بابام عادت داره به شوخی جلوی جمع، شبحِ خونه یا شبح شب یا روح سرگردان صدام بزنه. هیچوقت لحظهای فکر نکردم که این توصیف به واقعیتم نزدیک باشه تا امشب (حدود ساعت سه) که توی سالن خالی خوابگاه دمپاییکشان از اینور به اونور میرفتم. وقتشه اعتراف کنم با ارواح سرگردان ساختمون نسبت دارم