FarnazEte
@ete_farnaz
Followers
154
Following
110
Media
46
Statuses
218
It is a collection of experiences
Germany
Joined February 2017
Don't wanna be here?
Send us removal request.
Explore trending content on Musk Viewer
LINGORM PANTENE TRIP
• 632936 Tweets
Bruno Mars
• 603720 Tweets
#ROSÉ_BRUNO_APT
• 338143 Tweets
Wizkid
• 313431 Tweets
APT OUT NOW
• 229463 Tweets
Al Smith
• 163364 Tweets
Corinthians
• 132995 Tweets
Flamengo
• 132751 Tweets
#GMMTVStarlympics2024
• 118698 Tweets
Ruto
• 111992 Tweets
Saints
• 94884 Tweets
Yankees
• 91742 Tweets
Schumer
• 78383 Tweets
Broncos
• 46260 Tweets
NUNEW DEBUT IN JAPAN
• 37638 Tweets
San Marcos
• 34079 Tweets
Lakers
• 32916 Tweets
SB19 PIAYA NG MAYKAPAL
• 32256 Tweets
安倍氏の女装
• 27557 Tweets
対象作品
• 23428 Tweets
Hayırlı Cumalar
• 22597 Tweets
超電ブレイカー
• 21767 Tweets
Dalton Knecht
• 20683 Tweets
ミミッキュ
• 13839 Tweets
集英社秋マンガチャ開催
• 13096 Tweets
Dennis Allen
• 12269 Tweets
フラワー
• 10880 Tweets
همخونم یه دختر آلمانی بامزست :)
امروز بهم گفت موافقی باهم بیشتر معاشرت کنیم؟
گفتم با کمال میل :)
با معرفی انواع ادویه هایی که استفاده میکنیم معاشرتمون رو شروع کردیم :))
و یه جای مشترک هم واسشون پیدا کردیم که بتونیم باهم استفاده کنیم :)
7
1
345
صبح که بیدار شدم، گفتم چرا اینقدر موقعیت استرس‌زا آخه؟! ارائه برای ۵۰ نفر؟ توی شهرداری؟ روی استیج؟ با میکروفون؟
بعد یادم اومد که برای همین تجربه‌های جدید و استرس‌آور اومدم :)
هیجان انگیز بود و خیلی استرس زا 😅
1
0
43
در ادامه ی معاشرت با همخونه ی بامزه ،
امشب باهم شام درست کردیم
خوش گذشت باهاش :)
1
0
35
یه کلاس دارم building information modeling
در مورد پروژه های فرضی روی بیم کلود توی این سیستم حرف میزنه در حالی که من توی ایران پروژه های واقعی رو با این سیستم انجام دادم :)
حقیقتا دفتری که توی ایران کار میکردم هزاران قدم از اون کشور جلوتر بود :)
این هم خوشحالم میکنه و هم غمگین
3
0
21
نمیدونم چه فازیه من هر سال شب تولدم باید پای تحویل پروژه باشم :/
2
0
18
من همیشه دو تا Alarm میزارم
یکی واسه انسانی که میخوام باشم و
یکی واسه انسانی که هستم :)
1
1
15
فرانسه که اومدم، یادم اومد از کنار آدما که رد میشی یه مفهومی همیشه واسم وجود داشته به نام Eye contact که آلمانیا به نظر میاد باهاش کاملا بیگانه هستن 😅
1
0
14
توی اتاقم بیدار شدم و صدای حرف زدن مامان بابام
توی آشپزخونه میومد 🫠
0
0
17
کارای قبل از سفرم از برم با این دوستم کافه، لباسامو با هم هماهنگ کنم به اجاره خونه رو پرداخت کنم، ZDF پرداخت کنم، شیرای آب رو چک کنم، ظرفای شسته شده را جمع کنم ، لباس رو تا کنم تغییر پیدا کرده :)
1
0
17
روسری رو از ته کمد آوردم بیرون -هنوز بوی مامانمو میده :)- گذاشتم روی چمدون
و این اولین بار بود توی عمرم که از دیدن این حجاب اجبــــاری خوشحالم شدم !!!!!!!! 😅
1
0
14
برادر کوچیک‌ترم در جملاتش به من عنوان
‘my first love ‘میده ، بنابراین اینکه
‘second‘ کی هست رو کلا در نظر نمیگیرم !
همین برای من کافیه :)
0
0
12
امروز یه گلدون گل خریدم ، عکسشو واسه بابا مامانم فرستادم
بابام بهم مسیج زده گل زندگی رو قشنگ تر میکنه ، مسئولیت گل رو که قبول کردی یعنی داره کم کم واست خونه میشه :)
0
1
12
وقتایی که شب تحویل پروژست مطمئن تر میشم که مضخرف ترین رشته ی تاریخ بشریت معماریه! تــــمآم :)
0
0
10
جایزه رو نبردم ! البته اینبار :)
اما داوری که ماه پیش توی جلسه کانسالتیشن کلی ازم ایراد های جدی گرفت, بعد از تمام شدن پرزنتیشنم از جاش پاشد و گفت
Fanaz!Gut gemacht
با تعداد زیادی آدمای حرفه ای صحبت کردم و نظراتشونو شنیدم
جالب بود و راضی ام :)
چونکه It is a process of learning
1
0
13
همخونم ازم خواسته آهنگ ایرانی واسش بفرستم،
گفت بهم تاحالا نشنیده و خیلی علاقه داره گوش بده :)
از ظهر هزارتا آهنگ‌گوش کردم اما نمیدونم چی بفرستم واسش!
نمیتونم تشخیص بدم چی به گوش یکی که متوجه
متن آهنگ نمیشه خوب میاد!
3
0
11
هوا اینجا از اواخر زمستون به یک روز تابستونی تبدیل میشه و بعد دوباره به اوایل زمستون برمی‌گرده!
وا بده خدایی دیگه 🤦🏻♀️
0
1
11
وحید بهم میگه اینکه بعد از یه مدت کوتاه به کشور دیگه سفر کردی و اینجا به جای اینکه منتظر باشی تا باهم بریم بیرون ؛ رفتی خرید ،کافه ،گردش ،اینا کارایی نیست که همه بتونن انجام بدنا !حواست هست؟
گفتم حقیقتا کارای خاصی نمیدیدمشون
گفت اما من کلی بهت افتخار کردم :)
0
0
11
واسه ی منی که تا فرودگاه به چمدونام حتی دستم نزدم (به لطف داشتن دو تا برادر♥️)، واقعا بودن توی این وضعیت سخـــــت بود به قرآن :|
-در مسیر -
2
0
10
بیدار شدم از خواب ، دیدم مامانم ساعت ۴نیم صبح واسم مسیج داده ما خوبیم بیدار شدی نگران نشی ها اتفاقی نیوفته!
اخبارو چک میکنم ، اسم اصفهان در صدر اخبار مربوط به جنگ!
صبح بخیر !!
0
1
10
-امروز چه روزیه ؟گویا ولنتاینه!
اینستاگرام رو باز میکنی پر از قلب قرمز :|
بیرون رو نگاه میکنی هوا خوبه یه بارون ریزی ام میزنه *__*
-تو چیکار میکنی؟
پا جزوه های آلمانی نشستی :)
-یک ماه شد-
2
0
9
یک چیزی که متوجه شدم اینه که ما تو ایران از بچگی یاد می‌گیریم درها رو آروم ببندیم و به هم نکوبیم.
در حالی که توی کشورهای دیگه، واقعا این جز چیزایی که آموزش میبینن نیست گویا !!
آه! بابا اینقدر خشونت به خرج نده، این در لامصب رو آروم ببند!
1
0
11
به رعنا میگم من هر روز که بیدار میشم میگم امروز دیگه برمیگردم بعد باز تا شب میگم نه بزار ادامه بدم ..!
رعنا گفت اوووو تو خیلی خوبی من حتی شغلمم انتخاب کرده بودم واسه وقتی برگشتم ،میخواستم برم شهر کتاب کار کنم :D
مسیر طولانیه اما‌خوب میشی !
0
0
9
|
@EuroLeague
|Turkish Airlines can be considered the lowest standard among airlines.
Someone lost their suitcases , and, unfortunately, mine was also damaged. They provided me with a low-quality replacement
-در مسیر-
4
0
6
تایم ناهار محل کارم مثل TV show های بی بی هستش یه روزایی برنامه پرگار یه روزایی هم صفحه ی دو
این وسط ها chairman برنامه هم همیشه ناهارش میمونه
امروز تمام مدت برنامه با موضوع ��یچ آدم خاصی توی تاریخ نبوده به این فکر میکردم دلم واسه این دقیقها تنگ میشه
-آخرین روزهای قبل از مهاجرت-
3
0
9
اون اول که اومده بودم توی قطار وقتی انسان ها حرف میزدن صداشون واسم مثل یه نویز ممتد بود ، هندزفیری میزاشتم تا نشنوم صداهایی با کلماتی که نمیفهمم رو..!
اما این روزا با دقت گوش میدم ببینم چه کلماتی رو توی جمله هاشون میشنوم و بقیشو حدس میزنم گاهی :)
0
0
10
اون روزایی رسیده که هرکدوم از دوستامو میبینم موقع خدافظی سوالشون اینکه : امشب آخرین باری میشه که میبینیمت؟!
منم به همشون میگم نـــه بابا!
-آخرین روزای قبل از مهاجرت-
1
0
8
آخــرین پروژه ی محبوبم هم قبل از رفتنم به مرحله ی عکاسی رسید و خوشحالم!
-آخرین روزهای قبل از مهاجرت-
2
0
8
به نظرم از بهترین تصمیماتی که در طول زندگیم گرفتم انتخاب دوستام بوده
بدون کوچکترین خطا یا اشتباه :)
0
0
9
همه هی میگن وایییی برف اومده حالا چیکار کنیم!
اما برای یک اصفهانی که این سالها توی خشکسالی بزرگ شده دیدن این صحنه از پشت پنجره خیلی جالبه و هیجان انگیزه :)
-آلمان،خونه ی گلسا-
1
0
8
مامانم زنگ میزنه همفکری کنیم برای قاب های روی دیوار
بابام مراحل پیشرفت کاراشو هربار بهم خبر میده
کلاس زبان سبحان رو واسش پیدا میکنم
جابامارو واسشون چک میکنم
برای برنامه ریزی سفر کمکشون میکنم
اینکه درگیر زندگیِ در جریان خونمون باشم حالمو واقعا بهتر میکنه :)
0
0
9
پارسال این موقع ها یادم نیست چی دلم میخواست
اما تصور اینکه روز قبل از سال تحویلِه سال بعدی توی راه رتردام باشم رو مطمئنم نداشتم!
اگه اصفهان بودم احتمالا کافه های اخر سال رو میرفتیم با شیوا با مهکام که حقیقتا دلم میخواد :)
-ولکام به اولین ماه های مهاجرت-
2
0
9
تقریبا هر دو هفته یک بار من و مامانم با یکی از این گروه های اصفهان گردی رفتیم یک بنایی رو دیدیم که بارها توی دوران دانشجوییم دیده بودمش اما وقت گذروندن با مامانم جذاب ترش میکنه واسم
- آخرین روزهای قبل از مهاجرت-
0
0
8
برنامه ی آخر شبا جذاب ترین قسمت هر روز ه واسمون!
چراغارو کم میکنیم ،چایی دم میکنیم، گاهی وقتام یه سیگار میکشیم!
از قبلتر ها میگیم از چیزایی که گذشتیم ازش ،از اون چیزایی که میخواییم بدست بیاریم
حرف زدن خوبه حرف زدن باعث میشه ادامه بدی!
1
0
8
برلین :
سکانس یک مرکز خرید :
یه آقایی واسه خودش داشت بلند میخوند : آهای سیاه زنگی…
سکانس دو ایستگاه قطار :
با
@ItsGolsa
میگفتیم باید بریم گلایس ۱۳ که ناگهان اینفورمیشن ایستگاه بلند بهمون گفت گلایس۱۳ دو طبقه برید بالا!!
گفتیم اقاااا مرسییی😁
0
1
8
اگه از خصوصیاتم سوالی میشد قطعا به بیخیال بودنم اشاره میشد
این روزا اما استرس مثل یک بک گراند همراهه من!
صبح هایِ زود از شدت نگرانی و استرس بیدار میشم!
اما هربار به خودم یادآوری میکنم که برای همین تجربه هایِ پر استرس اومدم :)
-ولکام به اولین ماه های مهاجرت-
0
0
8
توی فرودگاه با
@ItsGolsa
نشسته بودیم صدام زدن گفتن شما خیلی حیفی داری میری از این ممکلت حداقل بیا بلیطتت رو بیزنس کلاس کنیم
و اینکونه بود که به صورت رایگان رفتم بیزنس کلاس نشین شدم !😅😁
و امان امان از این تفاوت :)
-در مسیر-
3
0
8
یه دختر پسر جوونی بودن از قایق پیاده شدن دست همو گرفتن رفتن توی کافه که احتمالا قهوه ی وسط روز رو بخورن :)
-هلند،نزدیکــای خونه ی وحید-
0
0
8
این مدت بارها در مورد امروز فکر کرده بودم و واکنشی که توی ذهنم بود متفاوت بود با واکنشِ واقعیم!
از صبح که بیدار شدم دارم گریه میکنم!دلم نمیخواد برم ، به کنسل کردن پروازم فکر کردم!
دل کندن سختر از اون چیزیه که تصور میکردم.
-چند ساعت مونده به پرواز-
4
0
7
خیلی عجیبه اما اینروزا همش به این فکر میکنم که نکنه از موضوعات در جریان اینجا بی خبر بمونم یا اینکه نسبت بهش احساسمو از دست بدم !!!!
نسبت به آهنگهایی که توی مهمونیها داد میزنیم و هزار بار باهم میخونیم ، فیلمهاو سریال هایی که همه در موردش حرف میزنن،تکه کلام ها
1
0
7
جلسه اخر فری دیسکاشن یه لکچر دادم در مورد تاثیرات خانواده در روابط! استادم از سطح زبانم شگفت زده شده بود !
صحنه ی واقعی داستان اما اینجاست که میخواستم به همخونه ای هندی گلسا توضیح بدم که کوکو سیب زمینی چجوری درست میشه
اما نمیدونستم رنده کردن چی میشه!
0
0
7
موزیک های
@armangarshasbi1
همیشه برای من به موقع بوده!
آلبوم جدیدش اینروزا بهترین background برای جمع و جور کردن وسایلم شده !
صدای ِدلنشین ، متنِ جذاب ، ملودی ِتاثیر گزار
-آخرین روزهای قبل از #مهاجرت -
1
0
7
یه جور متفاوتی باهاش خوش میگذره و به نظرم میاد هر روز اوضاع سخت‌تر میشه !!
-آخرین روزهای قبل از مهاجرت-
0
0
7
زندگی اینجوریه که هر‌موقع تو تصمیمتو واسه دنبال کردن یه شرایط تغییر دادی ، دقیقا همون چیزایی که میخواستی و نمیشد رو جلو راهت میزارم هی پشت سر همدیگه !!!
واقعا نباید گفت تٌف توی این زندگی؟؟!
حقش نیست بگم گٌه توی این زندگی؟؟!!
آخرین روزای قبل از مهاجرت !!
1
0
7
یه لذت های جدیدی توی روتین زندگیم پیدا کردم که واسم عجیبه بهش فکر میکنم :D
مثلا لذت پاک کردن گاز بعد از آشپزی!!
خیـــلی خوبـــــه….
1
0
7
هرجــا برم دلـم همینجـاسـت🌱
0
0
6
هرچقدر که زمان میگذره به این نتیجه میرسم، شناخت بابام از من خیلی کامل و دقیق بوده
حتی خیلی بیشتر از من ، منو میشناخته 😁
0
0
7
زنعموم دیشب بعد از کلی نصحیت های مادرانه و با قیافه ای غمگین از اینکه چجوری این بچه رو نبینم آخه من! :)
چندین بار آیت الکرسی خوند و به من فوت کرد تا از شر بدی ها در امان باشم.
و این منم ، از امروز در هاله ای از نور ایمنِ ایمن :D
-آخرین روزهای قبل از مهاجرت-
2
0
6
احساسم چیه این روزا؟
خیلی ترسیدم حقیقتا!
هر شب به خودم میگم چه کاری بود؟!
کجا بهتر از خونه ی مامان بابام، محل کار اونطرف خیابون ،عصر و شبم به ورزش و تفریح!
صبح که بیدار میشم اگرچه که هنوز ترسیدم اما داستان توی ذهنم عوض میشه!
_آخرین روزهای قبل از #مهاجرت _
2
0
6
دلم واست تنگ شده ! اما هرچی میبینم اینجا چقدر اتفاقات عجیب داره میوفته خوشحالم که رفتی…
ولم کن بابا !
دلم میخواست تو یکی خوشحال نباشی از خیر و صلاح من!
-یک هفته شد که اینجام-
1
0
6
تصمیم گرفتم عید برنگردم ایران !
حرفایی که زده بودیم رو پاک کردم!
از توی لیست Show last seen هم خارجش کردم!
و به نظر میاد بهترم :)
-ولکام به اولین ماه های مهاجرت-اونجا که تصمیم میگیری رها کنی !
2
0
6
پسر آلمانیه وسط مهمونی اومد شروع کرد آلمانی حرف زدن منم فقط نگاش میکردم با لبخند
یه دختر اونجا بود گفت ، بهت میگه میشه شمارتو بهم بدی؟؟!!
منم نگاش کردم گفتم به خدا اگه بفهمم چی میگی :)
بله اینجوریه مشکلات بلد نبودن زبان رسمی یک کشور!
-از روزهای اول #مهاجرت -
1
0
6
توی اکانت ساندکلودم یه پلی لیست واسش درست کردم از آهنگای متفاوتی که خودم دوست دارم تا از اونجا گوششون بده.
آهنگ بنشین تماشایت کنم از آرمان گرشاسبی رو واسم فرستاده و نوشته :
The singer's voice touched my hear :)
1
0
6
امروز officially وارد پروسه جمع کردن وسایلم شدم و چمدون ها اومدن وسط اتاقم!
-آخرین روزهای قبل از مهاجرت-
1
0
6
مودم مثل نمودار سینوس شده :|
و دلیل خاصی هم نداره این بالا پایین ها!
-ولکام به اولین ماه های مهاجرت-
0
0
7
یه چایی میریزم و به دو هفته ی پیش فکر میکنم
-دو هفته گذشت :) -
@armangarshasbi1
هم همچنان در بک گراند میخونه :
از تو دورٌ بی تو نزدیکم به پایانی که دیگر گفتنی نیست !
0
0
6
یه پسر (از اون خوبااا)کنارم نشسته بود و هی داشت حرف میزد ,تعریف میکرد یه لحظه نگاش کردم گفتم آقا motion sickness میدونی چیه؟
گفت اره ,گفتم اگه دوست داری که عٌق نزنم روت لطفا با من صحبت نکن! :D
-در مسیر-
1
0
5
هرچی این روزا به دور شدن از اینجا فکر میکنم یادم میاد منتظرمه اونجا :) ✨
-آخرین روزهای قبل از مهاجرت-
فرناز اول توی محل کارم هِدِ من بود بعد تبديل شد به همكار بعد بهترين دوستم ، كم كم شد مثل خواهر بزرگترم الانم قراره بشه هم خونم و من بسيار خوشحالم :))
1
0
5
0
0
5
هر شبی که من ۱۲ به بعد میومدم خونه ، بابام بهم میگفت به نظرت الان تایم خونه اومدنه؟! :|
الان نیمه شبه و از هلند دارم برمیگردم آلمان …
مامان و بابام گفتن امیدواریم سفر خوبی داشته باشی و خوابیدن :D
مسئله واسشون واقعا سطح امنیت بوده :)
0
0
5
اینکه به نظرم میومد سطح اهمیت قضیه برای من خیلی بیشتر شده بوده یا اینکه من خیلی دلتنگ بودم برای روزایی که گذشته بود ،ناراحتم میکرد
چند روز پیش که از خودش بیشتر گفت از دلتنگیش،احساسات در هم پیچیدش…
یه چیزی توی مغز منم آروم شد :)
آدم با حرف زدن نجات پیدا میکنه
0
0
6
درسته آینده خیلی غیر قابل پیش بینیِ اما دل کندن از تو خیلی سخت بود! چون تو تنها کسی هستی که دیگه هیچ وقت ندارمت….
0
0
5
واسه همین به دوستام هی میگم مدیونید اگه منو بی خبر بزارید ها !!!
-آخرین روزهای قبل از #مهاجرت -
0
0
4
اونجایی که آرمان گرشاسبی میخونه :
این آغوشی که سر رسیده از تو ،بـِـــبین
که فصل گٌمگَشتگیِ مرا به انتها برد
اونجارو دیدم :)
0
0
4
البته خدارو شکر قانون کمک کردن پسرا به دخترا در همه جایِ دنیا ثابت و در آلمان هم ما از این حمایت مشعوف شدیم :)
-در مسیر-
0
0
4
