شايد خوشبختى واقعى در اين است كه باور كنيم خوشبختى را براى هميشه از دست دادهايم. فقط آن وقت مىتوانيم بىاميد يا هراس زندگى كنيم، فقط آن زمان مىتوانيم از شادىهاى ناچيز كه بيش از هرچيز ديگر دوام مىآرند لذت ببريم. داستانهای کوتاه امریکای لاتین گونسالس اچه وریا عبدالله کوثری
در دست انتشار «تعبیر خواب» جلد نخست کرامت موللی این کتاب را میتوان دنبالهٔ اثر قبلی کرامت مولّلی، ذهن و زمان، دانست که در آن به نقد و بررسی مبانی پرسشنشدهٔ علوم عصبی میپرداخت و مسئلهٔ زمان را در رأس مطالعات مربوط به موجود زنده بالاعمّ و خواب و رؤیا بالاخصّ قرار میداد.
در دست انتشار «آتلانتیس نو: اثری ناتمام» فرانسیس بیکن ترجمهٔ ��ادق صفارزاده این داستان را اربابم بدین مقصود ابداع کرد تا الگو یا طرحی از انجمنی تحت عنوان خانهٔ سلیمان یا انجمن کارهای شش روزه باشد که برای تفسیر طبیعت و انجام کارهای عظیم و شگرف به سود بشر بنا شده.
منتشر شد «مهمانسرای رهروی خانهبهدوش» سفرهایی در زمان و مکان؛ با مقدمهای از آلبرتو مانگل سس نوتبوم ترجمهی اسد ناصحی طبیعت نه چیزی از ما میداند نه به صرافت ما میافتد. آدم باید از این استعارات سخت انبوهی که در خفا واقعیت غیربشری را خواهان ارتباط نشان میدهند، چشم بپوشد.
منتشر شد «بیماری خانواده میم» از مجموعهٔ جهان نمایش ؛ (۶۸) فائوستو پاراویدینو ترجمهٔ سارا عصاره یه همکارم، یه پزشک روس، نوشت: «زنها شکست را نمیبخشند.» من فکر میکنم منظورش از زنها همهٔ زنها نبودن، بلکه منظورش بیمارهاش بودن.
منتشر شد «باخ و پسران» نینا رین ترجمهٔ مهرناز پیلتن از مجموعهٔ جهان نمایش وقتی کودکی زاده میشود که پدرش نابغه است، خواه در زمین موسیقی، نویسندگی و...، این کودک با چه سرنوشتی روبهرو خواهد شد؟ با آیندهای درخشان و پربار یا زندگیِ در سایه و مملو از عدم کفایت؟
«اى زن، بيدار شو؛ زنگ خطر عقل در تمام جهان به صدا درآمده است؛ حقوقت را درياب.» اولمپ دو گوژ، ۱۹۷۱ از کتابِ «زنان در روزگارشان» تاریخ فمینیسم در غرب مارلین لگیت ترجمهٔ نیلوفر مهدیان
منتشر شد «مردی که جای خرش را گرفت» مجموعهداستان محمد زفزاف ترجمهٔ سیدمحمدحسین میرفخرائی کتاب حاضر مجموعهای است از پانزده داستان به قلم محمد زفزاف، داستاننویس سرشناس مراکشی (۱۹۴۵-۲۰۰۱)، که از مجموعه آثار او انتخاب و ترجمه شدهاند.
از منظر روانشناسى، واقعيت اين است كه «مشاهدهٔ پليدى، پلشتى را در روح انسان زنده مىكند». صِرف مشاهدهٔ یک جنايت، اثر زيانبارى بر روان مىگذارد. از کتابِ «یونگ و سیاست» ولودیمیر والتر اوداینیک ترجمهٔ علیرضا طیب
من زشتیها را ديدهام، اما آنها را ننگريستهام. به عزرائيل نمىانديشم، به او افتخار خواهم داد كه به من بينديشد. و به او خواهم گفت تو پاداش من هستى، نه پايان من، چرا كه مرگ برايم رهايى نيست، آغاز ديگرى است. از کتابِ «در فاصلهٔ دو نقطه» ایران درّودی