در پلهبرقی مترو میخواستم از مردِ آهستهرو پیشی بگیرم گفتم «خسته نباشید» اما منظورم اصلا این نبود. در واقع میخواستم بگم «ببخشید» اما کاری بود که شده بود پس برگشتم، یک لبخند کج بهش زدم و گفتم «برس، میتونی بدو برس.»
امروز رئیسم از کوتاهی موهام شگفتزده شد و همینجوری که بهم زل زده بود رفت تو دیوار. بعد من نتونستم خودمو کنترل کنم و پاره شدم و همکارامو نگاه کردم اما وقتی دیدم هیشکی نمیخنده و همه ساکتن همون خنده رو تبدیل به گریه کردم.