یکی از بزرگترین دستاوردهای ۱۴۰۱ من
این واقعه بود. از این جهت که فهمیدم:
حتی صحبت کردن مقابل دومین مقام عالی کشور و هیئت دولت هم، ذرهای برام اهمیت یا جای نگرانی نداره. پس
زنده باد #تجربه!
صحبتهای ایشون رو خیلی دوست داشتم. هم انتقاد کرد، هم بیاحترامی نکرد و هم همهی حرفهاشو زد و مشخص بود دغدغه داره. اونی که انگشت وسط نشون میده معلومه که حرفی برای گفتن نداره. اولین و آخرین سلاحش همونه.
امروز تو اتوبوس یه خانم به خاطر اینکه تو مسیر، کتاب میخوندم ازم تشکر کرد و گفت: لذت میبرم میبینم هنوز هستن آدمایی که دنبال آگاهیان و تو این وضعیت اتوبوس مطالعه میکنن…
و یک ساعت بعد این آقا رو دم در مترو دیدم…
پدر من به سن امروز من کاسب بوده.
اما هیچوقت اجازه نداد ما توی مغازه بفروشیم براشون.
میگفتن: نمیخوام بچههام کاسب شن.
شاید بزرگترین اشتباه ایشون همین بوده!
چون من الان برای یادگیری فنون مذاکره و فروش باید کلی وقت بذارم و هزینه کنم،
غافل از اینکه میتونستم رایگان یاد بگیرم!
از روزی که جدی استارت تولیدمحتوا رو زدم، برگزاری دورهمی یکی از هدفهام بود.(دلیل و برنامه داشتم و دارم براش)
من انجامش دادم کوچیک و کم. تو هم خودت رو در #مسیر قرار بده.
من چون هم کمحجاب و هم باحجاب در جامعه حضور داشتم، در دومین روزی که با حجاب رفتم بیرون حرفهای قشنگی نشنیدم!
والا #آزادی در تفکر است نه صرفا در ظاهر!
شما که با دیدن منِ محجبه در خیابان، پرت و پلا میگی لطفا از آزادی صحبتی نکن…
هدف از برگزاری اجتماعات پی در پی چیه؟
هدف از برگزاری #اجتماع_مردمی_عفاف_وحجاب چیه؟
آیا پای منافع شخصی در میانه؟
قصد افزایش تنش و دوقطبیسازی هر چه بیشتر جامعه رو دارین؟
ملت نشستن امیدوار شن، باانگیزه شن، خوشحال باشن بعد شروع کنن!
کی میدونه ما شبا با بغض و اوج ناامیدی میخوابیم به امید فردایی بهترو و فردا حرکت میکنیم به امید آیندهای بهتر؟
از این به بعد مکالماتم با پدر رو در جایی ثبت میکنم. امروز وقتی گفتم: من چهار ماهِ شدیدا سخت و پرفشاری رو داشتم گفتن:(( پنج ماه سخت رو تحمل کردی، ادامه دادی اما مسیرت رو پیدا کردی، این خیلی بهتر از چهل سال سرگشتگی و گمگشتگیست دخترم.))
بالاخره بعد از چهار سال دویدن و ادامه دادن، رسیدم به نقطهای که میتونم دست همسنوسالامو بگیرم و بگم:((پاشو، من باهاتم و کمکت میکنم))
مبارک خودم و بابام که پا به پای من صبر کرد، امید داد و بارها یادآوری کرد:((ادامه بده که روزی بتونی دست بقیه رو هم بگیری وکمکشون کنی.))
دیروز در جمعی، دیجیتال مارکتر باسواد و باتجربهای رو ملاقات کردم.
فعالیتهامو چه در فرادرس چه در پیج خودم بهش گفتم و بعد ازش خواستم نقد کنه، ارزیابی کنه و بهترین مسیر رو پیشنهاد بده.
حدود دو ساعت حرف زدیم و خیلی کمککننده بود.
مسئول امتحان بیهیچ حرف و تذکری، کارت دانشجو رو از تو دستش میکشه چون #حجاب نداره.
بعد از کارتش و از خودش عکس میگیره!
و در نهایت امتحان توسط دانشجوها لغو میشه.
این است شیوهی اجرای #قانون و #امر_به_معروف در #دانشگاه_تهران
میخوام بگم:
به بچههاتون به بچههامون یاد بدیم:
چطور یک محصول یا خدمتی رو ارائه بدن، قیمتگذاری کنن، مذاکره کنن و بفروشن.
#در_ستایش_کسب_و_کار_خانوادگی
#پول_چیز_بدی_نیست
استوریهامو لایک میکنه، زیر پستها کامنت میذاره، ریپلای میزنه. بعد میگه:
میدونم که نیت و هدفت ارزشمند و بزرگه، برو جلو ما هستیم.❤️
خب اسمتون اگه رفیق نیست پس چیه؟
چهقدر حال بهم زنه التماس توجه از فالوور، برای گرفتن ویو و لایک! اگر نبینی فلان میشه، اگر ندیدی از دست دادی، چرا نمیبینی؟ چرا به من توجه نمیکنی؟
به جای این خواهشها و جو دادنها، روی محتوا و مارکتینگت کار کن!
از شدت اضطراب و فشار، خوندماغ میشم و از گلوم خون میاد. شبها کابوس میبینم و از خواب میپرم. روزهای سیاهیست اما نور میبینم. یقین دارم ماههای آینده خودمو به خاطر تمام تصمیمات این مدتم تحسین خواهم کرد.
من فاز برتری زنان ندارم. معتقدم بین جنس زن و مرد تفاوتهای ذاتی هست و واقعا یک خانم از پَسِ بعضی از مشاغل برنمیاد!(مثل کار معدن)
ولی وقتی آقایون بهم میگن:
این همه جسارت در پذیرش کار(طبعا کار معدن نه!)از کجا میاد؟
میگم:
اگه شمای مذکر تونستی، پس منِ زهرا کمالی هم میتونم!
مُشک را گفتند:« تو را یک عیب هست، که با هر که نشستی، بوی خوشت به او دهی.»
گفت:«زیرا که ننگرم با کیام، به آن بنگرم که من کیام.»
_______________
-فیه ما فیه؛ مولانا
آقای احمدرضا نخجوانی شما تنها رهبری هستید که من دوست و قبولش دارم. امیدوارم روزی میزبان شما در پادکستم باشم.
- با احترام، جوانی که امیدوار است و امیدپراکنی میکند!
سهیل دمت گرم، ترکیب تو و کاپیتان نخجوانی جالب بود :)))
@soh3il