@M1_A_B
@sheykhena
حالا ربطش به مهاجرت رو که نمیدونم، ولی کلا تبدیل «ا» به «و» خیلی چیز غریبی نیستا!
اصفهون، کاشون، کرمون، سیرجون... تا دلت بخواد ازینا داریم
اتاقمو کامل چیدم
بالاخره حس کردم اینجا قراره حکم خونه منو داشته باشه و قراره توش طولانی مدت زندگی کنم.
شاعرانهش این میشه که روح مهفام دیگه تو اتاق جاریه و میتونم بهش دل ببندم...
از روزی که رفتم این شرکت میدونستم یه روزی میاد که تو دستشویی، اشتباهی شلنگ سمت راست رو بردارم و شیر سمت چپ رو باز کنم.
امروز همون روز موعود بود دوستان، همین امروز:))
دوستان عزیز
کمک نیاز دارم به صورت جدی.
من برای مدت ۳ ماه، از خرداد تا آخر مرداد نیاز به یه کار پارت تایم مثلا ۳ روز در هفته، یا هر روز نصف روز دارم.
کافه، کتابفروشی و این چیزا هم اوکیه.
فقط مهمه که نزدیک باشه چون ترافیکو نمیتونم.
سراغ داشتین بگین بهم و مرسی و ماچ.
اون لحظه قشنگی که بیدار میشی، کاراتو میکنی حاضر میشی بری دانشگاه. بعد به این نتیجه میرسی که وااااااااااقعا نمیتونی، لباسارو میکنی، بر میگردی زیر پتو و میخوابی *____*
قبلا چند بار پیش اومده بیام سوار ماشینم شم اشباهی برم بشینم صندلی شاگرد!
ولی الان پیش پاتون رفتم نشستم صندلی پشت راننده:) بعد فهمیدم راننده خودمم و اشتباه اومدم:)
تا حالا شده وقتی داری رانندگی میکنی،
یه لحظه به خودت بیای ببینی سرعتت خیلی زیاده،
بعد با خودت بگی اگر نتونم به موقع ترمز کنم چی؟
بعد تصویر ماشین جمع شده از کاپوت تا صندوقت،
تصور خودت له شدهت اون لا به لا
و در نهایت برسی به یه 《so what》
و به سرعتت ادامه بدی؟
من تو این مرحلهم!
حالم شبیه آبان ۹۸ئه
شبیه هواپیما اوکراینی
شبیه خرداد ۸۸
کاری به آخرت و جهنم و راست و دروغش ندارم
میترسم تو همین دنیا زجر نکشین و برین!
میترسم تقاصتون رو همینجا پس ندین و بمیرین!
به همه ی مقدسات قسم که حق شما مرگ راحت نیست...
بدترینها سهم خودتون و عزیزاتون..
#مهسا_امینی
با مسئول حقوق و دستمزد شرکتتون بعد از واریز حقوق در مورد درست و غلط بودن محاسبات حقوق و پاداش شوخی کنید. ما خیلی دوست داریم بعد اون حجم بگایی باهامون شوخی شه که کارمونو درست انجام ندادیم 🙄
من اسنپ فودی ام، و خبر تعطیلی چیلیوری برام به معنی حذف تنها رقیبی که داشتیمه، اما یکی داره قلبم رو چنگ میزنه و بغض گلومو گرفته..
چند نفر دیگه اضافه شدن به جمعیت کارمندایی که کارشونو دم عید از دست دادن؟
فروردین۹۹ برای چند نفر دیگه یعنی کابوس نداشتن حقوق و درامد؟
چی به سرمون اومد:(
با یه بنده خدایی که اشاره مستقیم نمیکنم کی 🤭 قرار داشتیم صبحانه هتل پارسیان اوین، اصرار داشت وسط میدون هتله و همو پیدا نمیکردیم.
هیچی دیگه، رفته بود هتل استقلال دوست خوبمون 🙄
پیش دانشگاهی با یه بنده خدایی دوست بودم، اسمش محمد بود، میگفت بهم بگین امیرعلی. چون معتقد بود اونقدر آدم خوبی نیست اسم پیامبر رو باشه.
بزرگوار ۶ فقط تونسته بود تا مرحله امام علی رو آنلاک ک��ه بعدش گیماور شده بود:/
از دم خونه شون رد شدم یادش افتادم گفتم شریک شم باهاتون 🙄
آقا ما نه کسی فالومون میکنه،نه فیو بالا داریم نه ریت میشم،نه جاج میشیم نه باند داریم،لاک هم نمیشیم حتی حس خاص بودن پیدا کنیم..خلاصه آقا ما خیلی معمولی ایم..نشستیم همین گوشه بقیه رو نگا میکنیم که میان و میرن و فر و شکوهشونو میپاشن اینجا اونجا..هوا ما معمولیا رو هم داشته باشین آقا
چقدر باید قرص اعصاب و روان و ضد افسردگی بخوریم که بتونیم تو این مملکت لبخند برنیم؟
چقدر تراپی بریم و دنبال ریشه مشکلاتمون بگردیم وقتی از ریشه سوزوندن تک تکمون رو؟
روزی چند بار آرزو کنیم کاش بمیریم و تموم شه این زندگی پر از فلاکتمون؟
چقدر بجنگیم که فقط سرپا بمونیم؟
خسته ایم چقدر..
تو واحدمون الان فقط من اومدم و یه دختره از پاکستان، اولین جملهای که مغز معیوب من بعد از اینکه فهمید طرف پاکستانیه تولید کرد:
Oh, our countries are at war with eachother right now!!
خب لال شو معاشرت نکن تو اصن 😐 مگه مجبوری؟
به طرز مسخره ای هر کدوم از این گنده گوزای به درد نخوری که مطرح شدن رو من به طریقی قبلا میشناختم! قاضی نظام، چیتگران، ایشونم از بچه های خیریه بود، واقعا ما استاد بزرگ کردن آدمای چرتیم!
و هزار رحمت به قاضی نظام، اون بنده خدا واقعا چیزی برای ارائه داره.
این اوسکول رو نمیفهمم ولی🤦🏼♀️🤦🏼♀️
ده سال پیش هم این روزا موهام همینقدی بود، گویا مرضش هر ده سال یه بار میگیره!
تابستان ۹۲، دستشویی کافه نادری، با دماغ قدیمی
تابستان ۱۴۰۲، آسانسور یادم نیست کجا :|، با دماغ جدید
یک آفتاب گردون کامل به قطر حداقل بیست سانتی متر رو کامل خوردم، الان نه تنها انگشت و ناخن و لب و لوچه م سیاه شده و نمیره، بلکه دل درد هم گرفتم، و با توجه اینکه تخمه آفتاب گردون بسیار چاق میکنه بعدش یه عالمه کرفس خوردم، در نتیجه دل دردم بیشتر شد.
و کاش میدونستم چرا انقدر بیشعورم؟
یکی اخیرا ازم پرسید بدترین دیتی که رفتی چی بود، رفتم از سال پیشدانشگاهیم یه دیت بد کشیدم بیرون و گفتم، ۱۲ سال قبل.
میخوام پاسخم رو به همین الان تغییر بدم.
:)
همین لحظه!
سلام بچه ها
من دارم یه تعدادی از کتابهام رو میفروشم
چندتاییش کتابهای مرجع کنکور هنره، اگر کسیو میشناسین کنکور هنر داره ممنون میشم بهش خبر بدین که اینارو چک کنه.
ریتوییت شما کمک به من و دانشجویان هنره، ممنانم 🙏🏻
#کنکور#هنر#کنکور_هنر
از مضحک ترین فیلمایی که از خودم دارم میتونم به اون لحظه ای اشاره کنم که از اتاق عمل بعد جراحی بینیم آوردنم بیرون و من هی ۳ ثانیه یه بار از مهرنوش میپرسم تموم شد؟
اینم هی میگه آره تموم شد الان بیرونی :)))
ما جدا از اتفاقای جامعه، تو زندگی خودمونم اتفاق داریم.
هر کدوممون دردای شخصی ای داریم که دیگران شاید حتی ندونن.
من الان درد بزرگی رو دارم سعی میکنم یک نفره هضم کنم که برای شونه ی من خیلی سنگینه.
تحمل من الان کمتر از هر دوره ای از زندگیمه و کاش اینو اطرافیانم میدونستن.
کم آوردم...
رفتم از بابام خدافظی کنم، داشت سیگار میکشید تو بالکن.
گفت این فندکه خوشگله میخوام بدمش به تو:)))
راضیم واقعا از شرایط و درک بالای پدرم نسبت به علاقه م به فندک 😂