یه روز که مادرم تو بدترین وضعیت شیمی درمانی و اواخر عمرش بود و من واقعا کم اورده بودم هوای گرم تابستون سر کار و... افتاده بودم رو تختم یهو دیدم مامانم با کمک بابام به زور یه لیوان اورد داد دستم گفت : چیه مامان جان ببین من چقدر خوبم... خودم برات اب اوردم ❤️
مامان من همونجا مُردَم