عاشق گل بابونه هستم، گل بابونه که میبینم یاد روزیاز کودکیاممی افتم، در باغیدر اطراف لار، بعدازظهری که همه زیر پنکه سقفی ایوان خواب بودن، رفتم توی دشت روبهرو که پر از بابونه بود و برای بار اول این گل رو دیدم؛
من تنها وسط دشت گل بابونه و نور بعد از ظهر آخرهای زمستون....
دفعه اولی که رفتم کنگ، کمی قبلش خونده بودم: کنگ اولین بندر ایران بوده و سندباد بحری اولین دریا نورد کنگ بوده...
بعدها که قصه بوم مسی رو شنیدم و با ملوان ها و دریانوردها آشنا شدم هر بار قصه ای من رو به کنگ کشوند...
۱.
میخوام اینجا عجیب ترین قصه کنگ رو واستون بگم:
[بوم مسی]
اسم لنج جود الکریم بود، حاج کرچی ساخته بودش برای تجارت نه برای چیز دیگه ای...اما (جود) میره وسط تاریخ به گل میشینه یه جایی بین بمب های جنگ جهانی دوم...
ساعت کار حافظیه رو از ۱۵ خرداد با اینگرما کردن تا ۷ عصر،
به نظرم ج ا با ایران مشکل داره ولی از شیراز متنفره، محدودیت ها توی شیراز زیاد شده/این چند روز جلوی اماکن تاریخی می ایستادن و علاوه بر حجاب مجبور میکردن مردم جوراب بپوشن ..
اولین کالچرشاک من تو تهران این بود که توی هیچ پیاده رویی نیمکت نیست، شهر برای دویدن طراحی شده و شما اجازه ندارید چند دقیقه بشینید و استراحت کنید، تماشا کنید و هیچکاری نکنید....
اولین کالچرشاک من تو تهران این بود که همه خیلی با جهات جغرافیایی کار دارن و کار میکنن و بلدن :))))))))))))) ما تو مشهد اصلا نمیدونیم شرق و غرب و شمال و جنوب شهر کجاست
@AbousahlZoozani
من ازیک دبیرستان به شدت مذهبی در پیش دانشگاهی اخراج شدم و برای چند ماه آخر رفتم به مدرسه ای که بیشتر همکلاسی هام بهایی بودن و جالب ترین روزهای کل دوران تحصیلمرو اونجا گذروندم و همه چیز خیلی طبیعی تر بود برام....
بسیار عالی پیش رفت، یه جایی وسط کوههای آلپ یه ست منو ساده از شمال تا جنوب ایران سرو کردم،
اون وسط یکی اومد گفت ۱۰ بار رفتم ایران...
یکی اومد از ایرانیهایی که بعد از انقلاب دیده بود گفت...
یه خانومی با غصه گفت اکسم ایرانی بوده...
روز بسیار جالب و عزیزی بود
۵.
جهان یکهو ، یک طور عجیبی برای این ۶۰ تا، رقم خورد یک طور عجیبی که هر کدومشون یک قصهی تلخی بشود برای کُنگ و از اون اتفاق یک نفر زنده بود تا روزهای سیاه کرونا،حاج موسی، حاج موسی غلامپور که انگار مونده بود که راوی این اتفاق باشه....
#بندر_کنگ
#حفظ_بندر_کنگ
اگر مجبور به پوشیدن این لباس های احمقانه نبودم،از نظر فیزیکی و روانی قطعا بهرهوری و آرامش بیشتری داشتم، تمام روز به خاطر لباسهایی که مجبورم تنم باشه دارم آزار میبینم... و بله حجاب محدودیت هست....
۲.
لنج راه میافته که کاپرل (نوعی چوب) ببره آفریقا، ژاپنی های از خدا بی خبر با خیال اینکه حاج کرچی داره از کُنگ بار مهمات میبره برای انگلیسی ها که کمکی به انگلیسی ها کرده باشه (جود) رو به توپ میبندن..
۴.
چندتایی که به ساحل آفریقا میرسن ، از آب شور که به آب شیرین میرسن، با اینکه ناخدا گفته بود آب نخورید ، یک نفر از رسیدن به آب شیرین میمیره و این خودش میتونه خفه کننده ترین درام باشه...اسمش (معصوم راحل) انگار اسمش رو بعد از فوتش براش انتخاب کرده باشن، نه؟
حالا که دارن از لج دهه ۹۰ی ها کل شیراز رو تعطیل میکنن جا داره از این واژه مهم شیرازی بگم:
عِزّ (Ezz) اومدن: عاجز شدن و درماندن در کاری و به روی خود نیاوردن. حالت روحی و درونی کسی که از انجام کاری درمانده شده ولی حاضر به قبول شکست نیست.
تخریب #بافت_تاریخی_شیراز از کوچه اسکندری، روبروی در مسجد جامع عتیق ازسوی شهرداری و مسکن و شهرسازی آغاز شد. به گفته فعالان میراث فرهنگی اجازه ورود یگان میراث فرهنگی را هم نمیدهند.
ابن بطوطه در سفر به شیراز میگه درب شمالی مسجد جامع عتیق به بازار میوه فروشان باز میشه و این یکی از زیباترین بازار هاست و من آن را از بازار باب البرید دمشق نیز زیبا تر میدانم....
* درب شمالی مسجد جامع الان به یکی از صحن های شاهچراغ باز میشه .....