خواهرم مرده، تازه برگشتم شهر خودم، خونه به دوشم، دیر هم اومدم دانشگاه، علاوه بر کلی تمرین و کوییز و ریسرچ، باید واسه یکی از درسام کارای قانونی آمریکا رو انجام بدم برم اینور اونور انگشت نگاری کنم و اینا، تایم عزاداری ندارم بعد یه سری شاکی ان ازم چرا جوابشونو نمیدم!
من نیاز به ترحم ندارم، نیاز به کمک دارم!! مامانم با ویزا امرجنسی اومد امریکا، پدرم ۲-۳ ماهه تو کلینرسه! با سناتور ایالت ۲ هفته مکاتبه کردیم تهش گفت باید صبر کنید! چی کار کنم دیگه پدرم بیاد اینجا؟ کسی اطلاعات دیگه ای داره که کمکم کنه!؟
یه صدایی تو مغزمه همش میگه too late. من خواهرمو از دست دادم، پدرمو ندید، هر کاریم که کردم خیلی دیر بود براش. دوستمو نمیخوام از دست بدم که این صدا عه دوباره تو مغزم بیاد. دکتر خوب میشناسید بگین.
۱/این نوشته ها مال روزی بود که فهمیدم بیتا سرطان داره. خونه ای که موقت توش بودم کولرش موقع خاموش روشن شدن خیلی صدا میکرد (یکی از مشکلات بزرگ امریکا واسه کسایی کهخوابشون سبکه! کولر) ساعت ۴ صبح بیدار شدم، گوشی مو چک کردم دیدم ۱۰ تا میسکال از طرف صبا و یه پیام که به من زنگ بزن
جای یکی مثل بیتا یا همون کاربر زرشک تو این دنیا خیلی خالی میشه.
یادمه اول ۲۰۲۰ از کارم استعفا دادم و یک ماه بعدش پندمیک شد و کار مجدد پیدا کردن سخت شده بود.
اومد دایرکتم بهم گفت که چطوری میتونه کمکم کنم، همینقدر مهربون و انسان که تو این دنیا خیلی کمیابن.
خیلی حیف شد 💔
اینجا هم حالش خیلی بد بود ولی بهم گفت خوبه، هیچکس نمیدونست سرطان داره چون دکترا بهش گفته بودن این که شبا عرق میکنی یا اینکه تو مدفوعت خون هست، اینا همش نرماله! با این وجود منو برده بود خرید تا خرجم کنه
۱/چالش بعدی، پروسه پیکاپ! پاسپورت پدرم از خیلی وقت پیش تو ارمنستان بود، داخلشم یه قطعه عکس گذاشته بود! عکس گم شده. حالا سر یه دونه عکس داریم سرویس میشیم! از مامانم پرسیدم بیتا چطوره، گفت اغلب بیهوشه بعد یهو به هوش میاد میگه پدر پدر، پدر کجاست. بعد دوستش بهم پیام داد که
بیتا این اواخر عملکرد کلیه هاشو از دست داده بود، دیالیز میشد. کوییز دیروز راجب کلیه بود، بعدیشم سیستم گوارش! هر گزینه ای که امتخاب میکردم بیمارستان میومد جلو چشام! کلا زندگی پلنش اینه دهنمو بگاد از هر روشی که میتونه!
عمل لازیک! یکی از ساده ترین عمل های ممکن! وقتی تو چشمام میله کردن من کلی جیغ و داد کردم و اون وسط یکی دست مو گرفت و من آروم شدم. امروز یهو مامان دست بیتا رو گرفت و گفت این از طرف پدره، گفته دستتو بگیرم! پگاه عکس بگیر براش بفرست! دلم واسه کدومتون کباب شه!؟ پدر بیتا مامان؟؟
نمیدونم الان چی کار کنم، خودمو آروم کنم، مامانمو آروم کنم، خودمو جمع کنم الان، به یکی بگم بیاد جمم کنه، حواسم به بیتا باشه، حواسم به پدرم که ایرانه باشه، چه گهی بخورم واقعا
۱۰/ و بهم گفت من ۱۰۰ تا بلای بدتر رو تحمل کردم و هنوز زندم، سرطان چیزی نیست که منو بکشه! منم باورش کردم! ازم یه قولی گرفت و گفت هر اتفاقی که افتاد باید این کارو بکنی! گفتم کسشر نگو تو نمیمیری! و ۵ ماه بعدش مرد و من دارم پاره میشم با همه ی این خاطرات!
Senator Sherrod Brown of Ohio is the only person that has authority to expedite Bita's father's visa fast. Please mention
@SenSherrodBrown
in your tweets.
۲/ اوضاع بیتا رو وخامت میره، بگو مامانت گوشی شو برداره که آمادش کنم کم کم.
همه ی کار ها رو دوستای بیتا انجام دادن براش من فقط از پله های بیمارستان پایین رفتم و حرف زدم، نمیدونم ویزای پدرم چطوری اپروو شد، بخاطر وکیل بود یا سناتور. نمیدونم از کی باید تشکر کنم…
۳/حالا سر یه عکس و پیکاپ ممکنه همه چی خراب شه! خطاب به اون دختره که میگفت ایکاش بیتا بمیره و پدرش نیاد که یه تراژدی داشته باشیم که ویزامونو زودتر بدن، عزیزم به هدفت داری نزدیک تر میشی
خواهرم مرده، تازه برگشتم شهر خودم، خونه به دوشم، دیر هم اومدم دانشگاه، علاوه بر کلی تمرین و کوییز و ریسرچ، باید واسه یکی از درسام کارای قانونی آمریکا رو انجام بدم برم اینور اونور انگشت نگاری کنم و اینا، تایم عزاداری ندارم بعد یه سری شاکی ان ازم چرا جوابشونو نمیدم!
امیدوارم هیچ کس اینو درک نکنه! تا زمانی که خودتون از نزدیک نبینین نمیدونین راجب چی دارم حرف میزنم. بیتا رو مورفینه چون خیلی درد داره، دستشو گرفتیم همگی که نترسه. باز هم درد داره تو حالت خواب و بیداری. راب هم دنبال یخچال میگرده یکی بخریم چون یخچالمون خراب شده
امشب برای بار اول بعد این قضایا خواب بیتا رو دیدم، بار اول که از خواب پریدم خیلی ذوق کردم و خیلی خوشحال شدم که تونستم باهاش حرف بزنم، بعدش باز خوابم گرفت و یه کابوس بد بود! یعنی همون لحظه های قدیم رو تجربه کردم ولی این سری بیتا سرطان نداشت ولی باز یه بگایی بود یادم نمیاد
۲/ خلاصه که خایه کردم، زنگ زدم دیدم صبا داره بدجور گریه میکنه و هی میگه پگاه پگاه! منم بیشتر خایه کردم و اینطوری بودم که شِت! کی مرده!!! که صبا بهم گفت بیتا سرطان داره. من اون موقع تو شک بودم نمیفهمیدم! خواب و بیدار بودم! گفتم که اوکی دانشگاه رو کنسل میکنم کلا میام پیش بیتا
۹/ منو رسوندن خونه چون ۲ ساعت بعدش باید میرفتم فرودگاه، تو راه داشتم تعریف میکردم چی شده که حس کردم شوهرش فک میکنه بیتا میمیره (تجربه مشابه با من رو داشت چون) منم اینطوری بودم خواهرم قوی یه چیزیش نمیشه! خلاصه دیگه رفتم اونجا و بیتا خیلی دعوام کرد که چرا ول کردم دانشگاه رو اومدم
۷/ بعد منو رسوند که برم office، تو راه نشسته بودم رو نرده ها چون نمیدونستم چی بگم به انگلیسی و اصلا باید چیا بگم! که استادم ایمیل داد، رفتم کتابخونه باهاش زوم کردم! گفت family comes first و برو و اینا! بقیه استادام گفتن نگران تمرینات و کلاس ها فعلا نباش و آفرین و اینا
۳/ بعدش دوست بیتا جوین شد، من مغزم کار نمیکرد، بهش گفتم فقط بگو من چی کار کنم! چون میدونستم یادم میره دفتر نقاشیمو برداشتم (من تو این دفتره نقاشیم میاد) نوشتم دیگه! گفت لازم نکرده همچین حرکاتی بزنی دیپورت کنی خودتو، اول میری international office تون اونجا همه چی رو توضیح میدی
۴/ به استادتم ایمیل میزنی میگی! خدافظی کردیم تا اون موقع ۴:۲۰ اینا شده بود، من به همه ی استادام یه ایمیل زدم با عنوان request for urgent meeting و شرایط رو توضیح دادم و منتظر بودم که جواب بدن و گریم نمیومد! خوابم برد! بعد بیدار شدم تازه فهمیدم چی شده و کلی گریه کردم
۵/ از روز قبلش هماهنگ کرده بودم با دوستم (اون موقع تنها آدم خوبی که میشناختم همین یه دونه بود) بریم والمارت که من خرید کنم و قمقمه صورتی مو که شکسته بود پس بدم! منتظر بودم که بیدار شه و بهم بگه چه گهی بخورم! یادم نیست چی شد ولی وقتی منو دید ریختو قیافمو مسخره کرد و گفت
۶/ سرطان سرماخوردگی یه و خوب میشه! این شکلی هم نرو پیش خواهرت خیلی زشتی! گفتم استیج ۴ عه گفت همکاره منم تو ایران فلان بسار! حرفاش خیلی آرومم کرد و رفتیم والمارت و من واسه اولین بار حس کردم به بستنی و شیرینی نیاز دارم! که خریدم و خیلی شیرین بود (کلا والمارت خوب نیست اینجور چیزاش)
۸/ بعدش هم اون یکی دوستم اومد و گریه کردیم و اینا، ساعت تقریبا ۱۲ اینا بود، بلدم نبودم بلیط هواپیما بگیرم خیلی فرایندش عذاب بود دوستم شوهرشو گفت بیاد پیشم، تا بفهمم چی به چیه و برنامه ریزی کنم شد ۲ اینا! تنها بلیطی که گیرم اومد پرواز ۱۸ ساعته بود که چمدون نداشت!
امشب برای بار اول بعد این قضایا خواب بیتا رو دیدم، بار اول که از خواب پریدم خیلی ذوق کردم و خیلی خوشحال شدم که تونستم باهاش حرف بزنم، بعدش باز خوابم گرفت و یه کابوس بد بود! یعنی همون لحظه های قدیم رو تجربه کردم ولی این سری بیتا سرطان نداشت ولی باز یه بگایی بود یادم نمیاد
امروز بالاخره بعد از مرگ بیتا رفتم اینستاشو نگا کردم، بعدش چند تا عکس هایی که ازش گرفته بودمو، ولی خب نتونستم! من میدونستم نمیمونه و ازش هی فیلم میگرفتم که یه روزی نگا کنمشون دلم تنگ شد! و بیتا توش مریض و لاغره و دلم میخواد همه شونو پاک کنم
من وقتی رسیدم آمریکا بیتا و راب اومدن دنبالم، بیتا حالش خیلی بد بود و وقتی دید مامان چقدر براش چیز میز از ایران برامون فرستاده، خیلی نارحت شد چون نمیدونست که چطوری با این حالش باید اینا رو جمع کنه
پرستار امشب برادرش از سرطان مرده بود، بعد بیتا داشت توضیح میداد براش که سرطانم کمیابه و درمان نداره، یهو سه تایی زدیم زیر گریه! الان بیتا خوابه و من گریم بند نمیاد😭
۱/خیلی ها بیتا رو به نام زرشک میشناسن! این عکس مال روزای اولی هست که اومده بودیم بیمارستان، اینجا بیتا داشت درد میکشید ولی بیشتر نگران دانشگاه و درس من بود! اون موقع تازه تشخیص داده بودن بیتا سرطان داره اونم استیج ۴ ولی گفتن با شیمی درمانی حالش خوب میشه
آنلاک شد! یه ساعت دارم گریه میکنم! میدونستم نمیمونه ولی با تمام وجود دوست داشتم اشتباه کنم! دوست داشتم وقتی به این عکسها نگا میکنم بهش بگم بیچاره چیکشیدی بیتا ولی خب تموم شد و الان خوبی🖤 و اینکه صبا چقدر خواهر خوبیه و حواسش هست بهت همیشه
امروز بالاخره بعد از مرگ بیتا رفتم اینستاشو نگا کردم، بعدش چند تا عکس هایی که ازش گرفته بودمو، ولی خب نتونستم! من میدونستم نمیمونه و ازش هی فیلم میگرفتم که یه روزی نگا کنمشون دلم تنگ شد! و بیتا توش مریض و لاغره و دلم میخواد همه شونو پاک کنم
خیلی دارم بد کنار میام با مسائل، خیلی همه چی داره بد میگذره! بیتا خیلی وقت نداره! نمیخوام شخصیش کنم اصلا ولی من تا حالا کسی رو که بهم نزدیک باشه رو از دست ندادم! تو این وضعیت باید به فکر ویزا و دانشگاه هم باشم که یه وقت پرتم نکنن بیرون!
Dear
@SenSherrodBrown
&
@JDVance1
, my friend Bita, an American citizen, battling stage 4 cancer, longs to reunite with her dad awaiting visa clearance. Their time is precious. Your support in expediting the visa process can make a profound difference.
#HelpBitaReunite
بچهها این چند روز خیلی سخت بوده، خیلی نمیتونم جواب منشن ها رو بدم، از یه طرفی هم بیتا نمیخواد اطلاعات پزشکیش رو منتشر کنم، خیلی ممنونم که درک میکنین! حالش خوب شد حتما میگم بهتون❤️🙏
درود پگاه هستم! سه ماهی هست که وارد آمریکا شدم! میخوام راجب اتفاقاتی که داره برام میفته حرف بزنم
اسپویل: خواهرم سرطان گرفت
Hi, I’m Pegah! It has been 3 months since I arrived in America. I wanna talk about what is happening to me
Spoiler alert: my sister diagnosed with cancer.
بیتا نگران گربه هاشه… دو تا گربه ی نازن، به منو صبا گفت اگه من مردم لطفا از گربه هام نگه داری کنین! بیلی رو تو بردار پگاه. این طوری میگه میخوام از مره زمین محو شم
بیتا نگران گربه هاشه… دو تا گربه ی نازن، به منو صبا گفت اگه من مردم لطفا از گربه هام نگه داری کنین! بیلی رو تو بردار پگاه. این طوری میگه میخوام از مره زمین محو شم
امروز حالم خیلی بدتر از روزای دیگه بود، با خودم گفتم نیاز دارم مغزم تعطیل شه نمیتونم دیگه تحمل کنم! الان بیتا بهم خیلی یهویی گفت رفتیم خونه بهت الکل میدم درانک شی! بدون اینکه من حرفی راجب این موضوع بزنم!
اومدیم با صبا یه فیلم ببینیم یکم چیل کنیم، a monster calls رو پیدا کردیم خیلی رندم، مغزمون گاییده شد انقدر همه چیش مثل زندگی ما بود! الان ۲ ساعته داریم گریه میکنیم!
حالم از این هفته ها بهم میخوره، یادمه پای مامانم شکسته بود ( گفته بودن ترک خورده استخونش نشکسته) خودمم اغلب تو بیمارستان بودم، بیتا وضعیتش وخیم بود، از یه طرف دنبال ویزای پدرم بودم، ترم دانشگامم شروع شده بود، خونه هم نداشتم 🤦🏻♀️ مو هام سفید شد تهش
اینجا خواهرم بعد یه عمل ناموفق تا پای کما رفته بود ، مامانم بخاطر آسم و خفگی یک هفته بیمارستان بستری بود ، سگمون یه چشمش کور شده بود و در اخرم بخاطر فشار عصبی مویرگای چشمم پاره شدن بودن … همه ی اتفاق ها در طول یک هفته افتاد 🤝🏻
۱/به نظرم کلمات اونطوری که باید عمق مطلب رو مثل تصاویر نمیرسونه، حداقل من نمیتونم اونطوری خوب بیان کنم. ۲ سال بعد مهاجرت بیتا به آمریکا جواب کنکور من اومد، مطمئن بودم تهران قبول میشم بعد که دیدم دانشگام صنعتی اصفهانه کلی گریه کردم دیگه گریم نمیومد، رفتم the fault in our stars رو
2/ و حتی بعد از ۲ ماه میتونه خودش رانندگی کنه بیاد بیمارستان کمو شو بگیره، ۲ ماه گذشت و دکترا گفتن ۱ سال میتونه زنده بمونه چون شیمی درمانی جواب نمیده روش! اگه کیمو رو قطع کنیم ۳ ماه
۲/ برای خودم گذاشتم که بیشتر گریه کنم، دختر گفته بود مزخرف تر از اینکه خودت سرطان داشته باشی اینه که بچه ت سرطان داشته باشه (یا یه چی تو این مایه ها) به نظرم حرفش غلطه، کلا سرطان چیز مزخرفیه، خواهرم انقدر درد داره که رو مورفینه، بازم درد داره
@Imasurvivorrr
عموم بهم پیام داده گفته پدرت مشکل قلبی داره خیلی ناراحته میریزه تو خودش، ممکنه سکته کنه! آخه گاااااااااو! من از اون سر دنیا چه گهی میتونم بخورم الان! بعد کلا یه سری ها رو اصلا نمیشناسم میان تسلیت میگن و که که خوری اضافی! 😑😑
داشتم غر میزدم میگفتم اون دختره خیلی منو اذیت کرد، بهم گفت اول مهاجرت خیلی واسه همه سخته و فشار اومده بهش و باید درکش کنی! به هیتلرم فشار اومده بود که زد کلی یهودی رو کشت دیگه! اون مادرجنده رو هم درکش کنید از این به بعد😑