Syntacticall
@blacknudel
Followers
1,443
Following
637
Media
51
Statuses
7,915
Well yes, but actually no. آواز آن جماعات انبوه
تهران/رشت
Joined September 2020
Don't wanna be here?
Send us removal request.
Explore trending content on Musk Viewer
ドラフト
• 251914 Tweets
APO IN CENTRAL FLOWER SHOW
• 110229 Tweets
#JAEHYUN_UNCONDITIONAL
• 84375 Tweets
交渉権獲得
• 47189 Tweets
#무조건_좋은_재현이노래_음흠
• 38597 Tweets
UNCONDITIONAL OUT NOW
• 37415 Tweets
青春18きっぷ
• 32579 Tweets
ヤクルト
• 31678 Tweets
金丸中日
• 29994 Tweets
オリックス
• 27644 Tweets
まねきねこ
• 25740 Tweets
ドラゴンズ
• 23591 Tweets
宗山楽天
• 22255 Tweets
自動改札
• 19524 Tweets
中村優斗
• 15061 Tweets
船井電機
• 13321 Tweets
井上監督
• 11948 Tweets
新庄監督
• 11471 Tweets
くじ引き
• 11431 Tweets
ピッチャー
• 10999 Tweets
金丸くん
• 10987 Tweets
宗山くん
• 10015 Tweets
Pinned Tweet
"Useless, useless,
the heavy rain
Driving into the sea."
2
0
39
صبح با نگرانی پاشد رفت مصاحبه‌ش رو داد. بعدش گفت گشنمه خواست بره غذا بخوره گشت گرفتش. بردنش وزرا. بعد که ولش کردن رفت به بقیه کاراش رسید. شب رسید خونه گفت دارم از خستگی میمیرم. یه جوری گفت که منم خسته شدم. گفتم برو بخواب. پرسید جنگ میشه؟ گفتم میخوای نگران این باشی؟ بعدش گریه کرد.
49
195
7K
مامانم میگه آب پرتقال بگیرم میخوری؟ میگم نه. بعد پنج دقیقه میاد میگه آب پرتقال گرفتم، میخوری؟ میگم نه. ده دقیقه بعد با یه لیوان آب پرتقال میاد تو اتاقم. منم چپ‌چپ نگاش میکنم. اون نگام نمیکنه. لیوان رو میذاره رو میزم و میره. منم بعد یه ربع لیوان خالی رو میبرم و میذارم تو سینک.
119
137
6K
کافیه موقع چت کردن یکی بیاد بالاسرم حرف بزنه. نه میفهمم این چی میگه نه میفهمم اون چی میگه. اخرش هم یه مشت دری‌وری به این میگم و یه مشت دری‌وری هم واسه اون مینویسم.
40
365
5K
راننده اسنپ ازم تشکر کرد که از گزینه عجله دارم استفاده کردم و در نتیجه تونسته کولرش رو روشن کنه. میگه خیلی گرم بوده. حس میکنم یه چیزی اینجا درست نیست.
8
5
1K
اونور از تلویزیون خبر اومد که ابراهیم رئیسی عازم آفریقا شده و بابام بلافاصله گفت کاش همونجا بخورنش. منم خندیدم و گفتم چه نژادپرستانه. بابام هم جواب داد آخه آدم نیست. اینقدر پیش‌فرض‌هاش محکمه که حتی نفهمید نژادپرستی کجا اتفاق افتاده :)
12
10
935
حسرت خیلی غمگینه. نه ناراحت‌کننده‌ست، نه زجرآور و نه چیزی شبیه به عصبانیت. زیادی ساکت و غمگینه. خفه میشی و یه سری چیزا، خیلی آروم از تو کله بی‌حست رد میشه.
0
85
675
نه تنها خوشگلی اورریتده که باهوش‌بودن هم هست. چی کار میخواید بکنید مگه؟ همدردی خوبه.
4
18
403
یعنی شما اگه از زیر سایه‌ی پدر بیولوژیکتون هم بیرون بیاید، یه سری پدر معنوی-اجتماعی منتظرتون نشسته (برای مثال همسایه، سوپری سر کوچه، و هرگوساله‌ی دیگه‌ای که در حال گذر از جهان به سوی آخرته) که میخواد نوع پوشش شما تا فعالیت‌های جنسیتون رو کنترل میکنه.
1
11
316
خولیو کورتاسار و گربه.
0
4
296
وقتی برای ثبت نام کارشناسی، تک و تنها رفته بودم دانشگاه، بابای یه خانم زیبایی، که زیبایی دخترش در داستان بی‌تاثیر نیست، حضور من و دخترش زیر یک سقف رو تاب نیاورد و بهم گفت این رشته دخترونه‌ست، برو تعمیرکار کولر شو. بعد هم بهم نزدیک شد و پرسید «درست میگم؟» یه‌چیزی شبیه به تهدید.
با مامان باباتون نیاین ثبت نام دانشگاه
با مامان باباتون نیاین ثبت نام دانشگاه
با مامان باباتون نیاین ثبت نام دانشگاه
با مامان باباتون نیاین ثبت نام دانشگاه
1K
83
3K
4
2
248
یه جمله‌ی درخشان داره فاکنر که برای فهم اون تلاطم و ناآرامیِ شب‌هنگام، به وقت خواب، کافیه.
The past is never dead. It's not even past.
2
20
230
قضیه خیلی ساده‌ست. من از اونام که اضطراب فلجم میکنه. یه جوری که جز حقارت چیزی برام نمیذاره. پس طبیعیه که برای طفره از موقعیت‌های اینچنینی، در زندگی روزمره هم برنامه‌های خاص فرار میچینم. با این احتساب، من بیرون از وضعیت اضطراب‌آور هم نگران اضطرابم و سایه رحمتش همیشه پهنه.
2
14
221
من میخوام شش ماه بخوابم. همه‌ی کارا و آدمایی که چپوندم تو کمد، دارن به در فشار میارن و چند روز دیگه که ترکیدن، من غرق میشم؛ و دوباره میخوابم.
2
9
210
بچه‌ها سلام. من تهران دنبال کار میگردم. حدودا انگشتم رو تو همه‌چیز کردم و با اکثر کارا و مهارت‌ها آشنا هستم. جامعه‌شناسی میخونم و به ریسرچ، تولید محتوا و اینجور کارا علاقه‌ی بیشتری دارم. اگه چیزی بود که بود، اگه نبود هم خاک بر سر این مملکت، من همین چهارراه پیاده میشم.
8
47
205
من از کتک خوردن کسی لذت نمیبرم. از دفاع مظلوم لذت میبرم. لذت میبرم که با دستای خالی، از هم دفاع میکنن و این باتوم‌ها و اسلحه‌ها رو فراری میدن. من مشت گره‌کرده کسی رو میبینم که دیروز میزدید تو سرش و حالا میخوره تو صورت خودتون. میبینم و حسابی کیف میکنم. حسابی.
0
11
196
به آیس‌لاته معتاد شدم. از صبح که بیدار میشم بهش فکر میکنم. فکر کنم یه کشش سکشوالی هم بهش دارم که امیدوارم گرمای هوا و قرنطینه توجیهش کنه.
5
5
163
من چیزی در تو می‌دیدم که خودت نمی‌دیدی. و هنوز بعضی شب‌ها به این فکر میکنم و برام سواله که بالاخره، این کیفیتی که هر روز باهات زندگی میکنه رو دیدی یا نه؟
0
9
159
کلا درباره انتخابات حرف نزنید. زشته. ولش کنید. محل نذارید. حتی نگید چرا فلانی میخواد رای بده. منم کار زشتی کردم که درباره‌ش حرف زدم. خدا منو ببخشه.
0
5
149
من فقط فرار کردن رو بلدم. در واقع جایی که الان وایستادم جاهاییه که قایم شدم. هر وقت هم حس کنم پیدام کردن دوباره فرار میکنم. ناخوشایند بودن این جابه‌جایی‌ها رو هم میبرم زیر پتو و باهاش میخوابم. جاهایی هم که نمیشه خوابید، میشینم و پام رو تکون میدم.
1
11
130
هر کی بهتون گفت خونه دانشجویی داری؟ بگید نه، خونه‌ی خودمه. کسکشا گاییدن. معلوم نیست منظور و فهمشون از این ترکیب چیه.
3
0
129
رشت اینجوریه که با کمی اغراق، که این مقدار هم چیزی از واقعی بودنش کم نمیکنه، کلا برق نداره.
4
1
119
به امید نابودی سلطه‌ی نهاد خانواده، که نصف استرس‌های من در جامعه، به دلیل حاشیه‌ای و غیرهنجار محسوب شدن بنده نسبت به این نهاد سراپا کیریه. کیرم تو مکانیسم‌های استمرارش.
2
2
112
لعنت به تمدنِ «۸ ساعت باید خوابید، و ساعت ۸ صبح هم باید رفت سرکار، و این طبیعی است.» نه نیست، من هر موقع خسته باشم میخوابم. حالا اینکه مجبورم میکنید شبیه ربات زندگی کنم، دشنه‌ی زنگار بسته‌ایه که فرو میره تو روحم.
2
5
113
توی فکر این باشی که از کجا پول بیاری و زیر کدوم سقفی بخوابی و نیروی زمینی سپاه هم توی خیابون مانور بده و راه‌ها رو ببنده و هی به آینده‌ای که نیست فکر کنی و خورشید چشات رو تنگ‌تر و تنگ‌تر کنه و سیگار راه گلوت رو بسته‌تر. تهش هم یه موزیک پلی میکنیم و زنده‌ایم.
2
3
112
من یه کار ساده‌تر میخوام. نه یه کاری که با بدبختی تمومش کنم و بعد یارو بگه ای بابا مثل اینکه قصیه رو نگرفته بودی. دوباره از اول.
2
0
108
الگوریتم جدید توییتر اینه که «بیا دوباره چیزایی که خوندی رو مرور کنیم»؟
2
2
112
من فقط اینجوری‌ام که وقتی توییتم غلط املایی داره نمیتونم تحملش کنم و اگه پاکش نکنم ساعت‌ها بهش فکر میکنم. سوپر ایگو با شلاق بالاسرم وایستاده. باید مقاومت کنم.
2
2
107
من نه میتونم بوجک رو دوباره ببینم، نه فیلیبگ رو. خشونت ضمنی این دو، با اینکه لذت‌بخش بود اما همون یک‌بار کفایت میکرد. بقیه رو درک نمیکنم که برنامه ری‌واچ میذارن. میشینم همون آفیس آشغال رو میبینم و میخندم دیگه؛ مثل قوطی‌های کوکا، مناسب هر لحظه و هر مود.
7
3
106
مامانم میگه «خری دیگه.» میگم «چقدر خرم؟» میگه «چقدر نداره که، یا خر هستی یا نیستی. تو هستی.»
4
0
106
تحویل یه پیتزا ۵۵ دقیقه طول میکشه؟ من اگه ۵۵ دقیقه زودتر از وقتی که گشنم میشه، میدونستم که قراره گشنم بشه، دیگه پیتزا سفارش نمیدادم که.
2
1
104
بابام زنگ زده میگه «حواست هست روز مادره؟» صداش رو مرموز کرده بود و یواش حرف میزد. گفتم «الان پیشته؟» با همون صدا گفت «نه، من بیرونم.» فکر کنم از نظرش، مامانم شنود کار گذاشته.
4
0
104
چند روز پیش خبر مسمویت تهران بود و یهو به خودم اومدم دیدیم که همین بغل گوشمه و چقدر همه‌چیز هولناک‌تر از تکرار فاجعه تو تلویزیون و اخباره. همین حس رو به خاطر مسمومیت امروز در رشت هم تجربه کردم و اینجوری شدم که خشونت همیشه یکم لخت‌تر از چیزی که انتظارش رو داری، پیداش میشه.
1
4
102
داشتم کار میکردم. ایشون سکته‌ام داد. برگشتم دیدم نشسته نگاهم میکنه.
1
0
103
حس میکنم دهه هشتاده. یه سریا از نژادپرستی دفاع میکنن، یه سریا دنبال دختر باکره میگردن و یه سریا هم معتقدن مرد باید مرد باشه. منم دارم دیوونه میشم. البته نه به خاطر این گوساله‌ها، کلا.
1
5
99
از امام زمان یاد گرفتم که «این هفته هم نشد، انشاالله از هفته دیگه.»
کوت کن و بگو از ائمه اطهار چی یاد گرفتی؟
خودم از امام سجاد نه گفتن رو یاد گرفتم.
347
67
1K
0
4
101
اگه تکنولوژی پیشرفت کرده بود، بعد از اینکه ماشین ریش‌تراش رو خاموش کردید باید ازتون میپرسید "Do you want to save changes" شما هم میگفتید معلومه که نه.
3
6
100
یه دو دقیقه جک نگید. این دختره سه ساعته بغل گوشم اینا رو میخونه میخنده. حواسش نیست اون وسطا چندتا تکراری هم خوند.
2
0
101
از مزایای دورکاری اینه که چون خوابم نمیبره و صبح بیدار نمیشم، میتونم ساعت سه صبح کار کنم. از معایبش هم اینه که سه صبحه و من دارم کار میکنم.
1
2
95
من و پارتنرم تصمیم گرفتیم ولنتاین رو چرت بزنیم. نهایتا غروب یه بستنی بخریم و با یه قاشق بخوریم. درسته که خواستیم از این سنت فرار کنیم ولی یهو دیدی سنت جدیدی شکل گرفت. برای دریافت اطلاعات بیشتر با ما در تماس باشید.
1
1
91
میام که بخوابم، ولی حیفم میاد بخوابم. هر کاری میکنم جز خوابیدن. از اونور هم وقتی که باید بیدار بشم حیفم میاد که نخوابم. در واقع یه قسمتی از زمان خوابم رو برای بیداری قرض میگیرم و یه قسمتی از بیداریم رو برای خواب. طور دیگه ارزش ندارن.
2
4
91
توی مترو یه مرد جوون و کارمند من رو کشید کنار و گفت میشه این شماره رو برسونی به دوس‌دخترت که بده به اون دختره که بغلش نشسته؟ خودش پیاده شد و ما هم با کلی تعلل و گوش‌های قرمز (مال من قرمزتر) رفتیم قضیه رو به دختره گفتیم و اون هم خندید. اما دودل شد که بگیرم یا نه؟ که گرفت.
3
0
93
من دیگه حوصله ندارم. حوصله که هیچی، کلا نمیتونم. کیرم تو همه‌چیز. همه‌چیز آشغاله.
0
5
87
«...که نه قادر است مشکلات آن را تحمل کند و نه می‌تواند آن را فرو گذارد.»
0
6
90
خاورمیانه همون معیاریه که هر روز، به شهروندان متمدن کشورهای ثروت‌مند یادآوری میکنه که چقدر خوشبختن. هر تلاشی برای دگرگون کردن خاورمیانه، تلاشی برای دگرگون کردن همون هویتیه که بهش افتخار میکنن. هویتی که داره تو بستری از امنیت، ثروت، رفاه، شعور و تمدن خفه میشه.
1
5
91
نه‌تنها سیاه‌سفید، بلکه سیاه‌مست.
2
0
87
این فیلم‌بین‌های عاشق سمبل عالین. هی قرمز نماد اینه، سبز به معنای فلانه، اون دختربچه معصومیت انسان در برابر سیستم‌های فاشیستیه! شیوه‌های دیگه‌ای هم برای فهمیدن هستا. انگار فیلم‌ها همیشه نسخه‌های کاریکاتوری از فهم اینا نسبت به جهانه که یه دور بردنش تو گوگل ترنسلیت تا ��وش بگذره.
5
4
80
در چند روز آینده اگه دیدید که دارم می‌پیچونم، بدونید طوری بی‌پولم که حتی نمیتونم کارت متروم رو شارژ کنم... فقط میتونم بیام سر کوچه سیگار بکشم؛ البته اگه یه نخ به بنده ببخشید.
از طرفی هم برام جالبه که بقیه چطور زنده‌ان و در نتیجه فرصت گفت‌و‌گو فراهمه.
1
0
79
شاید به نظرم برسه که ارتباط برقرار کردن با آدما سخته، که البته هست، و به نظر بیاد که روابط انسانی اینقدر وحشتناکه که میخوام فرار کنم تو غار. ولی باور کنید ارتباط برقرار کردن با خودمه که سخته. اگه خودم رو بفهمم، بقیه رو هم یه‌جوری تفهیم میکنم.
2
2
82
دیدم قند خونم پایین‌تر از چیزیه که این قهوه‌ی سر صبح دم کشیده روبه تنهایی تحمل کنه؛ پس توش اسپرایت ریختم. بعد یکم وایستادم و بهش یخ اضافه کردم. بعدش ریختمش دور.
5
1
85
اومدم مشکلی از اینستای مامانم رو برطرف کنم که دچار دل‌پیچه شدم. آخه مادر من، اکس‌های بنده رو چرا هنوز فالو داری؟ اونا چرا تن به این رابطه دادن؟ سوال‌های زیادی مطرحه و باور بفرمایید که من قربانی‌ام.
5
0
83
از صبح بیدار شدم و مضطربم. آب خوردم، قدم زدم، سیگار کشیدم، سیگار نکشیدم، بازی کردم، کتاب دستم گرفتم. فکر کنم خیلی ربطی به این چیزا نداره. یهو کله‌ش رو میندازه میاد توت و به خودش ربط داره که کی بره یا نره.
2
1
82
بیاید زردنویسی کنم براتون: اگه خواستید درباره عواطف کسی نظر بدید اول ساکت بشید و سعی کنید بفهمید که هرکس و هرچیزی چه جایگاهی براش داره، نه اینکه بهش بگید که چه جایگاهی باید داشته باشه. گاو نباشید. نسبت‌ها پیچیده‌ان و آدم‌ها به چیزهایی حساسن که روش‌های «عقلانیتون» نمیبینه.
1
4
81
ده دقیقه است منتظرم فرج سرکوهی ادامه‌ی رشته‌توییتش رو توییت کنه. فکر کنم داره از عنصر تعلیق سواستفاده میکنه.
2
0
79
صاف و ساده باید نوشت «خوزستان». وگرنه تمام تلاش‌هام برای درک اون مردم، و یا درک موقعیت فعلیشون از توانم خارجه.هر چقدر سعی کردم چیزی طولانی‌تر بنویسم ساده‌لوحانه، تصنعی و احمقانه شد. و از طرف دیگه، ننوشتن ازشون حس افتضاحیه.
0
6
78
به محض ورودمون به سوپرمارکت یه نفر عطسه بلندی کرد. بعد سرش رو آورد بالا و ما رو نگاه کرد. انگار شرمنده شده بود. بعدشم سرش رو انداخت پایین و رفت بیرون. خب عزیزم عطسه‌ت هنوز اینجاست. خودت چرا رفتی؟ چی کار با تو داریم؟ :(( سخت میگیریا...
1
0
78
هیچوقت جملات شب‌ْگفته رو، صبح‌ها قضاوت نکنید. دو جهان گوناگونه و قضاوت باطله.
0
4
78
هیچیمم نیستا. نه با کسی برخورد داشتم، و نه اتفاقی افتاده. فقط دیدن توییت دوستام، و گفت‌و‌گو‌های روزمره مردم، و البته خاطرات دورانی که تنها خونه داشتم، توجه‌م رو به لجنزاری که توش زندگی میکنیم جلب کرد. شب‌بخیر.
1
0
76
فکرای من به وقت شب به قدری با طرز فکر صبحی که از خواب بیدار میشم متفاوته که انگار با دو آدم متفاوت سر و کار دارم و باید مراقب باشم باهم قهر نکنن، وگرنه از وسط نصف میشم.
2
6
74
تازگیا خجالت میکشم حرف بزنم. هی اینجوری‌ام که حوصله داری دارم حرف میزنم؟ و من اون موقع‌هایی که دارم حرف میزنم یعنی خوشحالم و در مجموع و در نتیجه برخورد این دو تا حس دل درد میگیرم. خوبه که تازگیا کم پیش میاد حرف بزنم.
1
3
78
جالبه که نمیتونم تو رشت آدم پیدا کنم که وقت بگذرونم. یعنی بیخیال، من تمام عمرم تو این شهر بودم و یه میلیون آدم میشناختم. کجا رفتن همه؟ این یکیا کی‌ان؟
7
1
74
جنگ رو فقط کم داشتیم که کالکشن کثافت رو کامل کنیم که گویا کامل شد.
0
1
76
رزومه نوشتن خیلی مسخره است. میشینی برهه‌های مختلف زندگیت رو مرور میکنی، بعد کل کارای آشفته و مبهمی که تو زندگیت انجام دادی رو، تو قالب یه نظم مصنوعی میریزی و در نهایت هم با چاشنی اغراق و خالی‌بندی (نه در مضمون، بلکه که در لحن) به یه آدم جدید میرسی که به شکل رقت‌انگیزی میخنده.
1
3
74
چقدر ورزش کردن آدما توی آپارتمان مضحکه. البته پیشنهاد میدم حتما ورزش کنید، ولی خب یه‌جورایی مسخره‌ست. انگار دیوارا و این‌همه وسیله دارن ��پ‌چپ نگاهت میکنن و از اینکه مزاحمشون شدی ناراحتن. کلا آپارتمان فقط برای مردن خوبه. مگر اینکه بزرگ باشه و شما پولدار باشید.
1
2
72
وقتی میبینی هوا خوبه کولر رو خاموش میکنی؟ اون هوا خوبه چون اون صاب‌مرده روشنه. همه‌تون رو میکشم یه روزی.
0
0
75
یوتیوب تخمی‌ترین و آشغال‌ترین الگوریتم‌های ممکن رو داره. سیاستش پرواضح ضدزن، ملی‌گرا و دست‌راستیه. از پروموت امثال جردن پیترسون و اون شاپیروی دلقک تا این اندرو تیتی که تو تمام دبیرستان‌های پسرونه حال حاضر «مردی با نگاه متفاوت»ه. مطمئنم تمام پروژه‌های فکری ضدفمنیسم رو اگه دنبال
3
2
67
شبا شوخی کنید. شبا که خوابم میاد خیلی میخندم. روزا مقاومت میکنم قیافه میگیرم.
1
2
74
نمیفهمم چرا بعضیا نون رو توی یخچال میذارن. چیز دیگه‌ای که نمیفهمم اینه که چرا این موضوع اینقدر حرصم میده.
6
1
69
کلا به کسی که سیگاری نیست و به سیگار توهین میکنه بدبینم. تو چی میدونی که زیبایی در تمام این قامت ظریفه؟ هرچند اگر درون‌گروهیش کنیم و بین سیگاری‌های عزیزم باشم باید بگم که این پتیاره داره زندگیم رو نابود میکنه.
1
3
65
کاش همیشه کار داشتم و در عین حال هیچوقت کار نداشتم. کار داشتن از این جهت خوبه که تمام فعالیت‌های روزمره رو خواستنی‌تر میکنه، مثل بیکار به دیوار زل زدن رو. و کار نداشتن هم خوبه چون این گوساله‌ها کی‌ان؟ این چه کسشریه من دارم مینویسم؟ وام بدید به من.
0
2
70
حالا که قراره بی‌خانمان بشم و احتمالا دانشگاه ناز میکنه و بهم خوابگاه نمیده، شاید مجبور بشم برگردم به رشت و باید به فکر اشکال خاصی از سرگرمی باشم که هم بیکاریم رو توجیه کنه و هم حواسم رو از سی سالگی قریب‌الوقوعی که بی‌هیچ دستاوردی نزدیک میشه، پرت کنه.
2
0
65
من تاریخ نخوندم، ولی خاورمیانه باید دیوونه‌خونه‌ترین جای فضا-زمان باشه.
0
3
71
از آدمایی که به بهونه شوخی و رک‌بودن، هر کسشری دلشون میخواد میگن و عموما هم خنده‌های گشاد و پرصدایی دارن متنفرم. حس میکنم یه معلولیت اجتماعی گریبانشون رو گرفته و عموما حریم شخصی آدما براشون شوخیه. قضاوت‌گریشون به خاطر مضمون قضاوت رقت‌انگیز نیست، ساده‌لوحی بیش‌ازحدشون حال‌بهم‌زنه.
2
1
66
رابطه من و باد عالیه. آرزوم یه پنجره‌ست که باد ازش رد بشه. هروقت هم که حالم بده به فکرشم. بعضی‌وقتا هم نفسم میگیره و به همین ترتیب. جایی که باد باشه هم طبیعتا حالم خوبه. یه سری تمایلات کینکی هم بهش دارم که بین خودم و خودشه.
1
1
69
اگه کسی دستش رو دراز کرد و بهتون کمک کرد، احتمالا شب‌‌هایی از زندگیش رو بیدار مونده و داستان خونده.
1
1
65
برای شما که از ساعت ۵ الی ۷ صبح خواب بودید بگم که آسمون رشت حیرت‌انگیز بود. تقابل اسطوره‌ایِ خیر و شر بود. یه طرف ابرای بزرگ و سیاه، طرف دیگه ابرای سفید و روشن. فکر کنم سفیدا بردن.
1
0
66
این رخوت نمناک چیه که میاد و می‌پیچه تو تنم؟ حس میکنم سالهاست که کاری نکردم جز منتظر فردا بودن. فردایی که قراره قدم به قدم زندگیم رو پیش ببره. قدم به قدمی که هیچوقت طی نمیشه.
0
2
60
کاغذهای زرد چسبی‌ای که خریده بودم تا یادداشت‌هام رو رو دیوار نگه داره، دونه‌دونه دارن میفتن و فروپاشی‌های روانیم رو در مدیومی بصری و مادی نمایندگی میکنن.
2
0
66
ساعت ۹ صبحه و با پدرم توی ماشینم. بحثمون شده و دلیلش دو تا از انگشت‌های منه که با لاک مزین شده. پدر من، من هنوز صبحونه نخوردم، چه حوصله‌ای داریا.
2
0
64
خوابم نبرد ولی فهمیدم یه پروژه‌ای هست به اسم Wikipedia Emergency Project که در صورت نزدیک‌شدن به انتهای تمدن دیجیتال استارت میخوره. ساده هم هست. جهان شروع میکنه به بگا رفتن که یه سری آدم داوطلب، با سرعت برق‌آسایی شروع میکنن به پرینت گرفتن صفحات ویکی‌پدیا برای بازماندگان احتمالی.
1
0
65
اگه تونستید مزخرف‌تر از جملهٔ «من همینم که هستم» جمله‌ای پیدا کنید... نمیدونم حالا. منظورم رو فهمیدید دیگه. این چه حرفیه؟ برو خونت.
0
2
61