یه دوستی از یه محفل دانشجویی چندین سال قبل تو دانشگاه هنر کاشان روایت میکرد، که بابک بیاتِ عزیزم به زیباترین شکل ممکن واسشون اجرا میکرد و میخوند: حریص فتح یه جرعه ی آب.
چقدر جای من خالی بود واسه درک و حس کردن کلمه به کلمه ای که از دهنش بیرون میومد.
افسوس