ممد دو روز رفت باشگاه همش در مورد سالم خوری حرف میزد و گیر میداد به غذاهایی ک مامانم درست میکرد و به ما هم گیر میداد میگفت برید باشگاه نشینید تو خونه ک مثل خرس میشین..خلاصه یه روز اومد خونه دید ناهار کشک بادمجونه..شروع کرد غر زدن ک وای این زن میخواد ما چربی خون و چربی کبد بگیریم.