اینو قبلا هم نوشته بودم:
سال یک رزیدنتی بودم،موقع ویزیت صبح پام خورد به پایه تخت مریض و از درد نشستم روی زمین...من گریه میکردم و سال دو و سه بالای سرم میخندیدند...گریهم که تموم شد،گفتند بریم بقیه ویزیت...لنگلنگون رفتم...دو ساعت بعدش بالاخره اجازه دادند برم از پام عکس بگیرم...