اگه نمیزنین تو گوشم از هر روز یه ایده داشتنم :
دارم به این فکر میکنم ۵-۶ تا از بچه های توییتر و بردارم بریم خارج از شهر بشینیم مشروب و کباب بزنیم واسه تولدم 🚶🏻♀️
از زندگیم تو بندر این طوری بگم که از خواب بیدار شدم دیدم بابام ۳ دنگ یکی از مغازه هاش رو داره میزنه به نامم
و از زندگیم تو تهران این طوری بگم که صبح تا شب باید مثل سگ کار کنم که پول و پیشرفت بهم بچسبه.
مامان بزرگم الزایمر داره ؛دیشب برای،دومین بار عزاداری مرگ مامانشو کرد و گریه میکرد و میگفت نه مامان من ۲۰ سال پیش نمرده و زندهست.
مادر چیه تو ۸۰ سالگیام میخوایش و واسش اشک میریزی💔
اون مردی که چند وقت یه بار شام میبرتم بیرون ٫ لباس نو هاشو بهم میده ٫ میبرتم مهمونی و میرقصیم ٫ بهم پول میده و هر وقت که حس کنه حالم خوب نیست واسم گل میخره و میگه حرف بزن باهم دنبال راه حل براش بگردیم کیه ؟ داداشم🫂
سه روز دیگه میرم تا میتونم مشروب میخورم و از خجالت این سه ماه درمیام
لباس خنک میپوشم
از سفورا خرید میکنم و
خواهرم و تا میتونم میچلونم و بعدش دوباره سفت و سخت مدل زدن و سالن و کار