چند ماه پیش که بهم گفت ماهان سرطان خون دارم بغضم ترکید زدم زیر گریه بهم گفت کصخل تو الان باید من و دلداری بدی جلو خودم و نتونستم بگیرم تا سرحد مرگ گریه کردم چون همچین روزی رو میدیدم که دووم نمیاره که صمیمی ترین رفیقم و از دست میدم تا امروز که خانومش بهم زنگ زد گفت ممدرضا تموم کرد