، با جارو برقی گفت بذار بکشم، کشیده شد ولی از پشت جارو آب لجن برگشت تو اتاق
🧘♀️
سه سال پیش #محمدمهدی_کرمی و #محمد_حسینی تو همین روزی که قطعا پر از خشم و غم و نفرت و حیرت بودن از جنایت PS752
فکرشو میکردن که سه سال بعد تو همون روز، این قاتلا خودشونو میکشن؟
فکر نمیکنم، همونجور که من و تو فکرشو نمیکنیم گریبان خودمونو بگیره.
ولی میگیره، به نوبت اگه نجنبیم.
رئیس لهستانی ناناسه یه بادی دوربین سونی با ۴ عدد لنز، کیف دوربین، دو مموری، و یک سری متعلقات بهم داد.
گفت من اولین دوربینمو از دوست مادربزرگم هدیه گرفتم.
میخوام اولین دوربینت رو هم من بهت بدم قدیمیه ولی باهاش اصول اولیه رو یاد بگیر و بعدش تو هم بده به نفر بعدی اگه خواستی.
و اينجوري در ايستگاه قطار زير نم بارون ولو شدم و فكر كردم حق تك تك كسايي كه اين مدت جز دلگرمي و گوش شنوا براي غر زدن هاي من چيز ديگه اي نبودنه كه هر چه سريع تر بدونن
من هم جاب آفر گرفتم!
@tooteleh
@bmarziii
@ginger_momi
@zynbnrmnd
بله بله خود شماها♥️✨
pH meter
ناموس منه تو لب کسی اینجوری تق تق باهاش محلول هم بزنه
بعد گند کاری کالیبره نکنه جرش میدممم
همه اینا به کنار
به عنوان safety person
به خاطر اون چتری توی چشم
مقنعه ی آویزون
نداشتن PPE
دم دستم بود پتانسیل اینو داشتم از پنجره پرتش کنم بیرون بی مزه رو خانومو😤
قزوين يه پنيري داره اسمش پنير كهنه يا پنير كوزه ايه مزه اش رو هركسي دوست نداره ولي من بنده اشم
اين پنيره دقيقا همون مزه رو ميده
با خيار و گوجه ميتونم هر روز سه وعده همينو بخورم.
این زن و شوهر ایرانی ای که قبل من تو این خونه بودن و من خیلی ازشون شاکی شدم به خاطر مدلی که خونه رو تحویلم دادن و یه سری مسائل دیگه، رفتن ایران بچشون اونجا به دنیا بیاد و حالا اقاهه برگشته برای کارای پاسپورت بچه و اینا، اومد در خونه یه سری مدارک داشت ببره، دم رفتنی گفت
فقط انسانی که زیر دست ج.ا بزرگ شده باشه میتونه خواب ببینه به خاطر خوردن مشروب باید ۳۰۰ تا شلاق بخوره، و مامانش بگه تا بیرونیم بیا بریم انجامش بده تموم شه تا میخوای برگردی زخمات خوب شن تو هواپیما اذییت نشی، خیالمونم راحت باشه ممنوع الخروجت نمیکنن.
از وقتی بیدار شدم بغض دارم
مامانمو ميخوام، دو سه هفته پيشو ميخوام.
يه شب با دخترا رسيديم خونه، در بالكن باز يه نسيم خنكی میزد، مامانم شراب آورد، خوراکی و سیگار آورد نشست پیشمون۴ تایی نوشیدیم و کشیدیم و حرف زدیم، و در آخر یک عالمه لوبیا پلو خوردیم موقع خواب هم گفت کاش من واقعا ۳ تا دختر داشتم.
بعد از مهاجرت این سخت ترین قدمی بود که برداشتم،
بعد از این همه سال زجر و ترس
با حمایت
@bmarziii
و درمان میزبان پسته شدم و بالاخره بغلش کردم.
فعلا با دستکش نخی، ولی خب به عنوان اولین قدم خیلی راضیم و حالم خوبه🥹
ویکندی که غروبش توی NS باشم تا همیشه منو یاد اون حسایی میندازه که هیچوقت اسمی براشون پیدا نکردم
فقط اشک میشدن میریختن پایین
همونایی که فرقی نمیکنه چه قدر گذشته
چه قدر خوشحالم که گذشته
ولیویکند باشه
غروب باشه
زرد و سورمه ای های NS دیده بشه
اشکایمنم سرازیر میشن..
مامانم داره خونه تکونی میکنه اینا رو فرستاده و قلبم ریش ریش میشه با هر عکس
یه فیلمم داده بابا عروسکامو چیده داره نگاه میکنه مامانم میگه داریم با بابا عروسک بازی میکنیم :))
با این کهکودکی کم چالشی نداشتم ولی اینا رقیق و دلتنگم کردن.
باز تب كردم، دارو خوردم تازه خوابم عميق شده بود با زنگ در از خواب پريدم يه پسر چرك جلوي در بود اصرار كه من اينجا خونه گرفتم، تكت دادم تو گروه ساختمون همه گفتن كسي جا به جا نشده، الان معلوم شد اسكم بوده تو فيسبوك پول ريخته و الان تو اين شهر بي كس و كار
ببخش ما تو رو خیلی اذییتت کردیم، تو خیلی با معرفتی.
و با همین جمله یادم رفت همه ی دردسراشونو.
درسته پشت دستمو داغ کردم که دیگه خیلی حال ها رو به آدما ندم، ولی حداقل الان اون حس مزخرف سو استفاده شدن ازم با همین دو جمله خیلی خیلی کمرنگ شد.
ما دیشب رفتیم یه رستوران هندی خیلی نانازی
توی غذای من یه تیکه پلاستیک رویت شد اینقدر غذاعه خوب بود که نمیخواستم بگم به اصرار بچه ها گفتم غذامو برد یه دونه دیگه کامل آورد خیلی سکسی تر از قبلی دیگه نتونستم بخورم پک کردم اوردم از ۵ صبح بیدار شدم دارم بهش فکر میکنم، کاش ظهر شه زودتر
@abanam_91
ببین به خاطر تفاوت های بنیادین فرهنگی من فکر نمیکنم هیچوقت این آدم نوعی برای من مثل خانواده بشه همونطور که تو این ۴ سال نشد، ولی بیشتر منظورم این بود که یهو دیشب به خودم اومدم دیدم عه! تنها کسی که چیزایی که من برای خانواده و دوستام تو ایران تعریف میکردم رو به چشم دیده، اینه!
ما خانوادگی ترس از حیوون داشتیم به جز مامانم، با اومدن طوفان وقتی خیلی کوچولو بود بابام چون تنها کسی بود که تو باغ شروع کرد بهش شیر دادن و مراقبت کردن ازش، عمه هام هنوزم ازش میترسیدن و باغ که میرفتن بابام میبستش
ولی این بچه یه جوری خودشو تو دل همه جا کرد که همه زنگ میزنن
همکار ترکم به خاطر اخبار زلزله نتونست ناهارشو بخوره تازه اصلا توی اون قسمت نیستن خانواده و دوستاش، و همه دارن نازیش میدن.
یاد روزی که مجیدرضا رهنورد رو کشتن افتادم، با بغض ناهار میخوردم و لبخند میزدم که حال کسی گرفته نشه به خاطر منو بدبختیای کشورم..
اون روزو یادمه چون سرویس شدم.
دلم اون پنجشنبه شبایی رو میخواد که با مامانم رو زمین گرم خونمون که لوله ی شوفاژ رد شده بود دراز میکشیدیم و تا نصفه شب فیلم میدیدیم و خوراکی میخوردیم، اگر هیچی هم جدید نداشتیم ببینیم بر باد رفته میدیدیم.
اسکارلت زیبا
دلم برای تو هم تنگ شده حتی.
کتلتای مامانم هم قدن، کوتوله و تپلین، طلایین، کریسپین،
لقمه های کتلتی که میداد مدرسه و دانشگاه میبردم کلی طرفدار داشت.
ایران که میرم ناهار روزی که ۵ صبحش رسیدم، کتلته.
کتلتای خونه ی ما کلی قصه دارن
ناناحتم که به کثافت کشیدین این اثر هنری ارزشمند و گوهربار رو.
شمام با فوت آتیلا پسیانی خیلی غصه خوردید یا فقط منم که هی عکسا رو نگاه میکنم باورم نمیشه.
با این که خیلی ساله دیگه تئاتر ایران، تئاتر میست
ولی همش این تو ذهنمه که حالا گروه تياتر بازی چی میشه؟🥺
۸-۹ ماه از برک آپ گذشته
الان تو استیشن دیدم قطارا کنسل شدن و نمیرن آمستردام در کسری از ثانیه گفتم وای حالا چه جوری برم،
فشار کاری این چند ��فته ی آخر خیلی بوده مثکه 💆🏻♀️
دیشب با این دختره گاسیپ سنگینی کردیم، از اتاق که اومدم بیرون بابا گفت چی شده؟ دو روز نبودی هلند آتیش گرفته؟
براش تعریف کردم،
گفت
بابا آدمی به رابطه زنده اس ولی تو اون محیط سخته آدماییو پیدا کرد چه واسه دوستی چه ��ارتنر که خودشونو گم نکرده باشن، هوییتشونو یادشون نرفته باشه
این منم، این منم، این منم.
وقتی برام خر خر کرد گوله گوله اشک ریختم.
هر یه تکونی که تو خواب میخورد فکر میکردم میخواد بره.
مرضیه گفت اینا اوج حال خوبشون و دوست داشتنشون وقتیه که خر خر میکنن، کجا بره؟
گفتم یعنی دوستم داره و نمیره
چه عجیب دوستم داره و نمیره
نمیره
نمیره
این دفعه تنها نیستم، این دفعه سنت سنت نباید جمع کنم پول ون بدم، این دفعه اوضاع خیلی خیلی فرق داره.
و خب باورم نمیشه باورم نمیشه که تموم شدن اون روزا و من زنده ام.