بچه گم شده، ترسیده و گریه میکنه. مرد بچه رو روی شونههاش میذاره، از گروه موسیقی میخواد که پشت میکروفن پدر بچه رو صدا کنند و از مردم میخواد که همراهی کنند، گروه موسیقی و مردم با آهنگ و خوندن ادواردو رو صدا میزنند تا بیاد و پسرش رو پیدا کنه.
یه تروما رو تبدیل به خاطره میکنه.
چون از بس دوز شیرینی رو بالا بردهاند که دیگه شیرینی معمولی به دهنشون شیرین نمیاد. از ایران شیرینیهای سنتی آوردم، هر کدوم خوردند گفتند شیرین نیست! تن حاجخلیفه علیرهبر و شرکاش تو گور لرزید!
گز! گز به اون شیرینی رو میگفتند شیرین نیست!
رفتم غذای کرهای بگیرم، دختره که جلوی صف بود، سفیدپوست بود غذاش رو گرفت، تا دهنش رو باز کرد گفت: لطفاً...صندوقدار بهش چنگال رو داد، چون عادت داشت که سفیدها برای برنج ازش چنگال بگیرند.
دختر بعدیه هندی بود، غذاش رو گرفت، باز صندوقدار تیز و فرز بهش قاشق داد، چون برحسب تجربه میدونست/
یه دانشجوی آفریقایی داریم هفته پیش تو صحبتهاش گفت که تاریخ دقیق تولدش رو نمیدونه، چند سال بعد از تولدش یه روز اومدهاند توی دهشون و همه بچههای بدون اوراق هویت رو ثبت کردهاند و یه تاریخ تولد فرضی هم رو مدارک زدهاند.
صبح اومدم برای خودم قهوه بخرم، یهو یه فکری ته ذهنم جرقه زد/
این سگ آبی وقتی خیلی کوچولو بوده یتیم شده و نجاتش دادهاند. با اون که هیچ وقت سد ساختن سگهای آبی رو ندیده و با اون که حتی تو محیط طبیعیش زندگ�� نمیکنه، اما داره از غریزهش پیروی میکنه و سد میسازه.🦫
خانوادۀ خواهر یکی از آشناها قرار بوده یه بچۀ ۱۴ ماهه رو به فرزندخوندگی بپذیرند. خواهر ۶ سال و نیمه و برادر ۵ سالهاش رو هم به فرزندخوندگی پذیرفتهند. 😍😭😭😍
#Siblings
دوستان قبل از مهاجرت، یکی دو بار هم قبل از این که شب بشه و همه مغازهها ببندند، از خونه بیرون برید، چهار تا چیز ببینید که همه چیز براتون جدید نباشه.
اون یکی عکس تمشک گذاشته نوشته: رزبری!
این یکی عکس کلمقمری گذاشته نوشته: کولقابی!
میترسم فردا یکی عکس هلو بذاره بنویسه: کونگلابی!
خانم و آقای ایرانی سال ۲۰۱۹ در کانادا از هم طلاق گرفتهاند، اما آقا راضی به دادن طلاق ایرانی نمیشه و گفته خانم باید ۵۰ هزار دلار باج بده تا آقا تو ایران هم طلاقش بده.
از سال ۲۰۱۵ خانم از ترس تهدیدهای همسرش مبنی بر ممنوعالخروجی جرأت نکرده پا تو ایران بذاره، حتی زمانی که پدرش در/
دکتر سابقم جلوی چشم خودت سرچ میکرد و ریفرنس چک میکرد. چرا؟ چون نه از قضاوت بیمار وحشت داشت، نه از چک کردن دانشش میترسید و نه مشکل اعتماد به نفس داشت. مثل همۀ ما آدم بود و البته آدم باهوش و از نظر روانی سالمی بود که تو جامعه سالمی هم زندگی میکرد.
سیر تا پیاز هم سوالاتت رو جواب/
یه کیک تولد کوچولو هم گرفتم، بردم دانشگاه بهش گفتم: تولدت مبارک!
مبهوت نگاهم کرد. گفتم: کسی چه میدونه؟ شاید امروز تولدت باشه!
یهو با اون هیبت بزرگش، مثل یه پسر بچه کوچولو بغض و لبخندش قاطی شد و گفت: این اولین کیک تولدمه!🥹
آقا در زمان تأهل دوست دختر داشته. زنش به خاطر خیانتهای متعدد ازش جدا میشه. دوست دخترش به زن سابقش پیام میده: دلایل طلاقتون چی بود؟ ما میخواهیم ازدواج کنیم و تو به عنوان یه زن وظیفه داری به همجنست بگی دلایلت چی بود که یه وقت من انتخابِ اشتباه نکنم.
___
مردم چقدر خجالتی شدهند!
هندیها برای برنج ازش قاشق میگیرند.
به من که رسید، یه ذره نگاه کرد دید نه اندازه اولی روشنم، نه اندازه دومی تیرهام، خودم هم هیچی نمیگم، با تردید دست کرد یه قاشق و یه چنگال با هم درآورد بهم داد!😁
گفتم: نه مرسی نمیخوام، همین چاپستیک کافیه🥢.🥡
خواهرزادهم تقریباً چهار سالش بود به پدرش گفته بود: چرا فامیلی تو رو فقط به من دادند؟ من که اصلاً تو belly تو نبودم! من رو ببر ادارۀ اسمها بگم فامیلی مامانم رو هم بهم بدند، بچه باید فامیلی مامان و باباش رو با هم داشته باشه.
حالا چی شد یاد این افتادم؟ تو تایملاین دیدم یکی که /
هموطنان گرامی! نوشتن «واااای من بچهم معلولیت داشته باشه سقط نمیکنم» و «اینها فرشتهاند» و «چه کیوتند» و خلاصه کامنت قشنگ و عشق بیهزینه کار راحتیه. عشقتون رو با کار داوطلبانه تو آسایشگاهها ثابت کنید! حتی شده فقط برای یه روز کاری!
بعد بیاید صحبت کنیم!
حالا تا دیروز همهشون میگفتند: وای ما اونقدر از حرف زدن بیزاریم که مرگ رو به تلفن جواب دادن ترجیح میدیم...
بعد ببین واسه کلاب هاوس چه سر و دستی میشکنند. :|
حالا میفهمید وقتی کسی بهتون میگه با کودک معصوم تو جشنهاتون بد رفتاری نکنید، اون فقط بچه است، اون فقط محو رنگ و نور و اکلیل و قشنگیها شده و میخواد رویایی که ساختید رو تجربه کنه، یعنی چی؟!
شاید احمقانه به نظر بیاد اما من در آستانهی ۳۴ سالگی هنوز هربار کیک تولد میبینم یاد یه خاطره تلخ و خندهدار توی کودکیم میفتم.
یادمه کلاس اول بودم همکلاسیم دعوتم کرد جشن تولد. من که هیچوقت جشن تولد نرفته بودم با هر دعوا و بدبختیای بود از مادربزرگم اجازه گرفتم و رفتم./1
یکی تعریف میکرد عمهش با خنده سر سفره برگشته به عروسش گفته «بعد از این همه سال، آبگوشت پختن یاد نگرفتی ها!»
عروسه هم جواب داده: «نه که تو بعد از ۳ تا شوهر و ۴ تا بچه حرف زدن یاد گرفتی!»
از همه بدتر این که شوهرعمه سومی فکر میکرده خودش دومیه، از قبلی خبر نداشته.😬😬
یکتا ناصر گفت: بلد نبودم.
دلم سوخت، برای همه کسانی که بلد نبودند سالها خشونت و آزار رو تحمل نکنند. برای کسانی که بلد نبودند میون خشونت و دعوا بچهدار نشند و برای تمام این بچهها. برای تمام کسانی که از ترس آبرو خفقان گرفتند. برای تمام کسانی که خواستند با «سوختن» بسازند.
یه خانم و آقای مسن با محل کارم تماس گرفتند و یه درخواستی کردند. گفتم: راستش به دپارتمان ما مربوط نمیشه، اما اجازه بدید ببینم چی کار میتونم بکنم.
یهو خانمه نخودی خندید به شوهرش گفت: دیدی گفتم.😁
بعد به من توضیح داد که: ما میدونستیم این موضوع به دپارتمان شما مربوط نمیشه، اما من/
سکینه محمدجان، در صورت اثبات جرم، اولین کسیه که در دادگاه استرالیا به جُرم وادار کردن فرزندش به ازدواج محاکمه خواهد شد.
این زن ۴۵ سالۀ افغان، دختر دانشجوی ۲۱ سالهاش رو در قبال ۱۵ هزار دلار شیربها به اجبار به عقد یک هزارۀ دیگه درآورده. داماد، به رقیه اجازه ادامه تحصیل نداده/
قبلاً یه بار واسه همین کار به شما زنگ زده بودم، و شما کارم رو بهتر از اون دپارتمان مربوطه راه انداختید، به شوهرم گفتم بذار امسال هم شانسمون رو امتحان کنیم، اول به اون خانمه که مهربونه زنگ بزنیم، شاید کارمون رو راه بندازه، دیگه مجبور نشیم با دپارتمان اصلی سر و کله بزنیم!
#خوشحالم
بستر مرگ بوده. زن بیچاره تو سن ۱۵ سالگی ازدواج کرده و بعد از ۴۰ سال زندگی مشترک، همسر سابقش به پشتوانۀ قوانین ایران قصد اخاذی ۵۰ هزار دلاری رو ازش داره. اما خانم به یکی از دادگاههای کانادا شکایت کرده و قاضی همسر سابقش رو به پرداخت ۴۵ هزار دلار غرامت، ۲ هزار دلار جریمۀ جزائی و/
دو تا از دوستام که جدا شدند میگفتند براشون خیلی سخته وقتی میبینند عزیزترین شخص زندگیشون، یعنی بچهشون، شبیه منفورترین آدم زندگیشون، یعنی همسر سابقشونه.
این تشابهات در چهره، اندام و رفتار احساسات متناقضی رو درشون به وجود میآورد، ملغمهای از عشق و نفرت همزمان.
در ۷۵مین فستیوال کن، برای لحظاتی چشمها و دوربینها از روی سلبریتیها و لباسهای نو برداشته شد و به سمت بدن برهنۀ زنی چرخید که پیام اعتراضش رو فریاد میزد. اعتراض دربارۀ تجاوز سربازان روس به زنان اوکراینی و سکوت، چشمپوشی و فراموشی دیگران!
#StopWarInUkraine
۸ سالم بود رفته بودیم مهمونی و میزبان مهمون دیگهای داشت که آقای دکتری بود با پسر ۱۰ سالهش. آقای دکتر حسابی اهل فخرفروشی بود و پسرش که رفتار پدر رو تقلید میکرد، خودبرتربینی عجیبی داشت. هر چی تو بازی به میلش پیش نمیرفت به آلمانی زیر لب چیزهایی میگفت که معلوم بود داره فحش/
میگه: شما که زندگیتون خوبه، با همدیگه هم خوبید، چرا یه بچه نمیارید؟
میگم: تو اگه ساعتت خوب و درست کار کنه، بیخود درش رو باز میکنی یه چرخدنده بهش اضافه میکنی که بهتر کار کنه؟ :)))
من نمیدونم بعضیها شغلشون کِی واسه خودشون عادی میشه که دست از فخرفروشی و غرور بیجا بردارند؟
دوستان ما تو جامعۀ انسانی زندگی میکنیم، من نباشم کارِ شما لنگ میمونه، شما نباشی کارِ من! رفتگر نباشه همهمون تو زباله غرق میشیم، کارگر و کشاورز و راننده و مغازهدار و فلانی نباشند/
دوست عزیز مهاجر!
شما اگر از دست پدر و مادر افتضاح فرار کردید دلیل نمیشه دلتنگی بقیه مهاجران برای خانوادهشون رو به سخره بگیرید. شما اگر از فامیلتون تا بُن استخون نفرت دارید (که احتمالاً حق هم دارید) دلیل نمیشه فکر کنید همه فامیلها مثل فامیل شماند و روی ناراحتی دیگران از دوری،/
مادرشوهرم از غذایی که درست کرده بودم برای رفیق جونجونیش کنار گذاشته بود. خانمه خورده و با تعجب گفته: پس اینها هم همون چیزهایی که ما میخوریم رو میخورند، فقط روش درست کردنشون فرق داره.🧐
مادرشوهرم گفته: پس توقع داشتی تو ایران کرگدن کباب کنند و سوپ زرافه بار بذارند؟🦏🦒😑
واکسن گارداسیل(Gardasil)، از آلوده شدن فرد به ویروس HPV یا پاپیلومای انسانی (Human Papillomavirus) و در نتیجه ابتلا به سرطان دهانۀ رحم جلوگیری میکند. طبق گفتۀ مؤسسه ملی سرطان آمریکا (National Cancer Institution) اثربخشی واکسنهای ضد ویروس HPV نزدیک به ۱۰۰٪ است و چنانچه به طور/
وقتی میگید فلان فامیلتون دو دوز واکسن زده، ولی باز هم کوید گرفته و افتاده بیمارستان، دلم میخواد بهتون یادآوری کنم که اگر واکسن رو نزده بود، شاید الان رفته بود قبرستون. ولی حیا میکنم، نمیگم. 🥺
دختره گفت: توریستی اومدم، سه ماه با اهالی اینجا به کمک گوکلترنسلیت چت کردم تا با شوهرم آشنا شدم، سه ماه هم رفت و آمد کردیم، رفتیم کشورم ازدواج کردیم، یه مدت تو نوبت نشستم تا ویزام اومد.
بعد پرسید: تو چطور اومدی؟
گفتم: یکیییی داسسستااااان است پر آااااب چَشششم...
در ایام نوجوونی با یه پسره دوست بودم که دم به دقیقه با اهل منزل میرفت سفر فرنگ. هر بار هم دم رفتن از من میپرسید چیزی نمیخوای برات بیارم؟ من هم که روم نمیشد بگم، میگفتم: عزیزم، سلامتیت، همین که مواظب خودت باشی و بهت خوش بگذره بسه.
ولی خب ته دلم امید داشتم خودش شعور داشته باشه/
سال ۲۰۱۸ مردی به پلیس فونتانا-کالیفرنیا مراجعه میکنه تا اطلاع بده پدرش گمشده. پلیس ۱۷ ساعت مرد رو بازجویی و به قتل پدرش متهم میکنه. در این ۱۷ ساعت داروهای معمولش که برای آسم، فشار خون، استرس و افسردگی میخورده رو ازش دریغ میکنند و با شکنجه روانی و تهدید این که سگش رو میکشند/
خانمه که اومد خونه رو تمیز کنه قدش کوتاه بود. رفتم براش یه چهارپایه کوتاه و یه چهارپایه کمی بلندتر آوردم. گفت: نه رو چهارپایه نمیرم خطرناکه.
گفتم: این کوتاه که عملاً یه پله و نیمه. ولی اگر بالا نرید چطور میخواید کرکرهها و کابینتها رو تمیز کنید؟
یه جور خودمونی که انگار صد ساله/
یه خانمی بعد از ازدواج دیده بود شوهرش هرگز نمیبوسدش. با نرمی از شوهرش پرسیده بود که چرا و مرده گفته بود چون دهنت بو میده. خانم شرمزده تعداد دفعات مسواکش در روز رو زیاد کرده بود و خوشبوکنندۀ دهان و آدامس رو دائم کرده بود. اما این بار شوهرش ادای عوق زدن درآورده بود و گفته بود /
آرایشگاه، چون شوهرش بهش گفته بود حتی با دهن بسته هم بوی تعفن دهنش آزاردهندهست. حتی با خجالت فراوون با اطرافیان نزدیکش درمیون گذاشته بود و گفته بودند که بو نمیده. نهایتاً مچ شوهرش رو با یه آقای دیگه گرفت و فهمید شوهرش همجنسگراست و این صرفاً بهانهایه که برای فرار از زنش ساخته.
برخی بر خلاف تلاشی که میکنند تا متمدّن و باکلاس به نظر برسند، چون درست تمدن رو نیاموختهاند، صرفاً جرقهای که در ذهنشون زده و به نظرشون متمدنانه و باکلاسه رو عنوان میکنند و تلاششون رو بیحاصل.
انرژی و منابع رو بارها هدر بدید که به نظر «خودتون» (و فقط و فقط خودتون) شیک بیاید؟
آقا رفته ایران، خانوادهش یه دختری رو پیشنهاد دادهاند و رفته خواستگاری و گفته که «مهندسه و کارمند هواپیمایی کاناداست». حساب اینستاگرامش هم پر بوده از عکس هواپیماهای فرودگاه و برادرهاش هم کاپیتان صداش میکردهاند (البته ادعا نمیکرده که خلبانه، صرفاً با استناد به این که میگفته/
بچه که بودم، دختر همسایه که 16-17 سال داشت، با قرص خودکشی ناموفق کرد.
وقتی برده بودنش بیمارستان، دکتری که بالا سرش اومده بود، پرسیده بود: این دختر مگه «بابا» نداره که دو تا چک بخوابونه یکی اینور صورتش، یکی اونور صورتش که این بازیها از سرش بیافته؟
و بعد رو به دختر گفته بود:
👇
دوستم میگه مرد همسایه به خانمش گفته با کارمندهای مردش یه صبح تا بعد از ظهر میرند جاده چالوس و برمیگردند. شب میشه نمیاد و تلفن هم جواب نمیده و فرداش زنگ میزنه که تصادف کردیم و بیمارستانم. خلاصه تهش گندش درمیاد تو جاده ساوه با دوستدخترش تصادف کردهاند و دختره به شدت آسیب دیده./
پسره صبح اومد تو کارهای باغچه کمکم کرد. خواست بره گفتم چقدر باید بهت بدم؟ گفت: چون لیموناد و هندونه بهم دادی، ۵۰ دلار!
گفتم: اگه خوراکی بهت نداده بود، چقدر باید میدادم؟
گفت: تقریباً سه ساعت کار کردم، ۶۰ دلار!
رفتم ۶۰ دلار آوردم دادم بهش، گل از گل بچه شکفت! 💚🌿
اظهار پشیمونی کرد.
______
خوبه آدم خوبی و بدی آدمها رو با هم ببینه و به یاد بسپره. خوبه آدم محبت دیگران رو وظیفهشون ندونه و فراموش نکنه و قدردان باشه. و در آخر «فکر میکنم» خوبه که آدم طرف حق رو بگیره و دربرابر بیانصافی سکوت نکنه.
مجری از تراپیست* پرسید:
وقتی با آدمی که هرگز خودش رو مقصر نمیدونه و خودش رو زیر سوال نمیبره، مواجه میشیم چی کار کنیم؟
گفت: فرار!
...
من این فرار رو دیر یاد گرفتم. همیشه با به اصطلاح دوستانم مدارا کردهم، صبور بودهم، و ایرادات روانیشون رو پذیرفتم. به این فکر کردهم که هیچ/
دادگاه کشونده شده. کاری که میتونه باعث وحشت بسیاری از خانوادههای سنتی هندی، پاکستانی، افغانستانی و آفریقایی بشه، که هنوز سنت ازدواج اجباری (forced marriage) رو در کشورهای غربی اجرا میکنند و همچنین کاسبی معرفان و دلالان ازدواج سنتی (arranged marriage) رو کساد کنه.
یه بار یه دختره تو مونترال ازم خواست موقع برگشتن براش یه بسته قرص سرماخوردگی از مادرش بگیرم بیارم. گفتم خب خودم برات میخرم، گفت نه مامانم یکی دو تا چیز سبک هم گذاشته کنارش. فهمیدم قرص سرماخوردگی بهانهست ولی گفتم حالا دو تا چیز سبک هم فدای سرم، میارم. آدرس هم گفت پارکوی/
خواهرم امشب داره میره خارج. یه خانم که زیادم نمی شناسدش، زعفرون و جوش شیرین داده بهش که ببره بده به کسی. گفتم یه بسته جوش شیرین نهایت دو یورو قیمتشه، از کجا میدونی کوکایین نیست. بگو نمیبرم و خودتو تو دردسر ننداز.
هیچ کدوم از اینها نه تنها کمک نکرده بلکه باعث شده دهنش بوی چاه فاضلاب بده. خانم با اعتماد به نفس داغون پیش چند دکتر داخلی و دندانپزشک و دکتر گوش و حلق و بینی رفته بود و همه بهش گفته بودند که دهنش بو نمیده و این یک توهمه. با این حال به شدت خجالت میکشید برای اصلاح صورت بره/
خانم اروپایی، استاد دانشگاه، با آقایی از یکی از کشورهای خاورمیانه ازدواج کرده. آقا با امور مالی دانشگاه تماس گرفته و در مورد دستمزد خانم سوال کرده. طبعاً دانشگاه گفته که نمیتونه چنین اطلاعاتی رو در اختیارش قرار بده، آقا عصبانی شده و گفته: یعنی چی که نمیتونید؟ من شوهرشم!
هیچ وقت یادم نمی ره که مادرم با خنده گفت: «مگه اعتبار ما به یه قاشق ماست بنده که با یه قاشق ماست بریزه؟!» و این جمله برای من شد درس زندگی. تو این سالها هر وقت کسی سعی کرده مثل اون پسرک باعث بشه به خاطر یه اشتباه کوچیک فکر کنم آبروریزی راه انداختم، اعتبار شغلی یا آکادمیکم رو در/
ببینید دوستان اصلاً زنان در ایران حق طلاق دارند و اجازه هیچ بنی بشری رو برای گرفتن گذرنامه و خروج از کشور لازم ندارند. همه چیز در فرودگاههای کشور طبق قانون جهان اولی پیش میره و به خاطر همین قانونمداری تمامی دادگاه های ایران خالیه. در ایران کسی نمیتونه کس دیگهای رو تهدید کنه/