یک رفیقی داشتم شبا تا جون داشتیم باهم حرف میزدیم، از همه چیز زندگیش میگفت و من انقدر دوسش داشتم که با علاقه زیاد به حرفاش گوش میدادم... دعوا؟ نبود...باور داشتیم همو... ندیده بودمش ولی احساس نزدیکی میکردم بهش... فوقالعاده بود
ولی یک روز تصمیم گرفتم دیگه رفیقم نباشه و از دستش دادم