۱
در ۵ نوامبر ۱۹۰۸ جسد ریشارد گرستل، نقاش ۲۵ ساله، در حالی که همزمان خود را به دار آویخته بود و چاقویی در قلب خود فرو کرده بود، در آپارتمانش در وین پیدا شد.
خودکشی او فرجام یک مثلث عشقی بود که به تولد موسیقی آتونال آرنولد شوئنبرگ منجر شد.
⚠️ این رشتو یک داستان عشقی زرد نیست!
بارها در برابر این پرسش مواجه شدهام که موسیقی کلاسیک را از کجا شروع کنیم؟
فرم سمفونی به عنوان یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخ هنر یکی از شاخصترین نمادهای این ژانر موسیقیست.
در این رشتو فهرستی ۱۰ سمفونی شاخص تاریخ موسیقی کلاسیک را برای آشنایی مبتدیان با این ژانر آوردهام.
۳
پیشتر در ۱۸۹۹ او «شب دگرگون» Verklärte Nacht را تحت تأثیر عشق آتیشاش به متیلده فون زملینسکی، ساخته بود؛ زنی که دو سال بعد همسرش شد.
«شب دگرگون» بازخورد بدی نگرفت، اما شوئنبرگ، که دنبال جلب نظر بیشتر بود، تصمیم گرفت تا علاوه بر آهنگسازی بخت خود را در نقاشی هم بیازماید.
۲
وین، پایتخت مدرنیسم اروپا در آغاز قرن بیستم، به چهرههای سرشناس فرهنگی خود میبالید: از گوستاو مالر و ریشارد اشتراوس تا زیگموند فروید و گوستاو کلیمت.
اما آرنولد شوئنبرگِ جوان و موسیقیاش در میان این غولها بیش از آن که محبوب باشد، جنجالبرانگیز بود.
۱/۱۴
۹۸ سال پیش در این روز* سمفونی نخست شوستاکوویچ در لنینگراد اجرا شد و به فاصله کمی سالنهای کنسرت جهان را تسخیر کرد، تا جایی که غولهایی چون برونو والتر، توسکانینی و استوکوفسکی بر سر اجرای آثارش با هم رقابت میکردند.
موفقیتی که از پروژه دانشآموختگی جوانی ۱۸ ساله آغاز شد و...
۵
ریشارد گرستل، که در ۱۸۹۳ به دنیا آمد، ذاتاً یک یاغی بود. بارها از مدرسهها و هنرستانهای مختلف اخراج شده بود. عاشق موسیقی بود و کتابخوانی حریص. گرستل به نوآوریهای مونش و ونگوگ علاقه داشت و در برابر سنت هنری کلاسیک وین و اساتید آن عصیانگر بود.
۶
با این که مشتاقانه به دنبال دیده شدن هنرش بود، اما پیشنهادی را که برای نمایش نقاشیهایش در کنار آثار گوستاو کلیمت به او داده شده بود رد کرد، زیرا هنر کلیمت را با آن جلوهگریهای طلاییِ درخشان، تزئینی و تصنعی میدانست.
گرستل معتقد بود که هنر باید حقیقت را بیان کند.
۴
او تصور میکرد شاید با نقاشی بتواند توجه غیرمستقیم جامعه هنری سختپسند وین را به موسیقیاش جلب کند.
اما او برای نقاشی نیاز به آموزگار داشت.
اینجا بود که در ۱۹۰۶، در یکی از کنسرتهای مالر، با جوانکی آشنا شد که احساس میکرد در خوی ساختارشکنی بسیار با او همدل است.
۲۲
کارنامه شوئنبرگ پس از اختراع نظام مبتکرانه دوازدهنتی مفصلتر از آن است که در اینجا بدان بپردازیم.
اما مسیری که او برای رسیدن به این نوآوری طی کرد، بیشک متأثر از رابطه پرفرازونشیبش با نقاش عصیانگر جوانی بود که پیش از بلوغ هنری از درون فروپاشید و به مرگی دردناک ناپدید شد.
۷
او خودنگاره نیمهبرهنه خود را در ۱۹۰۴ پس از آن کشید که درخواستش برای پیوستن به ارتش به خاطر ضعف بدنی رد شد.
بدنی لاغر و استخوانی و چشمان مصمم و نافذ بر زمینه آبی درخشان با ضربههای قلمموی بهظاهر خامدستانه؛ انگار هنرمند را هالهای از نور فرا گرفته است.
۲۱
پس از مرگ گرستل، پیوند متیلده و آرنولد، هرچند به سردی، اما تا مرگ متیلده در ۱۹۲۴ ادامه یافت.
۱۳ سال پس از مرگ گرستل، و پس از دورهای فطرت، شوئنبرگ سیستم ۱۲نتی را ابداع کرد. برای او آهنگسازی آتونال آزاد مثل «شنا در اقیانوسی جوشان» بود و نظام ۱۲نتی کمکش کرد تا از آن بیرون بیاید.
۱۱
شوئنبرگ با الهام از ایده گرستل، تونالیته، نت مرکزی و هارمونی را کنار گذاشت. او به سمت آتونالیته پیش میرفت: نباید هیچ نتی برجستهتر از باقی نتها باشد. او نتها را آزادانه در بوم آواز رها کرد، همانطور که گرستل تمایز بین پیشزمینه و پسزمینه را محو کرد.
موومان سوم کوارتت دوم
۱۴
شوئنبرگ رنجی که میکشید را در فینال کوارتت دوم بدل به نخستین اثر تماماً آتونال تاریخ موسیقی کرد؛ اثری که برای نخستین بار در یک کوارتت زهی از آواز انسان هم استفاده میکرد.
او نتها را متفاوت از هر کس دیگری از قواعد پیشین آزاد کرد.
او سرانجام داشت به شوئنبرگ تبدیل میشد.
۱۸
به قول ویتگنشتاین «اگر خودکشی مجاز باشد، پس همهچیز مجاز است».
برخی این خودنگاره را تمرینی برای خودکشی می دانند؛ پرترهای از هنرمند جوان به مثابه یک جسد. تصویر، حس یک عمل رادیکال و غیرقابل بازگشت را دارد.
حجابی پاره شده است.
هر چیزی ممکن است.
۱۳
آرنولد، مجنون از خشم، به متیلده گفت که دیگر نمیخواهد او را ببیند. متیلده و گرستل همان شب ویلا را به مقصد وین ترک کردند.
متیلده در نامهای به آرنولد نوشت «نمیخواهم که اجازه دهی برگردم. این مجازاتی بهحق، اما دردناک است…»
به موسیقی و شعر موومان سوم کوارتت دوم گوش دهید.
۱۰
تابلوی «خانواده شوئنبرگ» نمونهای از تحول سبک گرستل است. او با ضربات زمختِ رو و پشت قلممو، دست و انگشت سعی میکرد که چهرهها را در پسزمینه محو کند. گرستل به این نتیجه رسیده بود که ساختار سنتی پیشزمینه/پسزمینه دیگر جواب نمیدهد و باید کاری کرد که کل فضای نقاشی بیانگر باشد.
۸
در مه ۱۹۰۶ شوئنبرگ گرستل را به خانهاش دعوت کرد تا به او و همسرش نقاشی بیاموزد. گرستل به سرعت به دوست خانوادگی شوئنبرگها تبدیل شد. با آنها به ویلای تابستانیشان رفت، با آرنولد استودیویی مشترک اجاره کردند، و در غیاب او متیلده را در کنسرتها و گالریها همراهی میکرد.
۱۹
دو ماه بعد، شبی شوئنبرگ به کنسرت خصوصی وبرن رفته بود. جایی که گرستل دعوت نداشت. شوئنبرگ تمام ارتباطات خود را با گرستل قطع کرده بود و از حلقه دوستانش هم چنین خواسته بود؛ حلقهای که منبع الهام گرستل و تنها نقطه اتصال او به دنیای انسانی بود. گرستل با شیاطین درونش تنها مانده بود.
۹
اما رابطه ریشارد و متیلده فراتر از یک دوستی خانوادگی رفت. دختر شوئنبرگ آنها را در حین بوسیدن دید. اما واکنش اولیه شوئنبرگ به گرستل از جنس انکار بود: «نگذار یک زن بین من و تو قرار بگیرد!».
شوئنبرگ کار روی کوارتت دوم خود را آغاز کرده بود و نمیخواست چیزی تمرکز او را به هم بزند.
کی فکرش رو میکرد توی توییتر فارسی بشه از آرنولد شوئنبرگ فیواستار درآورد؟
واقعاً باید ایمان آورد به معجزهی داستانپردازی و قصهگویی.
قصهی خوب یه گرانشی داره که، هرچقدر هم یکی مثل من خامدستانه تعریفش کنه، میتونه مخاطب رو جذب بعیدترین مفاهیم بکنه و کاری کنه ازشون لذت ببره.
۲۰
صبح روز بعد جسد برهنه گرستل را در آپارتمانش پیدا میکنند. او چاقویی در قلب خود فرو کرده بود و همزمان خود را در برابر آیینه به دار آویخته بود. نقل است که پیش از مرگ آلت تناسلی خود را هم بریده بود. پیشتر تمام نامهها، نقاشیها و طرحهایی که در آپارتمانش داشت را به آتش کشیده بود.
۱۲
تابستان ۱۹۰۸ متیلده و ریشارد به ویلای تابستانی رفتند. متیلده در نامهای به آرنولد به او اطمینان داد که چیزی بین او و ریشارد نیست. آرنولد کمی دیرتر به آنها ملحق شد. فضای ویلا پرتنش بود. آرنولد از شاگردش خواست آندو را تحت نظر بگیرد... و بالاخره رابطه متیلده و ریشارد برملا شد.
۱۶
اما دیدارهای پنهانی متیلده و گرستل باز هم در آپارتمان جدید گرستل ادامه یافت...
هویت مدل نقاشی «زن برهنه نشسته»، از آخرین نقاشیهای گرستل، نامشخص است، اما بسیاری معتقدند که این، تصویر متیلده است. وضعیت مدل به هیچ وجه اغواگرانه نیست، بلکه بیشتر یک فضای آشنای لَخت را القا میکند.
۱۵
پس از چند هفته، با پادرمیانی آنتون وبرن، آهنگساز و شاگرد شوئنبرگ، متیلده به خانه و نزد شوهر و فرزندانش بازگشت. آرنولد مخالفتی نکرد.
بخشی از صفحه نخست نت کوارتت دوم پاره شده است، و بالای آن نوشته شده «تقدیم به همسرم»؛ بدون هیچ اسمی.
انگار کوارتت به خاطره متیلده تقدیم شده است.
۹ سال پیش وقتی توی موزه دولتی روسیه تو سنپترزبورگ، دیدم یه بچه ۵-۶ ساله اینجور جلوی تابلوی عظیم ۵۰ مترمربعی "مار برنزی" اثر فئودور برونی ایستاده، یاد نسبت خودم با شاهکارهای هنر افتادم:
ترکیبی از حقارت، کنجکاوی، خیرگی و جسارت.
این پسرک منم، و تابلوی برونی، جهان زیبای هنر.
«پورنوفونی» اصطلاحی بود که در ۱۹۳۲ برای توصیف یک صحنه بدنام از رابطهیجنسی در اپرای «لیدی مکبث از متسنسک» شوستاکوویچ معروف شد: عریانترین موسیقیای که تا آن زمان برای بیان موسیقایی عمل جنسی ساخته شده بود.
در این رشتو در کنار شنیدن آن نکاتی را دربارهاش با هم مرور میکنیم.
۱/۱۷
رامین عزیز پرسشهایی کرده که جوابش رشتویی طولانیست.
ممنون که میخوانید:
خروجی موسیقایی بتهوون و واگنر، از نظر حجم، اختلاف معناداری ندارد؛ تخمین زده میشود که بتهوون حدود ۹۶ ساعت موسیقی ساخته که این در مورد واگنر حدود ۶۰ ساعت برآورد میشود، تقریباً معادل خروجی برامس.
دو سوال:
۱) چرا بتهوون فقط یک اُپرا نوشت(به مضمون و محتواش دقت کنید)، در حالی که معاصرینش مثل روسینی پشت هم اُپرا مینوشتن!
۲) چرا آثار موسیقی مجلسی آهنگسازانی مثل واگنر، مالر، اینقدر معدود(در حد تعداد انگشتان یک دست و حتی کمتر) و از نظر کیفیت نازل است؟
با شاهکارهای هنری چون شرابی کهنه روبرو شوید: آرام مزمزه کنید و بگذارید طعمیادها کمکم آشکار شوند. با جرعه نخست قضاوت نکنید؛ همواره ظرائف پنهانی در کار است.
اگر به کامتان نبود، حرفی نیست. ذائقهها متفاوتند. اما شراب را سرکه ننامید!
درک و دریافتِ هنر، هنرِ صبر و آزاداندیشی است.
بالاخره کتابی که چند سال از عمرم را با آن سپری کردم منتشر شد. از دیروز تاریک کرونا تا امروزِ گرگومیش مهاجرت، با این کتاب زندگی کردم، عشقبازی کردم، دست و پنجه نرم کردم، شکست خوردم، پیروز شدم... و حالا بعد از سه سال بالاخره هنگام تولدش فرا رسید.
ترجمه این کتاب در بستر بیماری...⬇️
۱/۶
با پایان گرفتن جج۲، مسابقه فرهنگی مهمی در شوروی آغاز شد:
ساخت سرود ملی اتحاد جماهیر شوروی.
تا پیش از آن سرود ملی شوروی سرود انترناسیونال بود، که به دنبال انحلال انترناسیونال سوم استفاده از آن موضوعیتی نداشت.
لشکری از بزرگترین آهنگسازان شوروی دست به کار شدند: از جمله...
۱/۸
در سال ۱۹۶۰ دستنوشتهای از موتسارت پیدا شد با عنوان "فوگ آمین".
بسیاری از موسیقیشناسان بر این باورند که این قطعه قرار بوده بخشی از رکوئیم مشهور او باشد: قطعهی پس از آواز مشهور لاکریموسا.
اما واقعاً این فوگ چگونه صدا میدهد؟
به مناسبت ۹۰ سالگی «لیدی مکبث از متسنسک»، برای اولین بار در جهان فارسیزبان، اجرای اپرای هلند از این اپرا، به رهبری ماریس یانسونس را به شکل کامل، با کیفیت بالا و زیرنویس فارسی تقدیمتون میکنم.
این اجرا به نظر من بهترین اجرای ضبطشده موجود از این اپراست.
۹۰ سال قبل در چنین روزی برای نخستین بار اپرای "لیدی مکبث از متسنسک" شوستاکوویچ روی صحنه رفت.
اپرایی که از عزیزترین آثار شوستاکوویچ برای منه.
صدها بار ۱۵ اجرای مختلف را دیدم یا شنیدمش. دهها مقاله و کتاب دربارهش خوندم و با صرف دو سال از عمرم صدها صفحه درباره متن و موسیقیش نوشتم.
امروز سالروز مرگ بتهوون است.
در مراسم تشییع او قطعهای از خود او با نام سه ایکوال (Woo 30) اجرا شد. نسخه اصلی این اثر برای چهار ترومبون بود و آهنگساز و رهبر ارکستری به نام فون زایفرید، از شاگردان موتسارت، تنظیمی از دو قطعه از آن برای گروه کر با متن لاتین Miserere انجام داد.
همراستا با فضای #سیرک مانند تایملاین پیشنهاد میکنم این قطعه را از چارلز آیوز را با نام "مارش گروه موسیقی سیرک" بشنوید.
آیو�� این قطعه را در اواخر دهه ۱۸۹۰ ساخت و میتوان عناصر مشخصه موسیقی او را، مثل پلیتونالیتی و دیسونانس، در راستای ایجاد فضایی پرهرجومرج در آن یافت.
۱/۱۳
آستور پیاتسولا آهنگساز آرژانتینی را به انقلابی که در تانگو و تلفیق آن با موسیقی جز و کلاسیک پدید آورد میشناسند.
اما او در میانه حرفه خود تصمیم گرفت تانگو را کنار بگذارد و تنها به سبک کلاسیک آهنگسازی کند، تا این که یک معلم سختگیر مسیر او را تغییر داد.
این رشتو روایت ماجراست:
۱/۴
نیکولای ریمسکیکورساکوف را بیشتر با آثار ارکسترالی چون "شهرزاد" یا "کاپریچیو اسپانیول" میشناسند.
اما ریمسکیکورساکوف در زمان خود به اپراهایش مشهور بود. او ۱۵ اپرا ساخت که برخی از آنها مثل "سادکو" یا "سفید برفی" بسیار محبوب بودند.
اما چرا این آثار امروز چندان اجرا نمیشوند؟
۱. سمفونی ۸۸ هایدن
از پدر سمفونی شروع میکنیم، و شاید بهترین انتخاب از میان سمفونیهای ۱۰۸گانه هایدن سمفونی شماره ۸۸ باشد. این سمفونی یک نمونه آموزشی عالی برای آشنایی با فرم سمفونی در معنای کلاسیک آن و نیز درک قدرت هایدن در پرداخت فرم و لطافت او در ملودیپردازیست.
کارایان با این باکس کاست سمفونیهای بتهوون، که جزو ارزشمندترین داراییهای فرهنگی خانواده ما بود، در ذهن من خردسال به یک اسطوره تبدیل شد.
اون عکس جذاب و کاریزماتیک، اون باکس خوشساخت با طراحی باشکوه و اون کیفیت شفاف و صیقلی صدای نوارهای کاست همه در خدمت تردیدناپذیری جاودانگیش بود.
بخشی از باله سفیدبرفی
کاری از رقصپرداز آوانگارد، انژُلان پرلوکاژ (Angelin Preljocaj)
روی موسیقی سمفونی ۸ گوستاو مالر
در مفهوم و اجرا، بیشباهت نیست با #جنگ_علیه_زنان در خیابانهای ایران.
#mahler
#ballet
"به گمانم جایی که از دیگر آهنگسازان، چه گذشته و چه امروز، پیشی گرفتهام، در چیزیست که آن را میتوان شفافیت نامید. من میخواهم که همهچیز دقیقاً همان جوری که در گوش درونم میشنوم، شنیده شود. هر سازی باید تنها در جای مناسب و متناسب با کیفیات مختص خود به کار گرفته شود."
گوستاو مالر
۲. سمفونی ۴۰ موتسارت
معروفترین سمفونی موتسارت و از قلههای فرم سمفونی در موسیقی کلاسیک.
این اثر هم یک کلاس درس در فرم سمفونیست. ویژگی اصلی سمفونیهای موتسارت ملودیهای آوازگون آنهاست و حال و هوای این سمفونی نیز در عین اندوهگین بودن بسیار احساسی و پرشور است.
جری گلدسمیت یکی از بزرگترین آهنگسازان موسیقی فیلم تاریخ محسوب میشه، که هرآنچه آفریده از نظر فنی و هنری بسیار غنی و باارزشه.
موسیقی فیلم پاپیون رو به رهبری خودش بشنوید.
۱/۴
موریس راول استاد ارکستراسیون است.
ببینید در این قسمت از Bolero چطور با ترکیب یک هورن، دو پیکولو و یک سلستا، کاری میکند که انگار ملودی اصلی را ارگ کلیسایی مینوازد!
اما راول چطور این اعجاز ارکستراسیون را انجام داده است؟
۱/۵
وسواس فکری شوستاکوویچ با ساعت، وجه عجیبی از شخصیتش محسوب میشه.
به گفته شاهدان، در آپارتمانش به هر طرف رو برمیگردوندی، یه ساعت میدیدی که همگی هر روز بادقت با هم کوک میشدند.
اما این وسواس، در آثار شوستاکوویچ هم خودش رو به شکل "تم ساعت" نشون داده.
چهار مورد رو بشنویم:
⬇️
"دوست بسیار فرهیخته و وفادارم
از صمیم قلب از ایستادگی جسورانه و شجاعت قهرمانانهتان در قبال کارهایم سپاسگزارم. با مردمانی بیرحم و منتقدانی بد احاطه شدهایم، که شاید دهها سال بعد آثار مرا درک کنند."
نامه آنتون بروکنر به گوستاو مالر، ۷ آوریل ۱۸۹۳، پس از اجرای تهدئوم و مس رمینور
"یک درخت غان در دشت قد برافراشته بود"
اجرای گروه کر الکساندروف (کر ارتش سرخ)
هفته پیش در گفتگوی موسیقیمان از این صحبت کردیم که چطور چایکوفسکی ملودی این ترانه محلی روسی را در فینال سمفونی ۴ خود به کار گرفته است.
بزودی درباره زمینه شکلگیری این گروه کر مشهور هم خواهم نوشت.
استراوینسکی، گولد و برنستاین
سر ضبط برنامه تلویزیونی "اجراکننده خلاق" در شبکه CBS به سال ۱۹۶۰
کل برنامه را شامل کنسرتو پیانوی رمینور باخ با اجرای گولد-برنستاین، آریای "خودکشی" اثر پونچیلی با صدای فرل، و سه صحنه پایانی "پرنده آتشین" به رهبری استراوینسکی از لینک زیر ببینید.
حالا که حرف از سمفونی ۱۱ شوستاکوویچ شد، پیشنهاد میکنم این آنالیز ۱۱ دقیقهای جذاب از این سمفونی رو ببینید.
به نوبه خودش یه شاهکار در محتوا، تصویرپردازی، تدوین، و بیان مختصر و مفید محسوب میشه.
۱/۵
درست است که نمونه صوتی از رهبری گوستاو مالر نداریم، ولی از نوازندگی پیانویش چرا!
مالر در ۱۹۰۵ در لایپزیگ چهار رول پیانو برای شرکت وِلته ضبط کرد، که امروزه باقی مانده و از روی آنها نوازندگی استاد بازسازی شده است.
اول نمونهای از اجرای پیانوی موومان اول سمفونی ۵ را بشنویم:
تصاویر هوش مصنوعی از گوستاو مالر در حال رهبری
مالر اگه فقط ۲ سال بیشتر زنده میموند احتمالاً الان نمونه صوتی از رهبریش داشتیم. اولین ضبط یک سمفونی سال ۱۹۱۳ و به رهبری آرتور نیکیش در برلین انجام شد. با شهرت جهانیای که مالر در مقام رهبر ارکستر داشت، بیشک خودش گزینه اول بود.
راخمانینوف به سال ۱۹۴۳ درگذشت.
اما انگار موسیقیاش از دل قرن نوزدهم بیرون میآید؛ با ملودیهایی گوشنواز و دلنشین، ارکستراسیونی رنگین و فرمی بر پایه چیرهدستی نوازنده.
هیچ هنرمندی را سراغ ندارم که چون راخمانینف چنین با روح زمانهی خود بیگانه، و در عین حال یگانه و جاودانه باشد.
۴. سمفونی ۳ مندلسون (اسکاتلندی)
مندلسون با این سمفونی توانست راه را برای بقیه آهنگسازان قرن نوزدهم باز کند تا از زیر سایه بتهوون خارج شوند. ویژگی اصلی این سمفونی ساختار چرخهای آن است که موتیفها در جایجای موومانهای آن به اشکال مختلف بروز مییابند و اثر را یکپارچه میسازند.
۳. سمفونی ۶ بتهوون
صحبت از بتهوون که شود شاید سمفونی ۵ گزینه نخست به نظر رسد. اما سمفونی ۶ انتخاب بهتری برای این فهرست است. یک سمفونی برنامهای با فضایی روستایی، که در عین استحکام فرم چنان از نغمههای زیبا و تضادهای دراماتیک سرشار است که هر ناآشنایی را شیفته موسیقی کلاسیک میکند.
۵. سمفونی ۴ برامس
این سمفونیِ تراژیک، برامسیترین سمفونی برامس است. ویژگی اصلی آن تغییرات تدریجی احساسی هوشمندانه آن است: از شروعی نومیدانه و خشمگین، تا موومان دوم شاعرانه، تا اسکرتسوی جذاب و بالاخره فینالی تراژیک و نفسگیر که بر اساس فرم باروکی پاساکالیا ساخته شده است.
راول حتی از یک کوارتت هم قادر بود صداهایی را بیرون بکشد که پیشتر کمتر شنیده شده بود.
ببینید در موومان دوم کوارتت خود چگونه ترکیب جذاب و استادانهای از پیتزیکاتو، ترمولو و نتهای کشیده را روی ملودیای بر پایه مدهای دورین و میکسولیدین با هارمونیهای پیچیده به شنونده عرضه میکند.
۱/۴
موریس راول استاد ارکستراسیون است.
ببینید در این قسمت از Bolero چطور با ترکیب یک هورن، دو پیکولو و یک سلستا، کاری میکند که انگار ملودی اصلی را ارگ کلیسایی مینوازد!
اما راول چطور این اعجاز ارکستراسیون را انجام داده است؟
۶. سمفونی ۵ چایکوفسکی
از محبوبترین سمفونیهای دوره رومانتیک. لبریز از ملودیهای زیبا و بهیادماندنی، که مشخصه اصلی آثار چایکوفسکیست. خط سیر احساسی آن شبیه به سمفونی ۵ بتهوون است که از تراژدی به شکوه ختم میشود، اما چاشنی شور و هیجان سرکش و یگانه چایکوفسکی آن را متفاوت میکند.
۷. سمفونی ۹ دورژاک (از دنیای نو)
دورژاک از قدرنادیدهترین آهنگسازان قرن نوزدهم است، اما این سمفونی او بسیار محبوب است. این اثر نیز ساختاری چرخهای دارد و در فینال نغمههای موومانهای دیگر احضار میشوند. در این سمفونی دورژاک ملودیهای بومیان و سیاهان آمریکا را بازتولید کرده است.
به مناسبت روز جهانی زن، یادی کنیم از شخصیت برونهیلد در مجموعه اپرای حلقه نیبلونگ از واگنر.
کسی که بر خلاف باقی قهرمانان زن اپرا، فقط با عشقش به یک مرد تعریف نمیشه، بلکه شجاعت اخلاقی و درک روشنبینانهاش هست که اونو متفاوت میکنه؛ شخصیتی عصیانگر و جنگجو که در برابر سنت میایسته.
استوکوفسکی یکی از عجیبترین رهبران ارکستر قرن بیستم است.
او عادت داشت همیشه در پارتیتور دست ببرد و ارکستراسیون را به سلیقه و صلاحدید خود تغییر دهد.
غیر از برگردانهای ارکسترال از آثار غیرارکسترال، او مبدع اصطلاح "سنتز سمفونیک" بود که قطعات مشهور یک اپرا را
شاکن (از پارتیتای شماره ۲ ویولن)، شاهکار یوهان سباستین باخ، چنان اثر غنی و اغواگریست که هنرمندان مختلفی آن را برای گیتار، پیانو، فلوت و ... تنظیم و اجرا کردهاند.
اما برداشت ارکسترال لئوپولد استوکووسکی از آن برای من جایگاه ویژهای دارد.
ویژگی اصلی برداشت استوکووسکی...
⬇️
۹. سمفونی ۲ سیبلیوس
سیبلیوس را یکی از پرچمداران ناسیونالیسم در موسیقی میدانند که موسیقی فنلاند را به دنیا معرفی کرد، و البته این کار را نه با استفاده مستقیم از ملودیهای محلی، که با مصالحی کاملاً دست اول که خود ساخته، اما لحنی فنلاندی دارند، به انجام رسانده است.
۸. سمفونی ۲ مالر (رستاخیز)
سفری روحانی از مرگ تا تولدی دوباره. این سمفونی طولانی و عظیم، به زعم مالر، همچون جهان همه چیز را در بر دارد: از ملودیهای بر پایه نغمههای محلی و مردمی گرفته تا موتیفهای برساخته از سنت کلاسیک، از آواز سوپرانو در میانه آن تا کرال شکوهمند روحانی فینال.
۳/۱۴
حتی آثار نخستین موتسارت هم که در نبوغ موسیقاییاش تردیدی نیست، چنین کیفیاتی ندارند.
یک هنرمند در آغاز راه هنری ناخودآگاه از آنچه با آن مواجه بوده تقلید میکند. معمولاً این تلاشهای خامدستانه، یا نابود میشوند یا پنهان. اما سمفونی ۱ شوستاکوویچ فراتر از تقلید صرف میرود.
۲/۱۴
هنوز نشانهای از پایان بر آن دیده نمیشود.
شاید این در تاریخ موسیقی بیسابقه باشد که آثار یک آهنگساز از زمان اجرای نخستین اثر مهمش، آن هم در آن سن و سال، نزدیک به ۱۰۰ سال، بدون فراز و نشیب چندانی، اینگونه جایگاه خود را در رپرتوار استاندارد موسیقی کلاسیک حفظ کرده باشد.
۱/۴
"سمفونی مزامیر" استراوینسکی (۱۹۳۰) یکی از قلههای موسیقی کُرال قرن بیستم است.
این سمفونی تأثیرگذار ۲۰ دقیقهای، از آثار نئوکلاسیک استراوینسکیست که سبک موسیقی باروک و کلاسیک را با عناصر مدرنیستیای چون فواصل دیسونانس و پیچیدگی ریتمی تلفیق میکند.
نکته جالب این اثر این است که
۲/۱۷
آنچه بین این دو بیشترین تمایز را ایجاد میکند، پیش از هر چیز تفاوت در اولویتهای آفرینش و تمرکز بر ژانر/فرم است.
انتخاب این اولویتها و این که یک آهنگساز چه فرم و ژانری را برای آهنگسازی برمیگزیند، تا حدی به سلایق و روحیات او و جامعه مخاطبش (به عبارتی بازار) بازمیگردد.
"...و در اینجا آهنگساز درگذشت."
این دستنوشتهی کارل فیلیپ امانوئل باخ روی فوگ ناتمام شماره ۱۴ از مجموعه "هنر فوگ" اثر پدرش یوهان سباستین باخ است.
بسیارانی، هر کس به شیوه خود، تلاش کردهاند آن را به پایان ببرند، اما قطع ناگهانی اجرا در پایان هم شیوه تأثیرگذاری برای نواختن آن است.
۱۰. سمفونی ۵ شوستاکوویچ
بزرگترین سمفونیست قرن بیستم و سمفونی ۵ که محبوبترین سمفونی اوست؛ سرشار از تنشهای دراماتیک.
و البته همیشه داستانهای حول موسیقی شوستاکوویچ گریزناپذیرند: او این سمفونی را برای بازیابی اعتبار حرفهایاش در برابر اتهام فرمالیسم از سوی حکومت استالین ساخت.
عجب چیزی یافتم!
فیلمی نادر، باکیفیت و کامل از پیانونوازی شوستاکوویچ
اجرای قطعهی والس از موسیقی فیلم "کوهستانهای طلایی" اثر شوستاکوویچ
رهبر ارکستر: الکساندر ملکپاشایف
پیانو: دیمیتری شوستاکوویچ
۱۹۴۱
۱/۳
از بخت بد پروکوفیف، مرگ او همزمان شد با اعلام مرگ استالین!
نه توانست در جهان پس از استالین تنفس کند، و نه کسی برای مرگش یادبودِ درخوری گرفت. حتی تمام گلهای شهر برای تاج گلهای مراسم تشییع استالین صرف شده بود!
ویولنیست جوونش خیلی خوب بود. معلوم بود اجرای اویستراخ رو خورده.
رهبر خوب نبود. در واقع در موومان دوم افتضاح بود. با این که تمپو رو کند گرفته بود، باز هم نتونست ریتم پیچیده موومان رو دربیاره و همه چی مغشوش بود.
اما خوب... شوستاکوویچ بود.
موومان سوم به پهنای صورتم اشک میریختم.
احتمالاً آریای "ملکهی شب" از اپرای فلوت سحرآمیز رو زیاد شنیدید، چون معروفترین آریای موتسارته.
اما این آریا از اپرای ایدومنئوی موتسارت به نظر من بسیار شنیدنیتره؛ تنوع ملودیک بالاتر، نقاط اوج درخشانتر و هارمونیها و مدولاسیونهای پیچیدهتر.
با صدای آنا نتربکو بشنوید و لذت ببرید
۱/۳
هربرت فون کارایان:
"همیشه شوستاکویچ را ستایش کردهام. اگر میتوانستم آهنگسازی کنم، مثل او موسیقی میساختم. فکر میکنم ما دو نفر خیلی همدلیم. احساس میکنم انگار من آن موسیقیها را ساختهام؛ بهخصوص سمفونی دهم را، که بارها رهبری کردم، زیرا واقعاً میل و اشتیاق زیادی به آن دارم.
کارمن بیزه اینقدر زیبا و غنیه، که خیلیها تنظیمهای متنوعی ازش کردن.
از بین همهشون این ارکستراسیون عجیب و جذاب شْچِدرین رو من بسیار میپسندم.
همین بخش از هابانرا با رو با ارکستراسیون شچدرین بشنوید.
قبلاً براتون از شچدرین گفته بودم ولی کسی تحویل نگرفت. 😒
"جادهها"
موسیقی مینیسریال "لحظات هفدهگانه بهاری" (۱۹۷۲)
میخائیل تاریوِردیِف
این سریال که در ایران هم با نام "جنگ سرد" پخش شد، پرمخاطبترین سریال تاریخ شورویست؛ به حدی که خیابانها در زمان پخش آن خلوت میشد.
۵
الکساندروف پس از این موفقیت بیهمتا، توانست از موقعیت خود کمال استفاده را ببرد و گروه کر خود (گروه الکساندروف) را بیش از پیش تبلیغ کند. گروهی که در خارج از شوروی با نام "کر ارتش سرخ" با اجراهای متعد، از سرودهای انقلابی و میهنی تا موسیقی فولک روسی، شهرتی جهانی یافت.
پینوشت:
اجراهای پیشنهادی خودم از این سمفونیها را در عکسها آوردهام. ولی اصرار به شنیدن آنها نداشته باشید. این آثار آنقدر شاخصند که اجراهای بدشان به مراتب کمتر از اجراهای خوب است.
این فهرست بر اساس ویدیوی زیر از دیوید هرویتز، منتقد برجسته، نوشته شده است.