من
@comp_sim
Followers
428
Following
221
Media
348
Statuses
7,479
Explore trending content on Musk Viewer
#NevaPlay
• 426188 Tweets
#MEGANxRM
• 325925 Tweets
SAROCHA X MODERN GURU
• 287055 Tweets
Ravens
• 251603 Tweets
NAMJOON
• 219310 Tweets
Linkin Park
• 114598 Tweets
Lamar
• 111659 Tweets
Dybala
• 106725 Tweets
The Final Avatar
• 95583 Tweets
Mahomes
• 84931 Tweets
Flowers
• 76577 Tweets
Julian
• 68896 Tweets
Chester
• 59534 Tweets
Kelce
• 51526 Tweets
Xavier Worthy
• 46993 Tweets
#TZUYU_SOLO_RUNAWAYDAY
• 36697 Tweets
#TZUYU_SOLO_RUNAWAYDAY
• 36697 Tweets
KAOPP Short Story
• 35564 Tweets
Pacheco
• 33360 Tweets
サブスク解禁
• 28343 Tweets
FANZA
• 27711 Tweets
Derrick Henry
• 26879 Tweets
Mark Andrews
• 22856 Tweets
Isaiah Likely
• 15565 Tweets
進次郎氏
• 14821 Tweets
Chelsie
• 14701 Tweets
モモンガ
• 14312 Tweets
ちいかわ寿司
• 14283 Tweets
夫婦別姓
• 14246 Tweets
Hayırlı Cumalar
• 13428 Tweets
アストロボット
• 13312 Tweets
ハチワレ
• 11308 Tweets
وقتی از کسی خوشم می‌اد تمامِ ویژگی‌هاش و در نهایت بودنش برام جالب و لذت‌بخشه. مثلا برام جالبه که لباس می‌پوشه؛ گرمش می‌شه؛ می‌خنده؛ غذا می‌خوره؛ دماغ داره؛ پا داره.
66
454
5K
آممم، زندگی دانشجویی.
81
20
2K
نه😍
اینا رو برای تولد حضرت زینب «س» درست کردم :)
قشنگن؟؟😍
250
44
1K
21
17
2K
یکی از دوستام هست که مشکل "مکان" دارن. به خاطر همین همیشه مکانای خلوت پارکا، کوچه پس کوچه‌های مناسب و... رو خوب می‌شناسه. یه بار وسط یه خاطره‌ای اینو بهم گفت و منم حس کر��م باید بنویسمش.
6
2
316
بزرگ‌ترین حسرتم خانواده‌ست. اگه یه خانواده یه ذره نرمال داشتم و عقایدشون انقد رادیکال نبود، حاضر بودم تا آخر عمر در رکابشون باشم و یه جوری بندگی‌شون رو بکنم و مثل پروانه دورشون بچرخم که قابل تصور نیست. یه بار نشد در موردش حرف بزنم و گریه‌م نگیره.
1
11
319
ولی ببینید؛ این که موقع تعرض و آزاردیدن جنسی، آدم مبهوت، ناباور و منفعل می‌شه حقیقت داره.
0
12
226
استاد مباحث میان‌ترم حذفیه دیگه؟
0
2
152
دوباره یادم افتاد تو انقلاب داشتیم می‌رفتیم مامور گشت بهم گفت خانوم شالتو سر کن؛ منم نشیدم چی داره می‌گه فک کردم دست‌فروشه میخواد چیزی بهمون بفروشه گفتم نه مرسی و رفتیم.
5
1
140
این قارچ چیه؟ پخته‌ش خوش‌مزه‌ست. سوخاریش خوش‌مزه‌ست. تنوریش خوش‌مزه‌ست. خامش خوش‌مزه‌ست. تو سس خوش‌مزه‌ست. با سس خوش‌مزه‌ست. بی‌سس خوش‌مزه‌ست. اصلا من از این به بعد یه قارچ هستم.
4
1
110
یه روز از خواب پا شدم و گفتم خب، بذار ببینم؛ از دلقک بودن چی کم دارم؟ آهان. می‌رم و موهام رو بنفش جوجه ماشینی‌ای می‌کنم.
13
0
93
توی مطب دکتر، یه پیرمرده رفت برای شنوایی سنجی. پسرش بعد از آماده شدن نتیجه اومد گفت باباجان می‌گن اگه می‌خوای صداها رو درست بشنوی باید سمعک بزاری. پیرمرده یه کم نگاهش کرد گفت مشکلی نداره. لازم نیست. کلا خودمم خیلی علاقه ندارم به بقیه گوش بدم.
2
4
81
توی نسل ما، عموما کسی برای نگه داشتن کسی اونقدر تلاش نمی‌کنه. کوچک‌ترین مشکلی، پتانسیل از بین بردن صمیمی‌ترین روابط رو داره. قبلا برام ناراحت‌کننده بود؛ حالا اما، ترس‌ناکه.
2
4
66
@hsnfirooz
در عوض بعضی‌ها هم هستن که مثلا مدرکِ حفظِ سوره ی قل هو الله در سن ۵ سالگی از مهدکودک گل‌ها رو هم به دیوار خونشون می‌زنن و بهش افتخار می‌کنن :))))))
1
1
60
سر یه جلسه‌ی رسمی و پر از رودروایسی موقع جواب دادن به یه سوال، اشتباها صحبتم رو با عبارت «عرضم به درزتون که...» شروع کردم و بعد فهمیدم این که چشم‌هاتون رو ببندید و محکم فشار بدید باعث نمی‌شه غیب بشید. مهم نیست چقدر محکم فشار بدید؛ غیب نمی‌شید.
5
0
59
روی زمین خدا راه می‌روم و به همه اعلام می‌کنم که نه به خدا من ادم تعارفی نیستم. ناراحت‌کننده‌ست ولی هستم دوستان. اصرار کنید. من فرزند خانواده‌ی ایرانیم؛ تعارف نکنم معذب می‌شم.
0
3
51
کلمه‌ی meh توی انگلیسی، خیلی تمیز، مفهومِ کافی نبودن رو مچاله و توی صورت مخاطب پرت میکنه. عنق و پیرمردوارانه می‌گه بله درست می‌گید؛ اما نه به اندازه‌ی کافی. بله خوش گذشت؛ اما نه به اندازه‌ی کافی.
اصلا صحیح‌ترین رویکرد و شعار برای زندگیه. بله زندگی خوبه؛ اما نه به اندازه‌ی کافی.
2
4
54
این چت قدیمی رو هم برای بار هزارم بخونم و بعدش دیگه فقط مووآن مووآن مووآن.
0
3
49
گاهی دلم میخواد مثل لباس، خودم رو از تنم در بیارم و یه کم از دست خودم هوا بخورم.
0
2
50
بافتنی این جوریه که تو وانمود می‌کنی می‌فهمی داری چی کار می‌کنی، اون چیزی هم که داری می‌بافی وانمود میکنه داره بافته می‌شه.
2
1
49
خبر کوتاه بود و شوکه کننده
احمدی نژاد میخواد دوباره کاندید شه
(ایموجیِ پارگی از خنده)
7
2
48
هر سری که دوستم که سرطان داره رو باقیافه‌ی بی‌موی جدیدش می‌بینم، هر سری که موقع حرف زدن کلمه‌ها یادش می‌رن و غم می‌آد توی چشماش و بهم می‌گه خنگ شدم، یه جون از جونام کم می‌شه. نمی‌دونم چندتا جون دیگه دارم؛ فک می‌کنم یکی همین روزا تموم بشم ولی.
1
0
50
شب اول خوابگاه رو نصف یه کیک با آب خوردم. چرا نصف دیگه‌ش رو نخوردم؟ چون باید نگهش می‌داشتم برای صبحانه. یادتونه می‌گفتین که جوان ایرانی الان تمام زورش رو می‌زنه فقط برای این که survive کنه؟ ببینید، فک کنم اونم کنسله.
2
0
49
به مادربزرگم خبر فوت یکی از اقوام دور رو دادم. همین جور که سرش پایین بود و به کارش ادامه می‌داد گفت: ”عه واقعا؟ آخی. بنده خدا هیچ وقت این موقع نمی‌مرد“
2
2
44
بچه‌ها موجوداتِ نازی هستن؛ اما این چیزی از غیرقابلِ تحمل بودنشون کم نمی‌کنه.
0
1
44
هر بار که غم و سختی جدید از راه می‌رسه، فکر می‌کنم که جای این یکی رو ندارم. اما به طرز عجیبی، هر دفعه، ظرف وجودیم بسط پیدا میکنه و زنده می‌مونم. فرسوده می‌شم اما تمام نه.
1
1
41
دائما احساس می‌کنم عقبم. توی کار عقبم. سر کلاس‌های دانشگاه بچه‌ها اطلاعاتی دارن که من ندارم. از مسائل سیاسی خیلی سر در نمی‌ارم. از هنر چیزی نمی‌دونم. از فلسفه فقط چندتا اسم بلدم. کم کتاب می‌خونم. فیلم‌های ندیده‌م ده برابر اون‌هان که دیده‌م. کامل نیستم. همه جا نصفه‌م.
1
5
45
گاهی همین جوری برای خودم یه گوشه نشستم و ناگهان، زندگی دیگه کردنی به نظر نمی‌رسه.
0
3
44
به هم‌اتاقیم گفتم فرجه‌ها رو نرو خونه. گفت ببین، اگه برم، لااقل یه ادم سیرم که درس نمی‌خونه.
0
2
44
وقتی بهم می‌گن سه تا فیلم مورد علاقه‌ت رو بگو، دو تا از بهترین کتاب‌هایی که خوندی رو معرفی کن، شنیدنی‌ترین آهنگ، خوش‌مزه‌ترین غذا، بهترین روز زندگیت و غیره، مضطرب می‌شم؛ ذهنم خالی می‌شه و آرزو می‌کنم محو بشم.
1
2
43
من drunk text نمی‌دم. من خواب‌تکست می‌دم. به این صورت که پاسی از شب که گذشت، به کسایی که نباید حرفایی رو می‌زنم که نبایدتر.
0
2
40
هیچ عکسی رو ندیدم که به این اندازه غم داشته باشه.
بالهٔ زیبای خفته، آخرین اثر باله‌ای که روی صحنه تالار رودکی دیده شد. ۱۳۵۷
1
0
43
نیاز دارم که یا میزانِ خوابم رو به صفر برسونم، یا میزان بیداریم رو. دائما یکی مزاحم دیگری می‌شه و همه چیز نصفه نیمه می‌مونه.
0
2
41
نظریه نامحبوب:
عموما، تلفنی حرف زدن نسبت به چت کردن مطلوب و لذت‌بخش‌تره و ارتباط رو با کیفیت و صمیمیت بهتری برقرار میکنه.
2
4
43
ترس از دست دادن باعث شده دیگه برام اهمیتی نداشته باشه کانتکست ارتباطم با افراد چیه. مهم نیست ترجیح می‌دم چقدر صمیمی و نزدیک باشیم؛ فقط مهم اینه که «باشیم». در هر قالبی، صِرف ارتباط داشتن با فرد، برای من کافیه.
2
0
39
یا مثلا یه گوشه نشستی ساکت داری مووآنتو می‌کنی و فکرم می‌کنی داری درست می‌ری بعد توی قطار دوساعته کنار کسی می‌افتی که ادکلن اون رو زده و بعد به خودت می‌آی می‌بینی تمام مسیر داشتی خیره به جاده گریه می‌کردی. بله؛ خدا همین قدر دست و پا چلفتیه.
1
0
41
@chipsikolang
"الو گوش کن من رضام ببینم دیروز کسی بهت زنگ زده گفته من مادرتو گاییدم تو گفتی چرا؟"
3
0
40
انواع مختلفی از درد وجود داره اما من مطمئنم که نزدیک‌ترین مورد به مرگ، حالت تهوعه.
3
1
37
@SchapNam
ابتدایی پدرم می اومد دنبالم؛بعد ما ساعت ۱ تعطیل می شدیم معمولا بین دو نیم تا سه می اومد
طرفای ۲شروع میکردن درارو قفل میکردن
از همون موقع تا وقتی بیان دنبالم استرس اینو داشتم بخوان درو قفل کنن من مجبور شم تو مدرسه بمونم تا فردا
شاید خنده دار بنظر برسه اما اون موقع خیلی استرس داشت
0
0
35
دیشب نصفه شب خیلی ناگهانی از خواب بیدار شدم و دولینگو رو نصب کردم رو گوشیم که اسپانیایی کار کنم چون توی لینکدینم زده بودم که یه کوچولو بلدم و استرس داشتم یادم رفته و یه جا گیر می‌کنم. سطح اضطراب ١٠ از ١٠.
1
0
36
ظاهرا من فقط به یه نفر نیاز دارم که گاهی بهم بگه «یه لحظه صبر کن. اشکالی نداره. لازم نیست انقدر فکر کنی. آروم باش»
1
5
35
به نظرم این که از این ایموجی "🤣" استفاده بشه نشون دهنده‌ی اینه که محتوا خیلی سخیف، بی‌نمک و لوثه. برازنده‌ی شوخی‌های شوهرعمه‌ای.
0
2
35
ولی من اگه خدا بودم یه حالی به همه می‌دادم. این جوری که مثلا عه بنده‌م ناراحتی؟ بیا برات از آسمون بارون بستنی شکلاتی می‌فرستم. دلت براش تنگ شده؟ می‌گم همین الان پیام ب��ه. گرمته؟ الان خورشید و خاموش می‌کنم. زندگی سخته؟ اصلا پاشو بیا پیش خودم.
2
1
37
پلن z همیشه برای من مردن بوده؛ ولی هیچ وقت انجامش ندادم چون پلن y سوختن و ساختنه.
2
1
36
"خیلی جالب‌تر بود اگه وقتی مشکل داریم روی پیشونی‌مون ارور نشون داده بشه. مثلا "Error! System overload". یا وقتی خسته‌ایم رومون پیامِ low battery نمایش داده بشه. بعد ما بریم بخوابیم دوباره بیایم."
1
1
36
”یه پیام بده لامصب، یه حالی بپرس، یه نگاهی بکن. مگه چقدر دور شدن روزهایی که نزدیک بودیم؟“
1
3
32
یه بچه توی مهمونی دنبال من می‌گشت. من رو ندید. اومد به خواهرم کوچیکم گفت: «اون خواهرت که رشد کرده کجاست؟»
0
1
33
اگه بزرگ شدن اینه که از مهمونی‌های فامیلی خوشمون بیاد، فکر نکنم من هیچ وقت بزرگ بشم.
2
1
35
گاهی، در عین حالِ این که پر از حرفم، چیزی برای گفتن پیدا نمی‌کنم. انگار که چشم‌های ذهنم ضعیف شده باشن و صرفا به من یه تصویر تار از اتاقکی شلوغ و به‌هم‌ریخته بده که تلاش‌هام برای واضح‌تر دیدنش، صرفا به سر درد منتهی می‌شه.
2
1
33
من از رکود و یک جا بودن پژمرده می‌شم. می‌پژمرم. متاسفانه برای من، زندگی به معنای حرکت و جریان داشتنه. جلو رفتن و دائما در حال پاره کردن باسنِ زندگی بودن.
0
3
30
حتا احتمال داره برم به آدم‌ها بگم ببینید ببخشید که از دستتون ناراحت شدم؛ خودتونو اذیت نکنین حالا؛ درست می‌شه؛ یادم میره.
0
3
32
خیلی طول باید بکشه تا به این نتیجه برسم که یه نفر رو کنار بذارم. توی معدود مواردی هم که چاره‌ای جز این نیست، چیزی از ته وجودم مظلومانه و مضطرب تلاش میکنه بهش هشدار بده؛ که خودش و رفتارش رو اصلاح کنه؛ که اجازه نده کنارت بذارم؛ که لطفا کمکم کن از دستت ندم. دلم برای "چیزی" می‌سوزه.
3
3
29
متروی انقلاب امشب یه فاجعه‌ی ساکت بود. یه سرکوب ترس‌ناک و ملایم. پایان خورد خو آزادی.
0
1
32