I am an urban planner, social researcher and PhD candidate.I write about my own experiences,my experiences regarding people and places,and migrants’ experience.
بالاخره تموم شد.سالها سختی تموم شد. مهاجرت از ایران به استرالیا انجام شد. یه پایان نامه دکترا تو زبان و رشته متفاوت بسته شد. دو سال محدودیت کرونا از سر گذرانده شد. یه بچه به مدرسه فرستاده شد. چند سال تجربه کاری حرفه ای و نمایندگی دانشجویی کسب شد. یه عالم روابط دوستی جدید پیدا شد.
یه پسر داشته باشی که وقتی میری مدرسه دنبالش و بهش میگی مامان پایان نامه دکتراش رو تموم کرد، بپره با تمام خوشحالی و هیجانش بغلت کنه، و تو راه برگشت از مدرسه بگه من میخوام این گلهای نرگس رو برات بخرم چون دکتر شدی❤️ مگه میتونی بگی مادری سخته؟
بعد از چند سال دارم مثل یه بچه از لحظات زندگی و از چیزای معمولی لذت می برم. طبیعت و آفتاب و آسمان ملبورن که زیبا بود. چند برابر زیبا شد. چرا باید سیستم آموزشی و مسیر دکتری اینقدر رنج آور باشه که دوره اش ذهنت همه اش درگیر باشه و نتونی نفس بکشی؟ بعد از سالها از صبح دارم نفس میکشم.
@bellalestrang91
من کاملا درک مبکنم. این روزا که پایان نامه دکترام داره تموم میشه میگم وقتی تموم شد میخوام بندازمش سطل اشغال. چون برا من یادآور عذاب و گرفتن عمر و جوونی و انرژیم بود.
ممنونم از حمایتون از سراسر دنیا. موضوع پایان نامه ام تو جامعه شناسی شهری و رو تجارب مهاجران ایرانی تو ملبورن بود که تجربه های خودم رو هم وارد کردم. بعدا لینک به فصل کتابی که دارم ازش می نویسم رو به اشتراک میذارم که اگه مایل بودین، بخونین. برا هر مهاجر ایرانی خیلی جذاب خواهد بود؛)
امروز احساس کردم چقدر خوبه آدم یه “دوست” قابل اعتماد داشته باشه. ساعت ۳:۲۰ باید پایان نامه ام رو تو سیتی ارایه میدادم. ساعت ۳ از مراقبت بعد از مدرسه زنگ زدن که کارمند کم داریم وامروز بچه رو نمیتونیم ۳:۳۰ از مدرسه بگیریم.چه استرسی بهم وارد شد. وچه شانسی داشتم که چنین دوستی داشتم.
همه دارن الان استراحت میکنن یا تفریح، من دارم آگهی های کاری و کورس ها رو چک میکنم. چقدر این کار برا ما حیاتیه که همه زندگیمون رو یا باید کار کنبم یا دنبال کار بگردیم یا دنبال راهی که از طریقش کار پیدا کنیم.
ملبورن همین الان در یک بعدازظهر زیبای زمستانی. چرا هر کس یه عکس از بریزبین یا کانبرا میذاره، همه فکر مبکنن فقط اونجاست که روزهای آفتابی هم داره و طبیعتش زیباست؟ بازم میگم با اینکه زمستان ملبورن گرم نیست، سرما، واقعیت زمستانه که تو بیشتر جاهای دنیا هست. و خیلی جاها خیلی هم سردتره.
حتی دیدن اینکه بچه ات چند دقیقه تو تخت بهترین بیمارستان داره دست و پا میزنه تا خودش رو از ماسک بیهوشی نجات بده و انتظار تو بیمارستان، گریه آدم رو درمیاره. چی کشیدن و میکشن، مادرهایی که میدونستن این دست و پا زدن ها آخرین لحظه های دیدن بچه هاشونه.
وقتی یه نفر تو زندگیش همیشه تلاش کرده و میگه ناراحته که به نتیجه ای که مبخواد نمبرسه، نگیم خودت مقصری. بگیم همینکه داری تو راههای مختلف اینقدر تلاش میکنی خیلی خوبه وحتما به نتیجه میرسی. همدلی کنیم و بذاریم آدما حس کامل بودن داشته باشن، مخصوصا تو شرایطی که هر روز دارن شکست میخورن.
اینقدر رنج کشیدم تو این سالها برا تمام کردن پایان نامه دکترا در کنار مسائل و مسیولیت های دیگه که این روزای آخرش فقط به این فکر میکنم حداقل چند دقیقه در روز رو استفاده کنم که شاید فردایی نباشه.
من اینو به اشتراک میذارم، نه برا اینکه بگم ادعای دونده بودن دارم، بلکه برا اینکه به خودم یا هر آدم کمالگرای دیگه ای بگم میشه تو بعضی کارا معمولی باشیم وقتی برا همه چیز فرصت نداریم. برا اینکه بارها به خودمون یادآوری کنیم میشه معمولی باشیم و اول نباشیم، ولی از زندگی استفاده کنیم.
کاش به جای اون همه فشاری که از بچگی رو ما بود که اول باشیم یا دکتر بشیم، حداقل یه نفر گفته بود برو دنبال علاقه ات. اینطوری حداقل اگه باهاش به جایی که میخواستیم نمیرسیدیم، از فرایندش لذت برده بودیم. شایدم چون علاقه داشتیم به جای بهتری میرسیدیم و کل زندگیمون رنج و تلاش نمیشد.
سیتی ملبورن و خیابان لایگون چند برابر زیباتر میشه اگه به قصد دیدن دوستات و جشن گرفتن بعد از یه دوره سخت بری اونجا، نه برای درس یا کار:)
City of Melbourne and the Lygon street becomes much more beautiful if you are going there to celebrate with friends after a difficult time.
بچه مریض در خانه، پایان نامه طاقت فرسای رو دست مونده و بدون درآمد که امروز باید تموم بشه، فکر مداوم ادامه اپلای کار مناسب تمام وقت باز از فردا… خیلی روزای سختی دارم. کجا رفت اون آدم مثبت و همیشه خوشحال و پر انرژی؟
دیدین یه سری روزا آدم ازصبح پشت کامپیوتر میشینه خودشو به اپلای کار یا برنامه های آینده مجبور میکنه،درحالیکه مجبور هم نیست کل روزشو اینطوری تلف کنه. کارش هم درست پیش نمیره. میخواد وسطش هم بره قدم بزنه یا جیم،و یه ایونت کاری،ولی هیچکدوم رو انجام نمیده.امروز برامن از اون روزا بود.
امروز تو هوای آفتابی یک ظهر زمستانی ملبورن، بعد از چند روز سرد و بارانی، خواستم و رکورد دوی معمولی قبلیم رو تقریبا دو برابر کردم. البته هنوز معمولیه ولی راضیم و فعلا قصد ندارم بیشتر باشه:)
غم رد شدنهای پیاپی درخواست های کاری رو به برگشتن به میادین ورزشی دو و بسکتبال تبدیل کردم:)
صبح پیاده پسرم رو سوار بر اسکوترش رسوندم مدرسه و الان اومدم کافه نزدیک خونه. اینقدر خسته ام که دیگه به زور میتونم صبح ها بیدار بشم. گفتم اگه میخوام بازم بقیه روزم رو با ویرایش بار هزارم پایان نامه دکترام تباه کنم، حداقل چند دقیقه از صبحش کاری رو کرده باشم که دوست دارم.
تا حالا دستاوردهای زیادی تو زندگیم داشتم و برا خیلی چیزا تلاش کردم. ولی هیچوقت به اندازه زمانی که تو یه رقابت ورزشی بودم، خوشحال و هیجانزده نبودم.خیلی خوشحالم که بالاخره تونستم دوباره فرصت پیدا کنم بسکتبال رو شروع کنم. (بازیکن شماره ۵۲ در عکس؛)
So glad to start basketball again.
مدرسه پسرم ازشون خواستن عکسی از اشخاص خاص بیارن.با شوق ولبخند،این عکس منو انتخاب کرد وگفت میخوام این عکسو برا Special Person نشون بدم.الان حتما داره درباره من صحبت میکنه❤️چقدر این حرکت حمایتیش حس خوبی داره،تو این روزای طاقت فرسا و تکراری ویرایش نهایی پایان نامه دکترا و اپلای کار.
آیا واقعا درس یا کار ارزش داره که آدم مجبور بشه بچه مریضش رو کل روز نبینه و وقتی برمیگرده بچه خواب باشه؟ اونم بعد از روزی که کلش رو گریه کرده و گفته مامان میخوام😔 امروز مجبور شدم این کارو کنم. الان عذاب وجدان دارم که با اینکه چقدر میخواستم قبل از خوابش ببینمش، نشد.
امروز صبح رو به این زیبایی تو کافه محلی شروع کردم تا به غم سنگین ناامیدی غلبه کنم.
به خودمون یادآوری کنیم زندگی فقط کار و پررنگ بودن تو فضای کاری نیست. حداقل بعضی وقتا تلاش کنیم معمولی باشیم و از زندگی لذت ببریم.
ملبورن همبن الان سر کوچه ما حدود ساعت ۴ عصر، هوای مناسب پیاده روی:) واقعیت هوای ملبورن، هوای همیشه سرد و بارانی نیست:) موافقم که ماشین جاش تو عکس مناسب نیست.
چندوقته بعنوان یه مادر فکرمیکنم یه رژیم ضد زن چی میتونه بر سر انسانیت بیاره که خانواده هایی هم باشن که ضددخترشون باشن.چون اون بچه،پسر نبود.براچنین جامعه ضدزنی بود که تاوقتی ایران بودم میخواستم پسر باشم.از وقتی مهاجرت کردم به زن بودنم افتخار میکنم.”برای دختری که دوست داشت پسر بود”
امروز داشتم با خانمی کارمیکردم که اون مصاحبه با مردم رو انجام میداد ومن همکاری میکردم.وسطش گفتم:”میشه برم دستشویی؟”. گفت:”بذار یک ساعت دیگه برو که میریم استراحت”.من تعجب کردم وگفتم:”باید برم و زود میام”.
دنیای سرمایه داری چه بر سر مردم آورده که اینقدر میترسن کارشون رو از دست بدن.
رفتم دکتر عمومی (GP) برای یه سری مسائل. صحبت کردم و گفتم حتی شبا هم آگهی کاری چک مبکنم و کل هفته ام رو پر کردم. متوجه شد چقدر استرس کار دارم. گفت با خودت مهربون باش.
هی میگم معمولی باشیم راست میگم. و چقدر خوبه فکر نکنیم همه اش باید یه جای خاصی رو به دست بیاریم.
#معمولی باشیم.
چرا همیشه فکرمیکنیم هرجا صحبت از سلیقه است پای زن درمیونه وباسلیقگی خصلت زنانه است؟درحالیکه من همیشه باسلیقگی رو ستایش میکنم،بنظرم یک زن میتونه توخیلی چیزا خیلی خوب باشه، ولی باسلیقه ترین نباشه.بعضی جاها مردمیتونه باسلیقه باشه،همونطورکه یکی ازهنرهاش رومیبینین.
@SimonCG125
هروقت با پسرم میریم مدرسه وبهش میگم یه چیزی رو جا گذاشتم وباید برگردم بیارم. میخنده ومیگه:”مامان خیلی بامزه است وقتی یه چیزی یادش میره”.بعد میگه: “اصلا اشکال نداره یادت رفته و نمیخواد بیاری”.داشتن همچنین پسری در ذهنم هم نمی گنجید که همیشه منو میپذیره وهرر��ز حس کامل بودن بهم میده.
الان پسرم رو آوردم تو برنامه دیسکوی مدرسه و دارم رقص و بازی و خوشحالیش با بچه های دیگه رو تماشا مبکنم. اشک تو چشمام جمع شده اینقدر این لحظات رو از دست میدم. امروز تشکر پایان نامه ام هم نوشتم و بعنوان آخرین نفر ازش بخاطر همراهی و شادی و انرژی آوردنش و نقشش تو مشاهداتم، تشکر کردم���️
آخه آدم باید اینقدر دنبال چالش باشه وبجای دوروز استراحت،دنبال صدتا برنامه باشه؟حالاکه دکترا تمام وکار پاره وقت شده،کل هفته رو بااپلای کار، تمرین Public speaking،شرکت در Presentation & storytelling،گروههای حرفه ای،Publication، LinkedIn،فکر به بیزنس، پر کردم.بگو کجا رومیخوای بگیری؟
ملبورن باغ نزدیک خونه ما. هیچوقت نتونستم زیبایی این فضا رو تو عکس نشون بدم.
صبح به این فکربودم برا کاری که برام جذاب ومناسب تجربیاتم بود،پیگیری کنم. دیدم ایمیل اومده و ردشدم.تو هفته ای اپلای کردم که بچه مریض بود وباید پایان نامه دکترا رو تموم میکردم.به اینجا پناه آوردم نفس بکشم.
باز هم نتونستم زیبایی طلوع خورشید رو از پنجره خونه مون تو ملبورن نشون بدم. تصویری که از ملبورن ایجاد شده به عنوان جایی که زمستانش همیشه سرد و بارانی و ابریه و توش هیچ آفتابی وجود نداره، تصویر درستی نیست.
مادر که باشی حتی در اوج مریضی ده روزه باید به رو نیاری ونه تنها همه کارای روزمره خودتو انجام بدی و کارای خونه و بیرون، درکنارش باید سعی کنی با روحیه باشی وقتی با بچه وقت میذاری. واینکه بتونی هنوز مثبت باشی، وقتی در کنار مریضی و کار، استرس کار پیدا کردن هم داری، چندبرابر سخت میشه.
همین که آدم صبح یک ربع بابچه اش پیاده روی میکنه تا برسونش به مدرسه وپیاده برمیگرده وبه چند نفر تو راه سلام میکنه،حال آدمو بهتر میکنه.خیلی بهتر ازاینه که صبح تا شب آدم پشت کامپیوتر بشینه وحس شکست کنه که کاری که میخوادو هنوز بدست نیاورده.و وقتی بدست اومد هم دیگه باز به هیچی نرسی.
@boBe_
@bellalestrang91
البته کسی که یه زن ایرانی نبوده یا مهاجر نبوده یا پناهنده نبوده، ممکنه نتونه دلایل تصمیم گیری و انتخاب های هیچ کدوم از این قشرها رو درک کنه.
امروز متوجه شدم وقتی بارها شکست میخوری،دیگه اون آدم سابق بااعتماد به نفس نیستی که میگفت من هرکاری بخوام میتونم انجام بدم وبه نتیجه هم میرسید.مثل اینه که میگن فقر،فقر میاره.باید رو خودت کارکنی تا بشی همون آدم که بگه من هرکاری بخوام،میتونم. هرچند دیگه شک دارم که این خصلت، خوب بود.
با دستهای کوچولوش اومده لیست خرید نوشته که چی لازم داره. به انگلیسی نوشته: “۱. من یک شلوار گرم میخوام. ۲. یک بلوز گرم” (پسرم، ۲۰۲۴).❤️😉😁😁 رفرنس هم نوشتم به روش APA7 که اعتبارم زیر سوال نره😉🙂
بنظرم در هرفضایی اگه حوصله حرفهای یک نفر درباره چیزی که ازش ناراحت شده رو نداریم و به نظرمون حرفهاش جالب نیست و ارزش گوش دادن نداره،لازم نیست حتما جواب بدیم.میتونیم فقط سر تکون بدیم و همدلی کنیم یا چیزی نگیم. خودمون هم سعی کنیم سنجیده صحبت کنیم و با حرف یا نوشته، کسی رو نرنجونیم.
همیشه از خشونت علیه زن میگیم واینکه نباید آدما رودچار نقشهای کلیشه ای کنیم.ولی اینکه پسرامون رو با نقشهای کلیشه ای بزرگ کنیم ویا به مردا برچسب بزنیم هم خشونت علیه مرده.پسرم Flower girl تو کارتون Bluey رو دوست داشت.گفتم میخوای تو هم Flower boy بشی؟ وامروز کاردستی رو درست کرد و شد.
سالهاست تو هالیوود وجاهای دیگه فیلمهایی ساخته میشه که اگه زنی جاه طلب باشه،زندگیش رو ازدست میده.بنظر منم اگه کسی نتونه توزندگیش تعادل برقرار کنه،ممکنه یه سری از آدمها وجنبه های زندگی رو ازدست بده.ولی تاحالا چندتا فیلم ساخته شده که مردجاه طلب رو به نقد بکشه واین چیزا رو نشون بده؟
بردیم. چی میشد تو همه چیز برنده بودیم و همیشه وقتی تلاش میکردیم همون میشد که مبخواستیم؟ همون کاری که میخواستیم و توانش رو داریم رو میتونستیم به دست بیاریم، نه اینکه یک سال و بارها و بارها براش اپلای کنبم و وقت تلف کنیم. البته میدونم این ذهنیت که بخوایم برنده باشیم چیز خوبی نیست.
امروز موقع صبحانه داشتم پاهام رو تکون میدادم. پسرم گفت: چرا پاهات رو تکون میدی؟ گفتم:چون استرس دارم. گفت: استرس چیه؟ گفتم:وقتی زیاد کار داری و باید تموم کنی، ممکنه استرس داشته باشی. نمیدونم متوجه شد یا نه. ولی فکرکنم برا همینه که میگه من میخوام تو فقط مامان باشی،نمیخوام دکتر بشی.
به نظرم بعنوان مادر و پدر، بزرگترین خدمت به بچه اینه که تکرار روزمره شعار ‘آفرین به تو که پشتکارت خیلی زیاده و آفرین که همیشه اول و بهترینی’، رو کنار بذاریم و اولویتمون این باشه که بچه از زندگیش لذت ببره و کاری که دوست داره رو دنبال کنه. لازم نیست تو همون هم بهترین و پررنگ باشه.
ملبورن همین الان، صبح یه روز زمستانی بعد از اینکه “آسمان را سراسر مه گرفته بود”. نمیخوام بگم ملبورن زمستانش سرد نیست. ملبورن هم مثل بیشتر جاهای دنیا زمستانش سرده. ولی تو زمستان هم روزها یا ساعتهای آفتابی داره. و کل سال روز بارانی بدون توقف یا گرم و شرجی، نداره که نشه رفت بیرون:)
Are you thinking of following your passion in drawing? Please contact
@SimonCG125
, who is one the best artists and teachers I have ever known. Saman is a very talented Iranian architect and urban designer in Melbourne who has followed his passion of drawing since his childhood.
یه ساله بعضی روزا شش ساعت تو فضای باز با مردم مصاحبه میکنم حتی روزایی که حالم زیاد خوب نیست ووقتی میرسم خونه به بخاری میچسبم.با اینکه کار خوبیه،من موقت نگاه مبکنم.به اون آگهی ساختگی دنیای سرمایه داری برا Builders فکر میکنم که یه زن زیبا،با اعتماد به نفس،خوشحال وراضی رو نشون میدن.
@pk7985
ما هم همیشه به مثبت نگری، باسلیقگی و مهربونیت که اینجا دیده میشه، خیلی احترام میذاریم.
ولی چرا؟ برا اینکه متوجه شدی چه سختی هایی کشیدن و چقدر سیستم آموزشی اینجا و خیلی از استاداش، تجربه دکترا رو برا دانشجوهای بین المللی سخت میکنن؟
@Leyla9799
بنظر من هرچیزی که خیلی علاقه داره.مثلا کتاب یا وسایل کاری که خیلی دوست داره ولی براش هزینه نکرده.یا بلیت گرفتن یا ثبت نام تو یه کلاس یا چیزی که خیلی علاقه داره ولی همیشه چون گرونه یا نمیرسه،عقب میندازه. یا برنامه ریزی یه سفر،اجاره کردن یه خونه تو جایی که خیلی علاقه داره ببینه، …
@Tripplan3t
نتایج استرالیا با جمعیت خیلی کمش نسبت به دنیا قابل ستایشه. اینقدر که ازاول تو مدرسه و همه جا رو ورزش سرمایه گذاری میکنن و فضا برا ورزش داره.هزینه ورزش هم نسبت به درآمد، مناسبه. تو مدرسه از روز اول برنامه های ورزشی و Public speaking، Problem solving و بقیه مهارتهای زندگی رو دارن.
روزی که داشت میرفت با خبر امروز صبح به ناراحتی سپری بشه رو تبدیل به فرصت کردم. بعد از مدتها امروز خیلی از کارایی که علاقه داشتم رو تو یه روز آفتابی زمستان انجام دادم و تلاش کردم معمولی باشم:)
اشتباه ما اینه که فکرمیکنیم فقط کار خودمون سخته.وقتی یه نفر میگه من کار اجتماعی و advocacy دوست دارم، فکر میکنیم منظورش اینه که فقط دوست داره بامردم بره کافه.نمیدونیم اون کار درکنار هماهنگی وایجاد روابط مثبت،که خودش توان بزرگیه، تحقیق، آنالیز وپیشنهاد و نوشتن ساختارمند نیاز داره.
از دیشب وسایل خودم و غذای بچه رو آماده کردم که صبح برم دانشگاه پایان نامه ام رو تا چهارشنبه تموم کنم.صبح بچه رو بردم مدرسه و ۱۰:۳۰ رسبدم دانشگاه. میبینم شارژر لپ تاپ یادم رفته. هرکاری کردم نشد به اینترنت وصل بشم فایلها رو بردارم. دارم برمیگردم خونه. شما جای من بودین چکار میکردین؟
همیشه باخودم فکر میکنم خوش به حال پسرم که یه مادر داره که عاشقشه وهیچ انتظاری هم ازش نداره. و اصلا فکر هم نمیکنه داره خودشو فدا میکنه که بعدا بجای حمایت، فقط با انتظاراتش اذیتش کنه.
مادری که انتظار داره وکارش یادآوری زحمات و فداکاریهاش برا بچه است،چه نقش مثبتی تو زندگی بچه داره؟
@no_______idea
به نظرمن اصلا اشکال نداره یه دختر نخوادو دنبال مو رنگ کردن،ناخن بلند کردن واین چیزا که نوشتین،نباشه.اشکال نداره بگه من دوست ندارم برا این چیزا وقت بذارم واین معنیش رفتار پسرانه نیست.البته درعین حال نباید هم فکرکنه فقط کار خودش درسته و اونا که ناخن بلند مبکنن،..،کار اشتباهی میکنن.
امروز از صبح سر کار اینو نگاه میکنم و خیلی حس خوبی دارم. اینکه یه عشق کوچولو کنارت زندگی کنه که هر روز صبح وقتی بیدار میشه و صدای پاش میاد، روزت شروع بشه. و بهت بگه تو بهترین بازیکن بسکتبال هستی❤️ همیشه همون چیزی رو بگه که دوست داری بشنوی❤️ به قول یکی از دوستامون “بچه چیز خوبیه”.
شنیده بودم آدمها شبیه کارشون میشن. شک داشتم تااینکه تو یه کار باآدمها باتجربه های کاری مختلف همکاری کردم ودیدم نوع کار تورفتار بی تاثیر نیست.الان درحال رانندگی و لواشک خوردن تاپیشاپیش باجدیت وساکت شدن آقایی که سالها توبانک کار کرده،بخاطراینکه پنج دقیقه دیر میرسم، مقابله کنم:)
درحالیکه هر روز فکرتون اینه که کار مناسبتون روپیدا کنین،چندروز هفته هم کار بادرامد میکنین، وهمیشه اپلیکیشن برای مهاجرت،ویزا،درس،سیتیزنشیپ و کارای دیگه هم دارین،ولی هیچوقت درآمدتون مساوی کارتون نبوده،میدونین سنگینترین استرس چیه؟ یکی دیگه از کارای بی درآمد که مونده رو یادتون بیاد.
هفت ساله هر روز میگم هر لبخندی که میزدیم، تو هرجمعی که صحبت میکردیم،و هرروز که احساس میکردیم زیبا شدیم، همه جرم بود. همه اینا اینجا تبدیل شده به توان که قابل ستایشه. واقعا تاسف داره مملکتی که آدمهاش به جایی برسن که بجای ستایش زیبایی و شجاعت یه دختر شانزده ساله، آزار و اذیتش کنن.
مادر یاپدر بودن پیچیده است.از یه طرف آدم میخواد بچه مثل خودش از بچگی لذت ببره وآزاد باشه.ازطرف دیگه بعدا هم کارایی که دوست داره دنبال کنه، نه اینکه جهتدهی بشه.چندتا کلاس هم بره.نمیدونم بعدا برعکس ما میگه: کاش بیشترمیگفتین پشتکارزیاد خوبه،یا چرا منو کلاس فرستادین و آزادیمو گرفتین؟
آخر هفته ای که با ۴۵ دقیقه مسابقه بسکتبال تیمی تموم بشه، کل عذابی که در طول هفته کشیدی تا کاری رو انجام بدی که دیگه از پروسه اش هیچ لذتی نمی بری رو صاف میکنه:)
@konjedjenkinss
مواف��م. و اینکه بعضی ها جوری تربیت شدن که شخصیتتون اهل مبارزه نیست و مقصر هم نیستن و هیچکس هم کلا مقصر نیست. نمیشه کسی که یه کاری رو انجام مبده از بقیه هم انتظار داشته باشه و فکر کنه بقیه دارن کوتاهی مبکنن که تو اون مسیر نیستن.
من اینو از فعالیت امروزم در کنار کارای دیگه به اشتراک میذارم تا بازم، مخصوصا به خودم، یادآوری کنم که میتونیم حداقل تو بعضی از کارا معمولی باشیم.
I share this activity to remind myself that I can be normal, at least in some kinds of activities.
به نظرم بهترین کاری که یه نفر بعنوان مدیر یا سوپروایز میتونه انجام بده اینه که احترام بذاره و انگیزه ایجاد کنه. چه بهتر اگه همدلی هم داشته باشه. اگه اینا رو نتونست انجام بده، حداقل بازدارنده نباشه در برابر پیشرفت یا حس خوب یه نفر. الان فقط همینا مهمه. کار رو همه میتونن انجام بدم.
@Tripplan3t
بنظرم خیلی درباره هوای ملبورن اغراق شده:)من این عکس رو ازهوای آفتابی امروز ظهر ملبورن گرفتم که آستین کوتاه پوشیده بودم و هم پیاده روی کردم و هم دویدم:)گرم و شرجی هم نبود.بعضیا این هوا رو می پسندن:)اینکه خیلی از خونه ها با جهت گیری درست طراحی نشده وخوب عایقکاری نشده رو قبول دارم.
@FtmRajabi
خیلی متاسفم.هر دفعه که میرم جلسه عمومی مدرسه پسرم که دخترای زیبای مدرسه ای با شلوارک خیلی کوتاه و اعتماد به نفس در جمع صحبت میکنن و تحسین میشن، میگم ما کجا بودیم و اینا کجان.اینا همه مهارتهای زندگی رو تو مدرسه یاد میگیرن. براما شلواک کوتاه تنها چیزی بود که دیده میشد و ملامت میشد.
پسرم فردا تو مدرسه قراره المپیک ۲۰۲۴ رو جشن بگیرن. من که فکر میکردم اینجا تا حدی با جامعه هماهنگ شدم چون تنوع و تفاوت ها رو میپذیرم و دوست از ملیتها و رویکردهای مختلف دارم، دچار شوک فرهنگی شدم. ما نه افتتاحیه و نه بازیها رو تا امشب دیده بودیم. انگار خیلی ساله خیلی درگیر بودیم.
سلام دوستان، فردا صبح مصاحبه کاری مهمی دارم. کار و جاش همونه که میخواستم. مصاحبه های حضوری رو خیلی خوب انجام میدم.این یکی تلفنی و ده دقیقه است. چه پیشنهادی دارین که منو قبول کنن باوجود اینکه سطح کار از تجارب و تحصیلاتم پایینتره.ولی من اونجا رو برا آینده در نظر دارم. دولتی هم هست.
لذت می برم می بینم اینجا اینقدر برنامه های تفریحی و شاد برا رشد و شکوفایی بچه ها تو کودکی و نوجوانی تو مدرسه و هر جایی میذارن، به جای اینکه دنبال این باشن همون فعالیت ها رو تو فضای خصوصی هم ممنوع کنن.
تو این وضعیت بگو Storytelling for impact و رقابت با کسایی که سالها تجربه پابلیک اسپیکینگ وتحقیق دارن چی بود آخه. باز بچه مریض شد وفردا صبح میبرمش دکتر، درحالیکه میخواستم ازصبح برم تمرین. خوبیش اینه که میدونم برا تمرین میرم واینکه کارم دیده بشه. برا برد نمیرم که بعد حس شکست بگیرم.
دیروز دوباره میگفت من میخوام تو فقط مامان باشی، نمیخوام دکتر بشی. کاملا متوجه است چقدر استرس داره و وقت گیره. ولی از طرفی خودش تو مدرسه و قبلا تو کودکستان گفته که میخواد دکتر بشه. فکر میکنه هر کاری من انجام میدم، بهترین کاره:) مثل بسکتبال؛)
وقتی میگیم تصویرسازی از زن بعنوان کسی که خونه وبچه رو نگهداری میکنه،اشتباهه، منظور کم ارزش کردن کار نیست.من بعنوان مادر کاری که بیشتر از هرچیز لذت بردم مادری بوده وهست.چون همه لحظاتش درحال عاشقی هستی.این خیلی ارزش داره وبنظرم فداکاری هم نیست. مساله، نقش تعریف شده برای زن یا مرده.
صبح تومدرسه دیدیم بچه هاکتاباشونوآوردن پس بدن،کتاب جدیدبگیرن.گفتم:”کیف کتابخونه یادم رفت.برات میارم”.بالبخند گفت:”اشکال نداره اگه نیاری”.بااینکه درسته ووظیفه من نیست همیشه همه چیزیادم بمونه،فکرکردم چه پسرخوبیه.آیاماهمینطوربودیم یاازمادرامون بعنوان زن انتظارداشتیم همیشه کامل باشن؟