یه جایی تو خیابون از علیهای فرضی میشنید که دانشجو ان. با ایما و اشاره دستشونو میگرفت به زور میاورد خونه بهش نهار بده.
تو جنگ ۲۴ روزه سنندج که قاتلای ج.ا به دست خودش شلیک کرده بودن و هیچی برای خوردن نداشتن، زخمیها رو میاورد خونه مراقبشون بود و غذای خودشو میداد اونا.
#مهسا_امینی