امروز یه سرباز اومد پیش فرمانده ، کشتی گیر بود
میخواست بره توی شعبه ورزش پادگان فعالیت کنه ولی قبول نکرده بودن و اومده بود اینجا زار میزد و میگفت همه زندگیم کشتیه و همچیوبراش گذاشتم از بچگی آرزوم بوده این ورزش و بدون کشتی نمیتونم زندگی کنم
طرف با دومتر قد و هیکل گنده اونطوری گریه میکرد قلبمو مچاله کرد
سربازی اینطوری آرزوها و رویاهامونو ازمون میگیره
فقط امیدوارم چند روز دیگه خبر خودکشی ازش نشنوم
طرف دوساعت اومده التماس میکنه توروخدا انتقالم بدید شهر خودم خدمت کنم حالا مشکلش چیه ؟
زنش حاملس ، کار نداره و پول نداره هزینه ها دکتر زنشو بده
خب تو گوه میخوری وقتی نه پول داری نه کار میری زن میگیری بچه دارم میشی
@crooked_neck
باز شعور اون رسیده چون دوس پسر داشتی کشیده کنار
ولی تویی که میدونستی خوشش میاد ازت ولی برا قهوه مفتی یه لبخند و اماری بهش میدادی دیگه خیلی کصکشی
دوستم تعریف میکرد که رفته بود مصاحبه کاری ٫ بعد مصاحبه طرف بش گفته بریم خونه وسایلتو بزار و یکم استراحت کن تا ما یسری کارای پرونده سازیتو انجام بدیم اینم رفته بود
وارد خونه که میشه میبینه ۵ ۶ نفر تو خونه منتظرشن میخواستن خفتش کنن و وسایلشو بدزدن