بسیاری از مهاجرین ممکن است بعد از مهاجرت با چالشهایی مربوط به سلامت روانشان روبرو شوند و احساس کنند به کمک یک فرد متخصص نیاز دارند.
در این مقاله از مجله سلامت روان مداینفینیت، ما درمورد رواندرمانی آنلاین برای ایرانیان مهاجر صحبت کردیم.
فردی که در کودکی همه مشکلاتش را به تنهایی حل میکرده، در بزرگسالی ممکن است هنگامی که مشکلی سر راهش سبز میشود، از دیگران فاصله بگیرد و بخواهد تنها باشد.
زندگی تغییر میکند.
عشق را از دست میدهی.
دوستانت را از دست میدهی.
تکههایی از خودت را گم میکنی.
و سپس، بدون اینکه متوجه شوی، همه اینها برمیگردند.
عشق جدید وارد میشود.
دوستان بهتری میآیند.
و تو قویتر و باتجربهتر از قبل در آینه به خودت نگاه میکنی.
تروما الزاما پوست ما را ضخیم نمیکند.
تروما برخی از ما را حساستر و ناامنتر میکند.
ممکن است راحتتر گریه کنیم، و مسائل به ظاهر کوچک ما را به شدت آشفته کند.
این روایت که تروما ما را قویتر میکند دروغ است. قدرت در به رسمیت شناختن تروما و رشد کردن به واسطه آن است.
فردی که میگوید: «من به کسی نیاز ندارم»، احتمالا فردی است که زمانی به کسی نیاز داشته ولی هیچکس برای کمک به او وجود نداشته.
ما به یکدیگر نیاز داریم. اجازه ندهید کوتاهی فردی در گذشته باعث نادیده گرفتن این موضوع و اجتناب از دیگران شود.
یک یادآوری:
اگر دوست دارید با فردی نسبتا سالم که تعارضات روانی کمتری دارد وارد رابطه شوید، اول از کار کردن روی سلامت روان خودتان و حل کردن تعارضات درونیتان شروع کنید.
یکی از سختترین چیزهایی که باید در زندگیبپذیریم این است که:
گاهی کسی که ما بیشتر از همه میخواهیم درزندگیمان باشد، همان کسی است که بدون او میتوانیم نسخه بهتری از خودمان باشیم.
تروماهایی که شما پشتسر گذاشتهاید، مهم اند.
حتی اکر کسی به شما گفته این چنین نیست و آنها را بیاعتبار کرده.
تروماهایتان بخشی از تجربه زیسته شما هستند.
آنها را به رسمیت بشناسید و برای التیام پیدا کردن زخمهایتان با خودتان مهربان و صبور باشید.
برای داشتن پارتنری امن ما در درجه اول باید روی خودمان و زخمهای قدیمیمان کار کنیم.
تا وقتی که ما درگیر نگرشهای قدیمیمان باشیم، ممکن است یک فرد امن را جذاب ندانیم و ناخودآگاه به سمت افرادی که ناامن اما آشنا هستند کشیده شویم.
بهترین شکل رابطه آن است که در عین احساس تعلق، استقلالمان را حفظ کنیم.
و کسی میتواند چنین رابطهی عمیق و با دوامی برقرار کند که رویارویی با تنهایی را آموخته باشد.
اروین یالوم
یک درمانگر حرفهای به شما نمیگوید طلاق بگیر، مهاجرت کن، از این فرد دوری کن، بچهدار نشو و …
اگر درمانگری به شما گفت چه تصمیمی بگیر یا چه تصمیمی نگیر، به حرفهای بودن او شک کنید.
هنگامی که با فرزندان خود تندی میکنید، به آنها ایراد میگیرید و سرزنششان میکنید، با این کار علاقه آنها به شما کم نمیشود، بلکه خودشان را دیگر دوست نخواهند داشت.
او که ما را تحقیر میکند خود از احساس حقارتی درونی رنج میبرد.
احساس حقارتی که تاب تحملش را در درون خود ندارد و آن را به بیرون و به سمت ما پرتاب میکند.
حتی زوجین سالم هم با هم تعارض دارند.
حتی زوجین سالم هم گاهی نیاز به فاصله دارند.
حتی زوجین سالم هم گاهی نارصایتی را تجربه میکنند.
نبود چالش به معنای سالم بودن یک رابطه نیست.
تروما ممکن است باعث شود ما به دیگران اجازه دهیم رفتاری نامناسب با ما داشته باشند، چرا که میترسیم آنها را از دست بدهیم.
اما در مسیر رواندرمانی ما یاد میگیریم در روابطمان مرزگذاری داشته باشیم و نگران از دست دادن خودمان در راه راضی نگه داشتن دیگران باشیم.
گاهی بیرون آمدن از یک رابطه آسیبزا، به تنهایی کافی نیست.
بلکه ما باید به آن بخش از مسائل درون روانیمان بپردازیم که باعث میشوند ما خودمان را در چنین روابطی قرار دهیم و به دیگری اجازه دهیم به ما صدمه بزند.
فرد نارسیسیستیک فردی است که استقلال روانی دیگری را انکار میکند.
او معمولا نمیتواند درک کند دیگری هم احساسات، خواستهها و نیازهای خودش را دارد و توانایی همدلی کردن با دیگری را ندارد.
دنیا برای یک نارسیسیستیک حول خودش و خواستههایش میچرخد.
درپایان روز، هیچ کس قرار نیست به ما بابت از خودگذشتگیهای بیش از حدمان، در نظر نگرفتن سلامت روانمان و انجام مسئولیتهایی بیش از توانمان و یا کوچک کردن خودمان برای دیگران جایزهای بدهد.
چه در انجام مسئولیتهایتان و چه در انجام کارهایی که از سر دوستی، مراقب سلامت روانتان باشید.
درمانگران هرگز چیزهایی را به ما نمیگویند که نمیدانیم، بلکه چیزهایی را به ما میگویند که خودمان حس میکنیم اما نمیخواهیم به تنهایی آنها را تحمل کنیم.
Jon Frederickson
زمانی که دیگران با شما بدرفتاری میکنند
به جای اینکه از خود بپرسید: «چرا آنها با من اینگونه رفتار میکننند؟»
شاید سوال بهتر این باشد که: «چرا من این رفتارها را تحمل میکنم؟»
اگر خاطرات و تجربیاتی که تا چندی پیش آزارتان میدادند، دیگر آزاردهنده نیستند
یا از شدت آزاردهندگی آنها کاسته شده است
به خودتان تبریک بگویید!
شما رشد کردهاید و ظرفیت روانی شما افزایش پیدا کرده است.
رواندرمانی قرار نیست زخمهای ما را محو کند و آنها را از بین ببرد.
بلکه قرار است به ما کمک کند چگونه با وجود زخمهایمان به بهترین شکل به زندگی ادامه دهیم.
رواندرمانی به ما یاد میدهد مسئولیت زخمهایی که هیچ نقشی در ایجاد آنها نداشتهایم را بپیذیریم و در مسیر بهبودی آنها قدم برداریم.
و این شاید سختترین بخش و در عین حال شفابخشترین قسمت رواندرمانی است.
ما نسبت به مراقبت از سلامت روانمان مسئولیم.
همه ما بخشهایی در وجودمان داریم که دوستشان نداریم.
در یک رابطه امن و سالم ما احساس راحتی میکنیم که در مورد این بخشهای وجودمان صحبت کنیم، نه اینکه بدتر سعی در پنهان کردن آنها داشته باشیم.
شاید الان احساس کنی گیر افتادی
شاید ندونی چجوری شرایط رو کنترل یا ازش عبور کنی
شاید فکر کنی این روزها قراره تا ابد ادامه پیدا کنند
ولی یه روز به پشتسرت نگاه میکنی و بخاطر همه چیزهایی که از سر گذروندی به خودت افتخار میکنی.
بایید ترک کردن افراد، مکانها و موقعیتهایی که در ما حس ناخوشایندی ایجاد میکنند را عادی سازی کنیم.
این حق همه ماست که از آنچه آزارمان میدهد فاصله بگیریم.
برای اینکه یک نفر مناسب ما نباشد لازم نیست حتما آدم بدی باشد و ایرادی عجیب و غریب داشته باشد.
و یا حتی لازم نیست ما مشکلی داشته باشیم.
گاهی دو نفر فقط مناسب هم نیستند و این تمام ماجراست.
در روانکاوی ما به دنبال آنجه واقعا برای مراجع اتفاق افتاده نیستیم.
بلکه به دنبال کشف «واقعیت روانی» هستیم.
یعنی اینکه آن اتفاق چگونه در دنیای دنیای درون روانی فرد ثبت شده و معنا پیدا کرده.
اضطراب، مثل تب یک نشانه است. وقتی تب میکنیم میدانیم که بدن نیروهای جسمی خود را برای مبارزه با یک عفونت مثل باسیل سل دارد آماده میکند؛
اضطراب، معرف وجود یک مبارزه روانی یا روحانی
در درون ماست.
رولو می
رشد کردن معمولا با احساس غم همراه است
چرا که لازمه رشد وداع گفتن است
وداع با عادتها و رفتارهای قدیمی
با ارزشهای قدیمی
با عشقهای قدیمی
و حتی
هویت قدیمیمان.
سوگواری فقط شامل مرگ عزیزانمان نمیشود. بلکه ما میتوانیم سوگوار تمام شدن یک رابطه، از دست دادن یک شغل، نابودی یک رویا و … هم باشیم.
سوگ ما را تغییر میدهد و شاید یکی از بهترین روشها برای بهبودی پس از سوگ، پذیرش "من" جدید و ادامه دادن با آن است.
درد دل کردن با فرزندان باعث میشود آنها ناخودآگاه بار بسیار زیادی برای نجات دادن والدین و قهرمان آنها بودن احساس کنند.
چنین فردی در بزرگسالی هم ممکن است در روابط عاطفی خود به طور تکرار شونده نقش ناجی را بازی کند.
بیایید عادی سازی کنیم که:
- وقتی برای اولین بار کسی را میبینیم
- وقتی بعد از مدتها کسی را میبینیم
- وقتی زنی باردار را میبینیم
- وقتی فردی را میبینیم که بدن او تغییر کرده است
- وقتی فردی را میبینیم که بدن او تغییری نکرده است
در مورد «بدن» و «ظاهر» او نظر ندهیم.
در سریال #زخمکاری، صحنههایی از اتاق درمان نشون داده می شه که پر از🚩 هست. ما مواردی که به نظرمون رسید رو در این رشتو لیست کردیم.
شما چه 🚩 هایی میبینید؟ تجربه شما از اتاق درمان چیه؟
امروز مراجعم میگفت…
با مراجعم در مورد این حرف زدیم که…
مراجعم فهمید که…
هرکجا چنین جملاتی دیدید، بدانید این کار غیر قانونی، غیر اخلاقی و غیر حرفهای است.
هیچ درمانگری اجازه ندارد داستانهای مراجعینش را جایی بازگو کند.
درمانگر موظف به حفظ حریم شخصی مراجعینش است.
گاهی ما دلمان نه برای یک فرد، بلکه برای آنچه با او تجربه کردیم تنگ میشود.
ما ممکن است دلتنگ احساس دیده شدن، دوست داشته شدن، حمایت شدن و دیگر احساساتی شویم که با آن فرد تجربه کردیم.
در چنین مواقعی خوب است از خودمان بپرسیم:
«آیا واقعا من نمیتوانم دوباره چنین احساساتی را در
بزرگسالی که در روابطش دائم به فکر دیگران و برآورده کردن نیازهای آنهاست
شاید کودکی است که برای برآورده کردن خواستههای والدینش احساسات، نیازها و آرزوهای خود را سرکوب و یا انکار کرده است.
والد نارسیسیستیک ارزشمندی فرزندش را وابسته به دستاوردهایش میداند و این حس را به او منتقل میکند که من وقتی تو را دوست دارم که دستاوردی خاص داشته باشی.
احساس تنهایی در رابطههایمان همیشه به دلیل تفاوتهایمان نیست. احساس تنهایی جایی شکل میگیرد که ما در میان تمام این تفاوتها احساس کنیم دیده و شنیده نمیشویم.
شاید دردناک باشد، اما ما نه میتوانیم والدینمان را تغییر دهیم و نه مسئول این کار هستیم.
شاید بزرگترین هدیه هم به خودمان و هم به والدینمان این باشد که دست از والدگری برای آنها برداریم.