Nargess KhaleghiFard
@Narges_Khaleghi
Followers
869
Following
53K
Media
150
Statuses
8K
زیارت امامزادهای در واتیکان. پاییز 2007.
@TheShabzes ایرانی بس کن واقعا یه مسافرت چیز خاصی نیست همه تو بچگیشون حداقل یه اروپا رو رفتن.
9
5
4K
#روایت_آزار.ماجرا برای مهر امساله. آقای الف.ن دانشجوی جامعهشناسی تهران که اکس منه و پارسال کات کردیم، مهر امسال با انتشار یه ترک که توش اسم من رو میآورد و حریم خصوصیم رو نقض میکرد سر و کلهش دوباره پیدا شد تا اذیتهاش رو ادامه بده./👇.
99
70
1K
من از مترو بدم میآد. ولی نه به خاطر این که بو میده و شلوغه و فلان. از مترو به خاطر دیدن فقر و آدمهایی که نگاهاشون خسته و پر از غمه بدم میآد. دیدن لباسهای رنگ و رو رفته، کفشهای نامناسب و غیراستاندارد و کهنه، دستهای ترکخورده، پوستهای آفتابسوخته و بچههای کار آتیشم میزنه.
این فاجعه رو چند سالیه که دارم توی مترو میبینم. آدمهایی که هر روز میرن سر کار، یعنی شغل ثابت دارن و حتی نمیتونن لباس مناسب فصل بخرن. مثلا تو سیاه زمستون کفش تابستونی رو با جوراب ضخیم میپوشن، یا زنها دو سه تا لباس آستین بلند رو هم میپوشن و روش یه مانتوی نازک تن میکنن.
4
27
563
نه متاسفانه یه مرد توشون نبوده، دوازده تا مرد بودن.
@negisahs کاری ندارم به احمق بودنشون اخه ۱۲ نفری!!.یه مرد توشون نبوده!!.یه انسان چطور!!.یعنی یکیشون یه خواهری یه مادری نداشته!!.چرا زمین نابود نمیشه.
0
8
510
@paria_esm اسفند دقیقا یه همچین وضعیتی برای من پیش اومد. نشسته بودم گوشه خیابون گریه میکردم یه پیرمردی گفت پا شو برو خونه باباجان چیزی که زیاده پسر. من خودم سه تا دارم. =))))))) حتی نپرسید چرا گریه میکنی؟ =)))))))).
3
1
466
ژن ژیان ئازادی رو که دیدم اشکام ریخت. ژینا گیان تو نامری ناوت ئه بیته ره مز.
چند روز بعد کشته شدن و مورد تجاوز قرار گرفتن یک دختر ۳۱ ساله در یک بیمارستان دولتی هند در کلکته، ۲ روزه پزشکها اعتصاب کردن و مردم ریختن تو خیابون .و امشب در کلکته هند همه بلند گفتن #زن_زندگى_آزادى . شاید در یک سرزمین جنبشی خاموش شه،،اما کمی اونورتر دوباره صدای زنها بلند میشه
1
7
340
@hosseyn1988 بنده چون این قیافهها و پوشش برام آشنان میگم که کم گفتی حسینجان. بیشتر از هفت تا میبینم.
3
0
312
چهقدر وقیح و حرومی هستید که رنج پدر و مادری که به ناحق فرزند جوون از دست دادن رو نادیده میگیرید. نمیتونم عکسها و صدای آقا ماشالله، مامان و بابای کیان، مامان پژمان و گوهر عشقی و هزاران پدر و مادر داغدیده رو ببینم و بشنوم و قلبم آتیش نگیره. چهجوری انقدر بیوجدان و پستفطرتید؟.
@hosseyn1988 بابا ماشاالله تو زنده بودنش گردنش میگرفت وادبش میکرد تا کارش به اینجا نکشه ،البته ناگفته نماند بابا ماشاالله دنبال پناهندگی مفت و نون و نوا بوده.
4
5
272
با ذوق گفتم عهههه خورموج و خانواده متحیر و متعجب بودن که حالا کجا هست؟ تو از کجا میشناسی؟ حالا چرا انقدر خوشحالی؟.@hosseyn1988
3
0
271
@hosseyn1988 من ۴۰۱ رو همون پارسال با اکانت قبلیم روایت کردم. جوندارترین خاطرهم از امسال رو نوشتم.
یک روز از امسال.۲۸ شهریور ۱۴۰۲:.پنج و نیم صبحه. زیر پتو مچاله شدم و گوشام رو گرفتم تا بتونم یه کم بیشتر بخوابم ولی تاثیری نداره. دعا تموم میشه. زندانبانها داد میزنن آماره. بیشتر مچاله میشم. پروانه، مادر اتاق، میآد بالاسرم. نرگس پاشو مادر، صبحگاهه. پتو رو تا میکنم./.
4
3
214