چهارتا وردستش دستمال به دست نشسته بودند و مدیر مردی بود کراوات زده و ده سالی از خودم بزرگ تر. گفت خودت رو معرفی کن. وسط معرفی گفت اولین درس: هیچ وقت به چشم مدیرت زل نزن. سرت رو بنداز پایین. و تحقیر بدی شدم. برعکس موقع های دیگه نمی دونم چرا پا نشدم برم بیرون و بگم گور بابای تو و..