تا اومدم بگم یکی از رفقا خانومش رو صدا کنه بیاد از این دخترخانم که سمت چپ تصویر هست اطلاعات بگیره اذان صبح رو گفتن و خادما فرستادنشون یه طرف دیگه! و من همچنان پر از حسرت شدم!
واقعا دیگه از این همه فرصت سوزی رو نمیدونم کجای دلم بزارم!
بعد اذان هم خیلی گشتم پیدا بشه نشد که نشد!