مدام میان «گفتن و نگفتن» در رفت‌و‌آمد هستم! عبور از مرز ابژه (واژه) و رسیدن به معنای آن‌ که سوبژکیتو و غیرقابل بیان است، مغزم را نسبت به لزوم چیدمان درستِ واژه‌ها مه‌اندود کرده! گویی برای من بیش‌تر قراردادهای زبانی معناباخته‌اند! در لزوم ساختارشکنی دوباره با تاکید بر «سکوت»

@pkhwshhal :)))

مسکوب به این کتاب به عنوان یکی از اولین منابع تاریخ ایران باستان اشاره می‌کند. ناامیدِ محض‌ام برای یافتن و خواندنش؛ در استانبول باشی و دسترسی پیدا کنی به کتاب، تالیف مشیرالدوله، طبع شده در مطبعه‌ی مجلس به سنه‌ی ۱۳۰۶! اما… وصال میسر شد! در خانه‌ی دوست تاریخ‌دان ترک رسیدم به کتاب

یک طرف بستن تور و حریر به سر و حضور در «به اصطلاح جشنواره‌ی فیلم فجر» و در طرف دیگر هنرمندانی که نه تنها حاضر نشدن در برابر قوانین و فشارها سر خم کنن بلکه قدمی پیش‌تر رفتن. #پرستو_احمدی #کتایون_ریاحی #بهتاش_صناعی‌ها #مریم_مقدم و… هنوز و هم‌چنان #زن_زندگی_آزادی

پدرم نقدی می‌نویسه بر اجرای نمایش هد‌ویگ و اول می‌فرسته برای مادرم. ما نسل خوش‌بختی بودیم که شاهد همراهیِ سالیانِ پدر‌مادرها شدیم؟ نمی‌دونم غصه‌ی نسل زی رو بخورم که اکثرن تک‌والد هستن یا برای فرزندانِ زاده نشده‌ی خودمون از خیلی جهات خوش‌حال باشم! این هنوز و هم‌چنان گیجیِ نسل ما!

@Vaaaez اما دوباره بافتن با کاموای یک‌بار پیش‌تر بافته‌شده، موج می‌ندازه. هربار چشمات بیفته به موج‌ها یا دست بکشی روشون «یادت میفته» که «عبور کردی»

به نام خدا «اندیشه‌ی تجدد و امید به دگرگونی اجتماعی، که انقلاب مشروعیت (شما بخوانید #زن_زندگی_آزادی) پیامد و خود بزرگ‌ترین انگیزه‌ی آن بود…» در مسیر دانشگاه، از سطور آغازین کتاب و پرواز خیال…

#مادر آمده و نیامده، قلم و مرکب و لیقه و کاغذهایش را چید روی میز. خانه‌ام سراسر عشق و نور شده 🤍✨

@wfcn_co ✨♥️

@GFilmmaker84 مگه رفتی؟

از خوشی‌های روزهای امتحان، آشنایی با مفاهیم جدیدِ نظری نوشته شده توسط دانشجو بر برگه‌ش. کاتارسیس: نامی که به اساس مکالمات روان‌شناسی داده شده :) یا دانشجوی خارجی (عرب) که نه ترکی بلده و نه انگلیسی! و فقط یک سری حروف لاتین رو چیده کنار هم. نتیجه؟ انبوهی کلمه‌ی بی‌معنی جدید :)))

@Ateimouri لطف دارید🌱

@pkhwshhal مرسی پویان جان 🤍

@pouya__23 ممنونم

چه خوب که نیستید تا ببینید امروز آدم‌ها چه بی‌محابا واژه، مفاهیم و ادبیات را به سخره گرفته‌اند. آدم‌های مدعیِ خالی از همه‌چیز که آدم دوست دارد کمی نگاهشان کند و بعد روی‌شان بالا بیاورد، راهش را بکشد و برود.

@pedha من فارغ از این‌ها نوشتم البته. مرزبندی سیاسی برای من، مضحکه :) امرِ زیبا، زیباست! مرزبندی سیاسی هم شوخی‌ای بیش نیست.

@AmidFarahi عین اتفاقی که هر بار تو دانشکده #فارسی حرف می‌زنم میفته. به خودم میام می‌بینم چند تا از اساتید ایستادن و دارن با لبخند نگاهم می‌کنن. اعتقاد دارن حرف نمی‌زنیم، شعر می‌خونیم.

@Vaaaez :)

@naimian درست و دقیق.