Arad🪽
@4radr9
Followers
12,757
Following
5,772
Media
307
Statuses
9,194
Explore trending content on Musk Viewer
#PressConMGSongKhla25xENGLOT
• 364149 Tweets
#LingOrmFMinMNL
• 351807 Tweets
LINGORM MANILA FANMEET
• 295971 Tweets
Miami
• 102686 Tweets
FOURTH SHINING IN KOREA
• 87049 Tweets
CWR x RAVIPA Jewelry
• 83121 Tweets
石破首相
• 67845 Tweets
#スパスタ3期
• 62726 Tweets
#Liella
• 58396 Tweets
ラブライブ
• 52308 Tweets
スーパースター
• 46704 Tweets
LUX PPNARAVIT
• 37332 Tweets
凱旋門賞
• 36364 Tweets
YabaniDizisi DevamEtsin
• 33913 Tweets
京都大賞典
• 29022 Tweets
ディープボンド
• 27091 Tweets
ブローザホーン
• 21198 Tweets
FORTPEAT LOVESEA FANMEETING
• 18109 Tweets
ドラゴンズ
• 17743 Tweets
ビシエド
• 16361 Tweets
立浪監督
• 14780 Tweets
シックスペンス
• 11530 Tweets
WIN5
• 11062 Tweets
اوضاع مدارس پسرونه اصلا جالب نیست ولی هیچکس از ترس آبرو صداش درنمیاد. دبیرستان که بودم یه معلم هندسه داشتیم همیشه تیکه‌های جنسی می‌پروند و فکر می‌کرد لابد خیلی باحاله. اما یه بار پاشو از مزه‌پرونی و شوخی فراتر گذاشت. داشت نمره‌ها رو می‌خوند، به من که رسید گفت فلانی /۱
482
192
6K
خونهٔ مادربزرگه رو سرچ کنین ژانرشو زده ترسناک 🤣🤣🤣 ما با اینا بزرگ شدیم 🫠
69
72
5K
یه بار به روش کاملا سنتی برای خواهرم خواستگار می‌خواست بیاد (به واسطه خالهٔ بابام) خواهرم ناراحت شد ولی به اصرار بزرگای فامیل مجبور شدیم قبول کنیم که بیان. به خواهرم گفتم اگه دوست نداری اصلا از اتاق بیرون نیا. اونی که اینطوری میاد خواستگاری قطعا سرش به تنش نمی‌ارزه ولی بازم /۱
347
26
3K
ریشه تمام این مشکلات می‌د‌ونین چیه؟
۱. دخترا فکر می‌کنن همه پسرا الزاما گزینه‌ای برای واژنشون هستن
۲. پسرای استریت نگرانن تیپ و ظاهر پسرای گی و ترنس مد شه و مجبور بشن برای تداوم حیات نکبت‌بارشون، از این مد تبعیت کنن (قبلا هم کردن. حلقه تو انگشت‌های خاص، پیرسینگ، ابرو برداشتن…)/۱
164
171
3K
دوست‌پسر رفیقمو تو کافه با یه دختر دیگه دیدم. هی با خودم کلنجار رفتم که چیکار کنم. چند روز بعدش رفیقم اومد پیشم با حال خراب. گفت «چندوقته مشکوک شدم بهش، مدام یواشکی تلفن حرف می‌زنه تهشم می‌گه بابام بود. تو حس نکردی؟» منم که قیافه‌م تابلو! برگشت گفت «تروخدا هرچی می‌دونی بهم بگو»
175
13
3K
هوموفوب؟ یه بار اومدم خونه دیدم مامانم تو قیافه‌ست. گفتم چی شده؟ یهو زد زیر گریه گفت: «از وقتی اون علامتو تو پروفایل اینستات دیدم دارم سکته می‌کنم. اگه منو پدرتو دوست داری پاشو بریم دکتر… خدایا این چه بلایی بود…»
-وا؟؟! کدوم علامت؟ ودف؟
+همون که دو تا پسر کنار همن😭
علامته: 👥
75
15
2K
من عاشق موهای بلندم بودم. باهرکی آشنا می‌شدم از موهام خوشش نمیومد کنکل بود. اگه بخاطر شرایط پارسال نبود هیچوقت کوتاه نمی‌کردم. تو ذهنم بود که دوباره بلند کنم تا اینکه مخاطب خاص بهم گفت کوتاه بیشتر بهت میاد. درنتیجه اینم کنکل شد… بلند کردن موهامو می‌گم :٫) بخواد اصن کچلم می‌کنم.
198
8
2K
چیزی که می‌خوام تعریف کنم احتمالا واقعی به نظر نمی‌رسه. ولی واقعا اتفاق افتاد. اینکه شانسی یا تصادفی بوده یا از کائنات و عالم دیگه من خبر ندارم (حتی به این چیزا باور هم ندارم) فقط احساس می‌کنم باید تعریفش کنم. مجبورم قبلش بگم که من مدت خیلی زیادیه درگیر افسردگی و افکار منفی‌ام /۱
73
16
2K
نمره‌مو خوند. ۱۵ شده بودم. سرشو بالا کرد منو که دید گفت «عه! فلانی تو بودی؟ اگه می‌دونستم که فوری ۲۰ بهت می‌دادم عزیییزم پسر به این خوشگلی حیف شد ۱۵ دادم که» کل کلاس رفت رو هوا منم با یه اخم فقط نگاش کردم. بعد بچه‌ها رو دونه دونه فرستاد پای تخته خودش اومد کنارم نشست چسبید بهم /۲
2
6
2K
من که دیدم خودش داره می‌گه بهم بگو، بهش گفتم. اینم نشست به گریه کردن، کلی آرومش کردم تا پاشد رفت. چند دقیقه بعد زنگ زد بهم که: «از این به بعد هرچیزی دیدی دیگه برام تعریف نکن. نمی‌خوام بدونم» بعدم دیگه مدتی ازش خبری نداشتم تا اینکه چندماه بعدش با پسره ازدواج کرد، منم دعوت نکرد😂
54
3
2K
متنفرم از اینکه بگم مجبور شدم سوار بشم و فکر می‌کردم اگه یه کلام بهش بگم این رفتارش داره اذیتم می‌کنه دیگه دست برداره ولی اون دوباره شروع کرد به دستمالی من و یه سری پیشنهادها در قالب شوخی و خنده. کل سال قضیه‌ش تو مدرسه پخش بود. خلاصه اینه وضعیت مدارس پسرونهٔ مملکت اسلامی ما :)
22
5
2K
منم قاطی کردم وسایلمو جمع کردم رفتم رو صندلی تکی جلوی کلاس نشستم. بیشتر از رفتار اون معلم، پچ‌پچ بچه‌ها بود که داشت حالمو بهم می‌زد. فوری‌ام خبرش تو کل کلاس‌ها پخش شد و تا آخر روز هرکی بهم می‌رسید با کنایه می‌گفت «بیست رو بهت داد دیگه؟» تازه مردک به همینم اکتفا نکرد. بعد مدرسه /۴
3
3
2K
مامان بابام که اول مغلوب جوسازی بزرگای فامیل هیچی نمیگفتن، بالاخره پشتم درومدن و گفتن بله و هرچی خودش بخواد و با احترام همه‌شونو بیرون کردن :)
فرداش مادر پسره وقتی فهمید جوابمون منفیه پشت تلفن گفت «حیف شد کاش اون یکی پسرمو میاوردم، اون خیلی خوش تیپ و قیافه‌تره‌ها» همینقدر تباه =)
71
1
2K
من ته کلاس نشسته بودم. بچه‌ها هی زیرزیری برمی‌گشتن نگاه می‌کردن و می‌خندیدن. منم هرچی خودمو می‌کشیدم کنار، معلمه بیشتر می‌چسبید بهم. یهو دستشو گذاشت رو پام و رونمو فشار داد و هی خلاصه دستمالی کرد. بعدم در گوشم گفت اگه بخوای بهت بیست می‌دما خوشگلم. فقط بهم بگو. /۳
1
4
2K
آپدیت:
-من یکی از بهترین دبیرستان‌های غیرانتفاعی تهران درس خوندم.
-درسته که دبیرستانی بودم ولی از اون بچه‌های سفید بدون ریش و سیبیل آروم و خجالتی بودم.
-خیلی خوبه که می‌گین اگه شما بودین می‌زدین معلمه رو می‌گاییدین یا به خونواده می‌گفتین. ولی من توانشو نداشتم. پس باید محکوم باشم؟
30
5
2K
بعد مدرسه با ماشین اومد جلو در وایساد، جلو کل بچه‌ها برام بوق زد با یه حالت چندشی گفت بیا سوار شو بریم یه دوری بزنیم. نمی‌دونستم چی باید بگم. به رو خودم نیاوردم و راهمو کشیدم رفتم، معلمه هم هی میومد جلوم نیش ترمز می‌زد و چرت و پرت می‌گفت./۵
2
4
2K
آپدیت۲:
من متاسفانه خیلی به حق و حقوق خودم واقف نبودم و این ایراد به من وارده. حتی تا قبل این توییت هرکی ازم می‌پرسید تاحالا مورد تعرض قرار گرفتی می‌گفتم نه. درصورتی که کل این دبیرستان مورد تعرض روانی و تا حدی جنسی قرار می‌گرفتم و فکر می‌کردم همینه که هست و مشکل از منه لابد.
77
4
2K
دستم چندهفته‌ست خیلی درد می‌کنه و تقریبا هیچ کاری باهاش نمی‌تونم بکنم. امروز بالاخره علتش کشف شد 🗿🧿
81
3
2K
من در آستانهٔ سی سالگیم یاد گرفتم برای چیزی که مال من نیست بیهوده تلاش نکنم. شما چطور؟
181
22
2K
رفتم چشم‌پزشکی یه قطره ریختم مردمم چشام گشاد شده. عین گربه شرک 🥺😂
پ.ن: کاش ابروهای کم‌پشت برای پسرا مد بشه ☹️ هرچی جاهای دیگه‌م پرموئه، به صورتم که رسیده کم‌کاری کرده 🗿
276
11
2K
سورئال‌ترین دیتی که داشتم؟
با طرف رفتیم کافه نشستیم گپ زدیم، بعد نیم‌ساعت گفت خونه ما یه خیابون بالاتره اگه دوست داری بیا خونه‌مون. گفتم عه نکنه خالیه؟ گفت نه مامان اینا هستن. پشمام ریخت. گفتم خب زشته که بیام چی بگم به مامانت؟ خودتم نیم ساعته می‌شناسم! بهشون بگم کی‌ام من؟ /۱
326
9
2K
پدربزرگم غرولند کرد که دیگه چی پس این مراسم چیه چرا گفتین ما بیایم؟ گفتم اتفاقا اولین و آخرین بارتون بود که اینجوری خواستگار می‌فرستین تو این خونه. خواهر من هروقت از کسی خوشش اومد و دلش خواست می‌گه بیاد خواستگاری اونوقت شماها وظیفه‌تونه به عنوان بزرگ‌تر فقط بیاین بشینین و برین /۸
2
1
2K
امروز خیلی یهویی رفتم سر کمدم هرچی آت‌وآشغال از قبل توش مونده بود ریختم بیرون بدون لحظه‌ای فکر درمورد اینکه حیفه یا نه، همه رو ریختم تو کیسه بردم انداختم تو سطل آشغال. حقیقتاً درمورد آدم‌های دورواطرافمم هر چندوقت یه‌بار همینکارو می‌کنم.
75
57
2K
بزرگای فامیل جا خوردن، هی گفتن «زشته!چش بود مگه شغل خوب داشت سر و وضع خوب داشت، وقتی ما بزرگ‌ترا داریم تاییدش می‌کنیم زشته تو بیای این وسط حرف بزنی» رو کردم به خواهرم گفتم تو خوشت اومد؟ با لبای آویزون گفت نه. منم برگشتم گفتم تایید کردن شماها پشیزی ارزش نداره وقتی خودش نخواد /۷
1
1
1K
روزای اولی که پیانو گرفته بودیم، خیلی با احتیاط باهاش رفتار می‌کردم. رو کلاویه‌ها، یه روکش نمدی قرمزرنگ هست بهش می‌گن «شال کلاویه» همیشه وقتی می‌خواستم درپوش پیانو رو ببندم شال رو خیلی منظم و دقیق رو کلاویه‌ها می‌ذاشتم. یه بار یکی از فامیلا اومد مسخره‌م کرد گفت حالا اولشه
ادامه👇
42
17
1K
از امام علی یاد گرفتم چطور «مخفیانه» به مردم کمک کنم که همه بفهمن.
کوت کن و بگو از ائمه اطهار چی یاد گرفتی؟
خودم از امام سجاد نه گفتن رو یاد گرفتم.
349
68
1K
22
52
1K
دیدم یهو همه خوشحااال که چقد برازنده بودن، کلی به‌به و چه‌چه کردن و عملا داشتن قرار عقد و عروسی‌ام می‌ذاشتن. خواهرمم بغض کرده بود. دیدم اینجوری نمی‌شه رفتم وسطشون صدامو بردم بالا گفتم چتونه؟ اصلا نظر خودشو پرسیدین؟ چی می‌برین می‌دوزین برا خودتون؟ پسره حرف می‌زد آدم عنش می‌گرفت /۶
3
0
1K
من بلافاصله بلند شدم رفتم چای ریختم اوردم برای مهمونا تا خواهرم مجبور نشه برای این نکبتا خم و راست بشه. زنه قشنگ حرصی شد. خواهرم اومد کنارم نشست دوتا سوال جواب با پسره کرد بعدم خوشش نیومد پاشد رفت. مادر پسره که رفتن، من فکر می‌کردم همه الان قراره پشت سرشون بد و بیراه بگن ولی /۵
3
0
1K
خودم طرفو می‌بینم اگه یه درصد آدم‌حسابی بود بهت خبر می‌دم دلت خواست بیا. در آسانسور که باز شد یه زن محجبه با آرایش خلیجی و لباسای تنگ با رنگ جیغ اومد بیرون، پشت سرشم یه مرد دیلاق که فکر کردم مادر و پدر پسره‌ن. ولی فقط همین دو نفر بودن. باورم نمی‌شد اون دیلاق خود خواستگاره 😂 /۲
3
0
1K
نشستیم تو سالن، مامانم به خودش اشاره کرد گفت همینطور که می‌بینین ما اهل حجاب مجاب نیستیم دخترمم همینطور. یهو زنه هول شد گره روسریشو باز کرد گفت بله ما هم اونطوری نیستیم. بعد مامانم به خاله بابام که چادریه اشاره کرد گفت البته اعتقادات خودمونم داریما. زنه دوباره روسریشو گره زد=) /۳
1
0
1K
زنه گفت ببخشید پدرش نیومده. اینقد خواستگاری رفتیم که دیگه شوهرم گفته شما خودتون برین اگه اوکی شد جلسه دوم منم میاد =) از کار و بار پسره که پرسیدن معلوم شد خونوادگی تو کار طلا و طلافروشی‌ان. بابابزرگم دیگه ذوق‌مرگ شد اینو شنید. فوری خواهرمو صدا زد که چای بیاره /۴
2
0
1K
من از تولدبازی‌های شلوغ پلوغ خوشم نمیاد. اما هرسال سعی می‌کنم یه کادو به خودم بدم. پارسال گوشمو سوراخ کردم و کل سال بابتش خوشحال بودم. امسال دیگه برا خودم سنگ تموم گذاشتم. به خودم اجازه دادم عاشق بشم. اونم بعدِ دوازده سال…البته باتوجه به کمالات طرف مقابل، همچینم کار سختی نبود 🗿
107
2
1K
قرار نیست اگه پسری خط چشم کشید باقی پسرهای دیگه هم اینکار رو بکنن. جامعه متشکل از نرهای استریت آلفا و سیگما، گی‌ها، ترنس‌ها با انواع و اقسام ظاهر و پوشش خواهد بود. حتی خیلی از گی‌ها هم شبیه عکسای بالا نیستن. کسی چیزی رو قرار نیست به شما تحمیل کنه که اینقد نگران خودتونین.
10
13
1K
می‌تونم بگم تجربه زندگی فردی خودش و حرفایی که مثل یه مشاور روانشناس بهم زد حداقل باعث شد با یه حال خیلی خوب و مثبت برگردم خونه. دنیا واقعا جای عجیبیه. واقعی و عجیب. بهرحال، حالا با خلق و خوی بهتری می‌تونم کتابمو بخونم ☺️
13
0
1K
یه‌بار یکی از دوستای مجازیم پیام داد خواست باهام سکس‌دیت بذاره. گفت فردا میاد تهران، یه‌جا هست که می‌شه راحت اتاق رزرو کرد. به دختر پسرشم کاری ندارن. منم قبول کردم گفتم یه ساعت قبل اینکه برسی تهران بهم خبر بده بیام ترمینال دنبالت. گفت باشه و منم از صبح که راه میفتاد پیگیرش بودم.
193
3
1K
تقریبا تمام ویژگی‌هایی که در قدیم ��سرهای گی برای علامت‌گذاری روی خودشون و پیدا کردن همدیگه تو جامعه بکار می‌گرفتن رو امروز پسرهای استریت هم استفاده می‌کنن. تا اینجاش مشکلی نداره. مشکل اینه که «این» پسرهای استریت اونقد کودنن که نمی‌فهمن جهان در اونها خلاصه نمی‌شه /۲
1
10
1K
«حالا اولشه، چند سال دیگه می‌بینی این شالو پرت کردی یه ور و همینطوری درشو می‌بندی صندلیتم سر جاش نمی‌ذاری می‌ری.» عین اینایی که می‌خوان بگن ما خدای تجربه تو فلان چیزیم. الان ۱۰-۱۲ سالی گذشته و من هنوز با همون دقت و ظرافت با پیانو رفتار می‌کنم. تو شعور استفاده نداشتی به من چه :)
5
4
1K
@Saraw18i
واقعی بود. خواهرم آخرسر با کسی که دوست داشت ازدواج کرد. هرچند به تلافی این اتفاق، بزرگای فامیل که زورشون اومده بود و همه‌چیو از چشم من می‌دیدن مخالفت کردن. برای همینم کلا از زندگی‌مون پرتشون کردیم بیرون تا یاد بگیرن پاشونو از گلیم خودشون درازتر نکنن. اونم داستان داره حالا =)
27
0
842
بعضی دوستان بدون اینکه حتی یک آیه از قرآن رو خونده باشن، خیلی اصرار دارن توضیح بدن که این اسلام واقعی نیست.
اسلام واقعی:
«مشرکان را هرجا یافتید بگیرید و بکشید که شرک آنان از کشتار شما بدتر است» :)
اساساً کانسپت همزیستی مسالمت‌آمیز در چارچوب قواعد اسلامی تعریف‌نشده‌ست.
40
72
844
خب اینم از این. بعد یک سال دوری از زندگی و دیت و سکس، وقتشه دوباره برگردم به بازی 😎
62
8
849
تأیید می‌شه 🙂↔️
40
36
812
گفت «من مدت‌ها درگیر افسردگی بودم و گاهی به خودکشی هم فکر می‌کردم. دلیلش این بود که انتظارات زیادی از خودم داشتم و وقتی بهشون نمی‌رسیدم تبدیل به خشم می‌شد و این خشم ناشی از ناکامی به مرور رو مغزم تاثیر مخرب می‌ذاشت. اتفاقا هم سن و سال تو بودم. تاحالا همچین تجربه‌ای داشتی؟» /۶
1
10
778
اسم مافیا میاد تروماتایز می‌شم.
یه شب رفته بودم کافه دوستم، یهو ۱۰-۱۵ نفر جمع شدن گفتن بیاین یه دست مافیا بزنیم. منم که بلد نبودم و کلا از بازی‌های گروهی خوشم نمیاد. تا خواستم در برم دوستم خفتم کرد گفت نه وایسا بازی کن خوش می‌گذره. نقش‌ها رو تقسیم کردن من بدبخت شدم تک‌تیرانداز /۱
48
4
744
انگار داشت حال روز خودمو شرح می‌داد! گفتم والا اینکه الان اینجام دقیقا به همین دلیله. اما دارم تلاشمو می‌کنم ذهنمو جمع و جور کنم. هیچی دیگه. پیرمرده یهو انگار که اولین کیس تراپیش رو گیر آورده باشه دو ساعت باهام صحبت کرد و سعی کرد تکنیک‌هایی یاد بده که افکار منفی رو خارج کنم. /۷
2
0
708
بعدم کلی ازم تشکر کرد و گفت برای پایان‌نامه‌ش لازم داشته 👀 پیرمرد ۶۰-۷۰ ساله داشت رو پایان‌نامه فوق لیسانسش کار می‌کرد. پشمام ریخت. گفتم ببخشید می‌پرسم تو این سن چی شد تصمیم گرفتین ادامه تحصیل بدین؟ گفت «قبلا چیزی خوندم که مجبور بودم. الان چیزی می‌خونم که خودم دوستش دارم» /۴
1
0
682
اولین بوسهٔ من خیلی رمانتیک بود. تو یه شب بارونی، آخرای پاییز، چسبیده بودیم به دیوار. بارون شلاقی می‌بارید و ما هم زیر یه سردر پناه گرفته بودیم. قلبم محکم می‌کوبید به سینه. نزدیکش شدم و آروم لبامو روی لباش گذاشتم. و دنیا در اون لحظه متوقف شد…
البته از فرداش دیگه ندیدمش 🌝
112
6
652
خونواده‌ش همونطوری نشسته بودن، منتها ایندفعه حتی سرم تکون ندادن وقتی خدافظی کردم هرلحظه می‌ترسیدم بابائه حمله کنه سمتم با همون تسبیحش خفه‌م کنه. منم دیگه سریع گور خودمو گم کردم =) قرار شد بازم ببینمش ولی شب پیام داد که یه مشکل خونوادگی براش پیش اومده و نمی‌تونه دیگه منو ببینه :|
36
0
637
@milkyandromedaa
مشاور فرهنگی‌مون خودش بعد چند وقت از بین زمزمه‌ها فهمید، منو صدا زد دفترش. اول دلجویانه برخورد کرد ولی نهایتاً فقط بهم توصیه کرد چطور لباس بپوشم که کمتر تحریک‌کننده به نظر برسم. هیچ اتفاقی هم برای اون‌معلم نیوفتاد.
39
1
637
عکس نی‌نی‌هاتونو کوت کنین یکم دلمون ضعف بره🥹
64
2
622
ادامه داد: «من خودم تو یه رشتهٔ فنی درس خوندم و سالها کار کردم. با اینکه علاقه‌ای نداشتم اما بخاطر امنیت شغلیم هیچوقت ریسک نکردم که بخوام کارمو عوض کنم. الان می‌دونم اشتباه کردم، اما هیچوقت دیر نیست. کافیه خودتو دوست داشته باشی» پرسیدم الان چی دارین می‌خونین؟ گفت «روانشناسی» /۵
1
0
650
گفت اصلا نمی‌خواد باهاشون حرف بزنی که! یه راست می‌ریم تو اتاق. اوکیه کاملا. گفتم ودف؟ همینطوری دست یه پسرو می‌گیری می‌بری تو اتاق، بعد خونواده هیچی نمی‌گن؟ من که روم نمی‌شه. مگه چندبار تاحالا از اینکارا کردی که اینقد نرمال شده؟ گفت خب اگه راحت نیستی نریم.
منم راستش کنجکاو شدم /۲
1
0
625
تا من اجازه ندم هیچکس از این در تو نمیاد. گفتم خب حالا چه اومدنی بود اصلا؟ خیلی زشت شد اینطوری! الان اومدیم چیکار کنیم؟
لپ‌تاپشو روشن کرد برام انیمه گذاشت گفت این انیمه عالیه بشینیم باهم ببینیم. منم کلا تو شوک بودم مغزم پردازش نمی‌کرد :| وسط انیمه بودیم که یهو در باز شد /۴
3
0
626
چندبار برای درمانش تلاش کردم ولی موفق نبودم. خیلی گذرا اشاره کنم که اخیرا دچار افکار سوسایدال هم شدم. خلاصه امروز که تایم آزادی داشتم تصمیم گرفتم پیاده برم به یه کافه نزدیک خونه و اونجا لش کنم بشینم کتابامو بخونم تا شاید حال و هوام عوض شه. رفتم دیدم کافه‌هه تعطیل شده. /۲
1
0
649
یه خبر دیدم که سایت ثبت احوال هک شده و اطلاعات ۱۳۰ میلیون نفر برداشته شده و اینا. اصلا با درست و غلط بودن این ادعا کاری ندارم. فقط پشمام ریخت از مغز اونایی که اومدن خیلی هوشمندانه گفتن «مگه جمعیت ایران ۸۰-۹۰ میلیون نفر نیست؟ پس ۱۳۰ میلیون از کجا اومده» 🫠🤌
18
2
610
برادره که اصلا رفته بود تو تلویزیون، فقط مامانه برگشت نگام کرد و سلام داد. کل مدت سرمو انداخته بودم پایین. دست و پامو گم کرده بودم رسما. اتاقش درست دیوار به دیوار هال بود. منو برد تو اتاقش درو بست. رو تختش نشستم اونم رو صندلی. از قیافه رنگ‌پریدهٔ من خنده‌ش گرفت گفت نگران نباش /۴
2
0
607
مامانش با یه ظرف بزرگ میوه اومد تو، ظرفو گذاشت کنارمون یه نوش جونتون گفت و رفت بیرون، اینم فوری پاشد درو پشت سرش قفل کرد. چشمای من که از حدقه داشت درمیومد سطح استرسم چسبیده بود به سقف. گفت ببخشید حواسش نبود در بزنه. قفل کردم دیگه خیالت راحت. بعد اومد رو تخت کنارم نشست /۵
1
0
599
گفتم داره بلوف می‌زنه. ولی از یه طرفم خیلی دلم می‌خواست برم ببینم دقیقا این خونواده چه مدلی‌ان. خلاصه ما سر از خونهٔ طرف درآوردیم. کلید انداخت رفتیم تو. بابا و مامان و برادرش تو هال رو مبل نشسته بودن. هول شدم فوری سلام کردم. بابائه همونطور که تسبیح می‌نداخت سر تکون داد. /۳
1
0
600
من هرچی می‌گم این اسمش بیایون نیست گوش نمی‌ده 🗿
23
4
601
برگشتم سمت خونه، یه انرژی‌زا از سوپر گرفتم و تو پارک ته کوچه‌مون نشستم رو نیمکت. کتابمو باز کردم و مشغول خوندن شدم. یهو یه پیرمرد حدودا ۷۰ ساله که نیمکت بغلی نشسته بود، پاشد اومد کنارم نشست و ازم پرسید تحلیل آماری SPSS بلدم یا نه، منم کتابو گذاشتم کنار شروع کردم به یاد دادنش. /۳
2
1
603
من با چشمای جدید برگشتم 👁️ بگین که دلتون برام تنگ شده بود 🗿
پ.ن: اون شکستگی بالای ابروم هم داستانی پشتش هست که شاید یه روز نوبت اونم برسه براتون تعریف کن :)
83
5
548
بی‌هوا هولم داد که دراز بکشم اونم اومد روم. تختش تا یکم روش تکون می‌خوردی مث چی صدا می‌داد. آروم گفتم مامان اینات همین بغلن! صدای تخت می‌ره بیرون بابا من جای تو دارم سکته می‌کنم. اونم گفت هیچی نمی‌شه و ادامه داد. خلاصه بعد دو ساعت وقتی رفتیم بیرون از خجالت داشتم آب می‌شدم /۶
1
0
540
یه هفته نبودم خودتونو به حراج گذاشتین که! خب اینم یه ۷۰ای پرکارکرد 🧑🏻🦯
پ.ن: نمی‌دونم چرا هیچوقت نتونستم مث بقیه با اخم و نگاه خشن و فشار روی دندون و فک عکس بگیرم. خداییش خیلی‌ام به نظرم جذاب می‌شنا با اون نگاه‌های نافذشون ولی تلاش‌هام در این زمینه همیشه ناموفق بوده 🗿
77
2
523
تا اینکه بالاخره مافیا منو زد (لیاقت نداشتن😂) منم از فرصت استفاده کردم برای اینکه کسی نفهمه تک‌تیرانداز من بودم و آبروم بره، فوری پیچیدم رفتم. دو ماه بعد دوباره رفتم کافه پیش دوستم، دیدم نصف اون جمع هم اونجان، یهو همه برگشتن گفتن بهههه تک‌تیرانداز معرووووف :( 🚶♂️🧎♂️
5
0
527
اگه فکر کردین اون علامت پاور اتفاقی افتاده وسط سینه‌هام سخت در اشتباهین. این یه بیمار مبتلا به OCD هست که عکس گرفته 😆
42
7
520
من که همچنان به تخمم نبود گفتم «اگه بهم خبر داده بودی دو ساعت تو ترمینال الاف نمی‌شدم. صاف میومدم همینجا. به من ربطی نداره تا قبل من چیکار کردی. فقط بگو محافظت‌شده بود یا نه؟» که گفت آره و شروع کردیم :) تهش ولی باهام قهر کرد که چرا همچین چیزی برام مهم نبود و غیرتی نشدم! دیوانه.
45
0
511
عکس پروفایلمو عوض کردم. دوسش دارین یا بگردم یکی دیگه بذارم؟ 🗿
فقط نمی‌دونم چرا اینقد کیفیت میاد پایین
45
2
519
چند ساعت گذشت دیدم دیگه خبری ازش نیست. دلشوره گرفتم که نکنه چیزی شده. گوشیشم خاموش! لباس پوشیدم خودم رفتم ترمینال دیگه از نگرانی داشتم سکته می‌کردم. یهو زنگ زد گفت وای ببخشید شارژم تموم شده بود نتونستم بهت خبر بدم، من یکم پیش رسیدم تهران، خودم اومدم هتل. بیا اینجا.
5
0
454
«کونی» فحش نیست!
کونی در لغت، به فردی گفته می‌شه که کون می‌ده. این واژه عموماً به قصد توهین و تحقیرِ مردهای گی بکار می‌ره. اما فحش‌پنداری این واژه از کجا ناشی شده؟ تو جامعه‌ای مردسالار که «نرینگی» یک ارزش ذاتی و برتری نهادینه شده‌ست، هرچیزی غیر از اون خوار و حقیر شمرده می‌شه
۱/۷
49
49
442
یه‌بار تو باشگاه، یکی اومد به پشمای زیربغلم اشاره کرد گفت «داداش یه جای خوب برای لیزر سراغ دارم می‌خوای بهت معرفی کنم؟» منم گفتم «مرسی ولی من برای موهای زیربغلم شامپو تقویت‌کننده و ماسک موی جلبک دریایی کراست استفاده می‌کنم» بنده‌خدا معادلاتش به‌هم ریخت رفت تو افق محو شد :)
62
4
455
وسط راه باز زنگ زد گفت من تو لابی‌ام، رسیدی بگو بیام کارت ملیتو بگیرم ببرم پذیرش کاراشو انجام بدم، توام برو پارکینگ ماشینتو بذار از همون طرف بیا بالا. جلو درش که رسیدم فوری یه جاپارک پیدا شد دیگه زنگ نزدم که بیاد، پارک کردم خودم رفتم تو که سورپرایزشم کنم. تا منو دید رنگ به رنگ شد
1
0
437
هیچی دیگه یه تنه هرچی شهروند بود زدم و ریدم به بازی 😂 اون دوتام هی رگ گردنشون می‌زد بیرون و داد می‌زدن «یا بازی اصلا تک‌تیرانداز نداره، یا تک‌تیرانداز واااقعا کصخله». (بی‌تربیتا -_-)
با خودم گفتم چیزی نیست، اینا همه غریبه‌ن، قبل تموم شدن بازی می‌رم اینام که اصن یادشون نمی‌مونه/۳
5
0
429
چندتا رد فلگ تو رابطه رو صرفاً براساس تجربه‌های ناموفق یکی از رفیق‌های دخترم و شناخت خودم از پسرها می‌ذارم تا «از زمانی که رسما وارد رابطه می‌شید» حواستون باشه:
🚩 پسری که تو رو به رفیق‌هاش و دست کم یکی از اعضای خونواده‌ش معرفی نمی‌کنه؛
🚩 پسری که بیشتر از ۱۰ ساعت غیبش می‌زنه؛
/۱
20
13
418
جوری که تابلو نباشه حال و احوال کردیم، کارت ملیمو بردم پذیرش اینم اومد کنارم وایساد. رسپشنه یکم هنگ کرد برگشت بهش گفت «آقای فلانی تشریف بردن؟» این‌پا و اون‌پا کرد گفت «بله دیگه خانومم! این کارت ملی ایشون تحویل شما، اگه اتاق آماده‌ست ما بریم بالا» منِ خنگم نفهمیدم چی شد کارتو دادم
1
0
409