امید دوشیزهای است دلربا، اما ماهی گریز است. تذکار پیرزنی زیباست که در لحظه به کاری نمیآید. تکرار همسری محبوب است که هرگز از او سیر نمیشوی.
کنستانتین
دقت کردین هرچی سن بالاتر میره یسری مهارتا کسب میکنی که بقیه ندارن؟
با بعضیا که میشینم حرف میزنم فک میکنم همه چیز براشون بدیهیه ولی هیچ تصوری ازون مسئله ندارن
هنوز این قضیه رو نتونستم هضم کنم
سبویم خارزار درد است. در دلم کودکی زخمی در میان خس و خاشاک. به کنجی خزیده و با نقاب ناشیانه خویش در کوششی برای استتار کبک وارانه دست و پا میزند. غافل ازینکه بیننده باپوزخندی مضحک به وی مینگرد و جوینده ناامیدانه خانه را برای یافتنش زیر و زبر میکند.
صدای لرزان کودک:پس تو کجایی؟
پلی لیستم اینجوریه که:
-برو که بی حقیقتی تو قلب من جات نیس
-بلا شیطون خودم دشمن جون خودم
-چرا خوابم نمیبره چرا خستگیام از تنم نمیپره
-Tell nobody I control you,I broke you just to own you
و همزمان باهاش میگم چرا زندگیم انقد بی نظمه؟🗿🌝
اگه بر بال هما تخت سلیمون بذارن
پریا هدیه برام تاج جواهر بیارن
ستاره ها زمین بیان در بزنن
شب تا سحر صدبار به من سر بزنن
.
.
.
چون تو مهمون منی درو وا نمیکنم :)
بی توجهی و دیر سین کردن
هرز پریدن
دنبال جلب توجه بودن
حرف مشترک نداشتن
سر هر چیز کوچیکی قهر و دعوا کردن
از اکس زیاد حرف زدن
فقط دنبال تفریح بودن
رابطه یکطرفه
از مسئولیت فرار کردن
اشک دم مشک بودن
وایب منفی دائم
زن ستیز و مرد ستیز بودن
با خانواده سرجنگ داشتن
بسه یا بازم بگم؟
یه حسیه مثل ریخته شدن عسل داغ و شیرین روی قلبت
انگار همه دردات تا اون لحظه انتظارشو میکشیدن و تمام رنجی که برات داشتن بخاطر آماده کردنت برای پذیرش و لیاقت اون حس ناب بوده
یه غریب آشناس که انگار همیشه دنبالش دست و پا میزدی ولی عین یه سایه اونم تلاش میکرد بهت برسه
عاشق چیزای سادهم
موهایی که توسط نسیم نوازش میشن و رایحه مست کنندشون به مشامت میرسه
لاکایی که با رنگ ساده شون دلبری میکنن
لبایی که محتاج بوسیده شدنن
فاصله بین انگشتا که منتظر پر شدنن
قلب مضطربی که یه آغوش امن میخواد
و در نهایت چشمایی که میخندن...