یلدا
@alefyal
Followers
1,122
Following
448
Media
68
Statuses
3,954
Explore trending content on Musk Viewer
#ปิ่นภักดิ์EP13
• 779510 Tweets
TLP LETS GET BACK TOGETHER
• 758527 Tweets
ارسنال
• 719246 Tweets
ليفربول
• 716122 Tweets
Madison Square Garden
• 366733 Tweets
Arsenal
• 279070 Tweets
Liverpool
• 162845 Tweets
Palmer
• 152084 Tweets
Saka
• 107381 Tweets
Ten Hag
• 84984 Tweets
Manchester United
• 83441 Tweets
Diaz
• 82649 Tweets
比例復活
• 71649 Tweets
West Ham
• 69392 Tweets
Gabriel
• 69040 Tweets
#ARSLIV
• 55984 Tweets
Dalot
• 37432 Tweets
Merino
• 32949 Tweets
Bengals
• 27455 Tweets
Nunez
• 25922 Tweets
Arteta
• 25047 Tweets
#deprem
• 23834 Tweets
Trent
• 23686 Tweets
Michael Oliver
• 23011 Tweets
Partey
• 21494 Tweets
Robertson
• 20022 Tweets
Martinelli
• 17850 Tweets
Havertz
• 17605 Tweets
#InterJuve
• 15603 Tweets
Jalen
• 15005 Tweets
Danilo
• 12992 Tweets
Dzeko
• 11159 Tweets
Jameis
• 10745 Tweets
Gibbs
• 10082 Tweets
Pinned Tweet
بین همه‌ی کسایی که عضو کلوبِ وسواس مسواکن، شبا تو دستشویی خوابگاه نگاه‌های معنی‌داری رد و بدل میشه. من و دهانشویه‌ی آبیِ احمقی که تو دستمه به هم خیره میشیم و درباره‌ی اینکه آیا واقعاً نیازه یه وسواس کارکردی رو از بین برد، دچار تردید هستیم.
11
2
97
میگن یه نشئگی دویدن (Runners's high) وجود داره ناشی از ترشح اندورفین که دونده‌ها تجربه‌ش میکنن، احساس شادی و بی‌نیازی خالصه. جالب و وسوسه‌کننده.
39
47
2K
یکی از چیزایی که روانکاوی شدن از من زدود، احساس FOMO بود. غبطه، حسرت و دورافتادگی از چیزهای مطلوبِ اون بیرون؛ یا به تعبیر میلان کوندرا اینکه "زندگی جایی دیگر است".
14
13
613
گویا وقتی به "مواد" میگیم "دراگ"، معتاد بودن تبدیل به چیز جالبی میشه و اسم سلامتی رو میذاریم "سوبری" تا یه قبحی بهش بدیم!
14
36
522
دوره‌ی کودکی یه‌جوریه که انگار تمام مدّت رو دراگ بودم و سوبر نبودم. روی خط خیال حرکت میکنه، آگاه به وجود داشتنت نیستی. مثل یه رویا میمونه یا یه کابوس. حتی درست یادت نمیاد چی شد که به اینجا رسیدی.
8
34
424
بنظرم یه ریاکاری آزاردهنده‌ای تو شیوه‌ی مراقبت روانشناسانه که بین آدما باب شده وجود داره، نشون دادن اینکه می‌شنون، اهمیت میدن و قضاوت نمیکنن و همدلن، همه‌ی اینا رو مو به مو مثل یه آیین مذهبی اجرا میکنن. فضارو تنگ میکنن واسه هرگونه تعامل و امکان تفسیر رو می‌بندن.
20
29
419
نگاهی که اکثر آدم‌ها به جهان و دیگران دارن به چشمم مسخره میاد. احساس میکنم مدت زیادیه هیچ آدم منحصربه‌فردی رو ملاقات نکرده‌ام.
10
15
293
ارائه‌ی گروهی من و دوستام پای تخته واسه نمره‌ی اضافه درحالیکه کل سالو کس‌کلک کردیم و اصرار داشتیم تو یه گروه بیفتیم:
3
13
281
تیپیکال پسر/دختر ونک به بالا، چرخیدن تو دور تکراریِ خوردن، نوشیدن و سکس کردنه و بعدش جر دادن خودش تو باشگاه برای تخلیه‌ی اضطراب ناشی از اینهمه مصرف و ابیوز بدن خود و دیگران. توصیفشون از خودشون هم تنوع‌طلبی و فرار از تکرارهای خسته‌کننده‌ست، جالبه.
10
4
255
لبخند میزنم و رد میشم. متوجهم جایی که اینقدر نفرت وجود داره نباید دنبال عشق و دوستی بگردم.
0
5
217
احترام اساسی منو آدمایی جلب میکنن که احساس میکنی هیچ نصیحت یا توصیه‌ای واقعاً ندارن که به دیگری بکنن. یه درجه‌ی خاصی از وسعت وجودیه.
3
8
184
همه‌ی زیبایی‌ها و خوشی‌های جهان برای "به دست آوردن" نیستن. از کنار بعضی از زیبایی‌ها با فروتنی باید گذشت و از کشوندن جهان به مقامِ "ابژه‌های من" صرف‌نظر کرد.
5
6
167
سبک زندگی موردعلاقه‌م اینه که بتونم 9 شب بخوابم و 4 صبح قبل از طلوع آفتاب تو تاریکی شب بیدار شم. طلوعو ببینم و از اون‌موقع تا ساعت‌های آخر صبح مشغول نوشتن باشم. بعدش صبحانه مفصل بخورم و از میان‌سالی کسالت‌بارم سرشار از رضایت و آرامش باشم.
5
1
167
شاید واستون مهم نباشه ولی مُشتری این روزا روی برج قوچ قرار داره و قابل رویته.
9
2
145
پیامبر در غدیر خم بی لایک:
3
2
140
نظر نامحبوب:
صمیمیتی که بر پایه‌ی غیبت شکل گرفته باشه خیلی‌زود از بین میره.
7
7
140
مهم‌ترین حادثه‌ی خرداد برای من، جهش آنی به سمت شغلی بود که هر روز با اشتیاق به‌خاطرش بیدار میشم.
8
0
137
عشق نجیبانه می‌پسندم برای خودم. اون چیزی که داری با لاس زدن بهم پیشکش میکنی بهترش رو داشته‌ام.
6
5
136
بزرگ‌ترین لطفی که میتونی به آدما بکنی اینه که از تلاش برای نجات دادنشون دست ورداری.
2
7
137
روانکاوی باهام کاری کرد که بگم هرچی میدونستم رو دیگه نمیدونم. زدوده شده‌ام.
9
0
126
سکوتِ صبح قبل از طلوع آفتاب، پس از بارون شدید و طولانی. صدای چندتا پرنده.
2
4
125
چرا هیشکی ازمون نمی‌پرسه ما اصلاً به اینهمه خوشبختی و لذتی که فانتزیشو بهمون القاء میکنن نیازی داریم یا نه؟
انسان در جهان ما آزاد نیست که رنج بکشه، رنج‌اش براش نامرئیه.
2
5
121
بحث آزاد و سراسری واسه کسایی مطرحه که از دانشگاه دنبال سیس مدرکن. واسه من که دهه هفتادی‌ام دانشگاه رفتن یه شیوه‌ی اعتراضی بود به سنت، ازدواج، منع تحصیل دختران و استقلال زن. رقابت در کنکور هم انگیزه‌هایی شبیه به این داشت و موفقیت تحصیلی به آرمان‌های اجتماعی و هویتی ما گره میخورد.
5
4
105
فلسفه خوندم و میدونم بعد از "میدونم" هرچی اضافه کنم کس گفتم.
7
0
113
امشب یهو بغضم ترکید و به بابام گفتم دوس دارم خودم رو خلاص کنم و حس میکنم تحملم تموم شده باشه. سعی کرد آرومم کنه و امیدبخش باشه، هر دو در سکوت گریه کردیم.
6
0
112
اینکه پارو بزن، "هرچی‌ام بشه بالأخره تلاشتو کردی" مزخرف شعاری مصرفی موفقیت تخمی-خیالی‌عه فقط. ترجیح میدم مثل یه خانوم چیل کنم و متوجه ناتوانی خودم باشم بعضی‌وقتا. چرا باید همیشه در حال دست و پا زدن باشم و این فی‌نفسه ارزشمند باشه؟
6
2
109
فیلم عشق/Amour هانکه رو تا امروز ندیده بودم و به نظرم تو زمان درستش دیدم. اشکام بند نمیان.
6
0
107
پی‌ام‌اس و پریود خیلی جالبه. چند روز در ماه بی‌دلیل ناخوشی و از دنیا کناره می‌گیری. فکر کن صرفاً به دلیل زن بودن دراماتیک باشی.
0
8
108
جمهوری‌اسلامی آدمای کوچیک زیادی رو پولدار و آدم کرد. کارفرمای ایرانی اثبات این نکته‌ست.
4
1
104
با این آدمای عصبی و آماده‌ی حمله کنار نمیام. توی رابطه باهاشون مدام باید برای حساسیت‌ها و خط‌قرمزهای تمام‌نشدنی و خشم پیش‌بینی‌ناپذیرشون دایگی کنی و نیاز خردسالانه‌ای به مراقبت هیجانی از بیرون دارن، چیزی که خودشون نمیتونن از پس مدیریتش بربیان که خب من اینجا نیستم که پتت کنم.
3
4
102
تو سی سالگی خودم رو در حالی می‌بینم که صبح‌ها ریاضی محض میخونم و شب‌ها رمان خودم رو می‌نویسم.
8
0
100
پسری که به جای حکومت و قدرت، میگه "مسئولان" ردفلگه.
ببینید، ما نقدهای زیادی به مسئولان کشورمان داریم. ولی پای وطنمان که میان باشد به هیچ‌کس اجازه نمی‌د‌هیم حرف مفت بزند. بیچارگان تازه به دوران رسیده‌ی اجاره‌ای بدانند که همین استادیوم کهنه، زمانی رویای آنها بود. البته تا زمانی که تشریفتان را بیاورید به بهترین نحو هم بازسازی شده.
2K
63
2K
3
4
94
وقت ناخن داشتم، موتوریه رسید به مبدأ دیدم دستاش همش میره سمت چشماش. پرسیدم کمک میخوای؟ گفت یه سال بود سمت این بیمارستان نیومده بودم، پارسال خانومم اینجا فوت کرد. یه‌سره تو خلوتی پنج‌شنبه به سمت تجریش ویراژ داد و اشکاشو پاک کرد.
1
1
97
دیشب تو خواب سینه‌ی چپم رو درآوردم و به بچّه‌ای که گریه میکرد شیر دادم... چه احساس غریبی بود.
6
0
93
پشیمونی خیلی غلط‌اندازه. خودتو سخت تنبیه میکنی ولی هرموقع احساس تزکیه پیدا کردی دوباره به چرخه‌ی کسشر سابق برمیگردی. نه مسئولیتی می‌پذیری و نه عواقبی چون فکر میکنی خودت به اندازه کافی خودتو مجازات کردی.
5
3
92
نچرال واقعی مامان‌بزرگ من بود که صورتش از برخورد مستقیم با آفتاب لک داشت و تو عروسی پسرش موهاشو به زور سشوار کشیدیم. این نچرالی که شماها دارین ما قرتیارو باهاش پاره می‌کنین یه استریوتایپ دیگه‌ای مثل همین تایپ "باربی" هست که توسط سرمایه‌داری ساخته شده آجیا. شل کنین و برق بزنین.
4
2
88
این یه چیز جالبی هست که هرچی بزرگ‌تر میشی گذر زمان رو بیشتر حس میکنی جوری‌که انگار کودکی یک خواب کوتاه بوده باشه درحالیکه روزها همینطور می‌گذشته‌اند.
5
2
86
یکی از احمقانه‌ترین توهم‌هایی که توی دانشکده مهندسی وجود داره و منو فراری داد اینه که فکر میکنن چون با بتن و سیمان کار میکنن خودشون دارن کار جدّی‌تر و مهم‌تری انجام میدن.
8
1
87
حس آزادی خاصی تو ناامید شدن از همه‌چیز و همه‌کس هست. پایین دادن شیشه‌ی ماشین اسنپ و پخش شدن رو صندلی عقب. تنهایی میتونه رهایی‌بخش باشه.
5
3
83
نه کلوز فرند دارم نه دایره. حوصله و انگیزه‌ی پنهان‌کاری و خودانکارگری ندارم. اگه قراره چیزیو نگم یا ننویسم یا نشون ندم، همه به یک اندازه غریبه‌ان. چیل‌آوت.
2
3
83
می‌ترسم روزی برسه که همستر فراگیر بشه و اونایی که نزدن فقیر شن و همه‌ی اینایی که بی‌وقفه انجامش دادن برن بالای منبر و بگن فرق است بین کسی که باور دارد موفق می‌شود با کسی که ندارد و فلان.
2
1
87
چه سرسبز بود درّه‌ی من...
3
0
81
فکر میکردم وقتی آخرین امتحانم رو بدم و از دانشکده ادبیات بیام بیرون، آزاد و خوشحال خواهم بود ولی اشک ریختم. گفتنش دشواره.
6
0
83
نزدیکای ظهر از خواب بیدار شدم و با تن لُخت تو خونه می‌چرخم و پوره و میوه می‌خورم و خواب دیشبمو هی بازخوانی میکنم. بوم و اکریلیک گرفتم تا نقاشی کنم، اگه وقت کردم لباسایی که شستم رو اتو بکشم و به نفعمه که ظرفارو سروقت بشورم. تعریف من از فراغت و استراحت.
3
0
81
اون ویدیوی ژیژک که خطاب به ایرانی‌ها میگه شما به تئوری نیاز دارین درواقع لزوم حرکت از میتوس(اسطوره) به لوگوس(کلمه) رو میرسونه. "نجات‌دهنده" همواره توی اندیشه‌ی میتیک جستجو میشه حتی اگه به ظاهر بگیم ازش عبور کردیم درنهایت برای تغییر دنبال ایماژها خواهیم رفت.
5
5
78
من متوجه شدم ما وقتی از عشق صحبت می‌کنیم اونو بدیهی در نظر می‌گیریم جوری که انگار همه می‌فهمن در مورد چی داریم حرف می‌زنیم ولی ممکنه اکثرمون اصلاً نشناسیمش. به‌کار ببریمش در حالی‌که منظورمون چیزهای دیگه‌ایه که با عشق اشتباه گرفتیم.
3
1
76
تابلو هنوز تکمیل نشده و این اولین تجربه‌ی من از نقاشیه. وقتی اولین ضربه رو روی بوم با قلمو زدم بلافاصله حس کردم میخوام تا آخر عمرم به این کار شگفت‌انگیز مشغول باشم.
4
0
80
یادش بخیر یه‌زمانی حس میکردم خواسته‌های بزرگ و عمیقی دارم و از طریق فهم خاصی بهشون دست پیدا کرده‌ام، تا اینکه از زبان میان‌مایگان آرزوهای خودم رو شنیدم. افکارم رو و طوری که جهان رو می‌بینم.
3
2
76
همیشه از مُردن می‌ترسی، اما اگه یک‌بار رفتی سمتش و نمُردی سرسره‌بازی رو یاد می‌گیری. البته بالأخره تهش بازم می‌میری. سرگرم‌کننده‌ست، خوش می‌گذره، مسخره‌ست، زیباست، تراژیکه.
0
3
73
مداخله نمی‌کنم و اجازه میدم تا تهش نمایشت رو بازی کنی. این خودش نهایت احترامه. به‌هرحال همه‌ی ما یه‌جورایی سرکاریم.
0
1
76
مامانم همیشه بهم هشدار داده بود که علاقه به ظرف و ظروف یه سنّی داره که قراره بهش برسی.
0
0
74
《عشق اغلب با گونه‌ای اغوا آغاز می‌شود. آدم جذب کسی می‌شود چون او اینطور یا آن‌طورست و برعکس عشق زمانی شکست میخورد و می‌میرد که می‌گوییم آن شخص لیاقت عشق مرا نداشت. پس به‌نظر می‌رسد که مرگ عشق به این دلیل فرا می‌رسد که کسی را به خاطر بودنش (هستی‌اش) دوست نداریم.》
#ژاک_دریدا
3
3
71
تو کلاس اخلاق اسلامی بحث اخلاق کانت شده و دارم شرحه‌شرحه میشم. هر قطعه‌ام یه‌جا افتاده.
7
0
70
در این لحظه انقدر تنهام که حس میکنم پیانوی رادیو داره برای من مینوازه و صالح علاء برای من دکلمه میکنه.
4
1
70
بعضی از آدما نه دنبال خودتون بلکه دنبال شکست و زخمی هستن که ازتون میخوان بهشون بدین.
1
3
68