در اینجا بیشتر سوالات، حدسها و روایتهای شخصی یک علاقهمند به اقتصاد، علوم اجتماعی و چای مطرح میشود. سعی میکنیم تا حد امکان از رهنمود و راهحل پرهیز کنیم.
رشتو: روایت کتاب ارزشها (Values)
قسمت دوم روایت کتاب ارزشها نوشته مارک کارنی چند روز پیش منتشر شد. در این رشتو خلاصهای از روایت این کتاب را مینویسم.
مارک کارنی کیست؟ رییس سابق بانک مرکزی انگلیس و بانک مرکزی کانادا و نخستین فرد غیرانگلیسی که از خارج برای ریاست بانک مرکزی //
خجالت نمیکشید برای مردم ایران که زیر بار تحریم و کرونا و سوءتدبیر کمرشون خم شده عکس خریدتون را میگذارید؟ شرم نمیکنید؟ یعنی مردم خودشان نمیفهمند «زندگی نرمال» یعنی چه و منتظر بودند شما بگویید؟ با افتخار هم مینویسند «معادل فلان ساعت دستمزد کارگر». اگر کمی فکر کنی میفهمی//
در ایران سیستم نمرهدهی «پیوسته» است، در نتیجه ۱۹.۷۵ با ۱۹.۸۰ فرق دارد. در آمریکا سیستم نمرهدهی «گسسته» است، A, A-, B+, ... خب ممکن است بگوییم این فقط یک قرارداد است ولی قضیه کمی عمیقتر از این است: سیستم نمرهدهی گسسته از «شدت رقابت» میکاهد. همه کسانی که مثلا نمرهشان بین
برای همه اون عمرها و انگیزهها و فكرها و انرژیها و آشناییها و ایدهها که به جای اینکه صرف زندگی و کشور و بشریت بشه در افسردگی و اختلاف و مهاجرت و بیهودگی و چارهجوییها تلف و نابود شد. برای همه اون زندگی اصیل بالقوهای که نتونستیم تجربه کنیم.
#مهسا_امینی
#MahsaAmini
این سوال را ۲۵ سال است که از خودم و بقیه میپرسم: اینا چرا توان قبول اشتباه و اعتراف به خطا و عذرخواهی حتی در کوچکترین موضوعات را ندارند؟ حسرت به دل موندیم، یک بار محض رضا خدا بگن در فلان موضوع این آدم حکومتی «حق مردم» را ضایع کرد آوردیم علنی و منصفانه رسیدگی و محاكمه کنیم.
اجازه بدهید بحث را بازتر کنیم: بلی برای شخص (نوعی) شما حتی هزینه خاصی شده تا خوانده و نخوانده مستقیم از نیمکت دانشگاه بروید در اتاقهای با در چرمی و پشت میز مدیرکلی بنشینید، منم جای شما بودم خودم را مدیون حس میکردم.
ولی اگر مثل بقیه شهروندان یک مسیر درست را طی میکردید، یعنی
@Chaay
از امنیت کشورم دفاع میکنم چون برایم هزینه کرده و مدیون این آبوخاکم
شما چرا از کشوری که برایتان هزینه کرده، دفاع نمیکنید؟!
شما مدیون کجا هستید که مقابل سعودی و تجزیهطلبها ساکتید؟
وارد نکردن واکسن جهانی علاوه بر اثر مستقیم منفی که روی اقتصاد رکودزده ایران دارد، شکاف طبقاتی را تشدید خواهد کرد: ثروتمندان احتمالا در ماههای آینده سفرهایی برای دریافت واکسن در کشورهای همسایه خواهند داشت و زندگی طبقات محرومتر تا مدتها در فشار دوگانه سلامت/معاش خواهد بود.
به نظرم کمتر چیزی در این کشور مهمتر از تمرکز روی «زن زندگی آزادی» است. مردها به اندازه کافی امتیاز اضافه داشتهاند که فعلا نخواهند خودشان را طرح کنند.
#مهسا_امینی
تولد یکی از دوستای دخترم بود. کیک را که آوردند گفتن درش را باز نکنید تا همه بیان. صاحب تولد و دخترم با هم در کیک را گرفتند. یکی از پسرهایی که ۲-۳ سال بزرگتره اومد دست دخترم را با خشونت کنار زد که به کیک دست بزنه، دخترم هیچ عقب ننشست و دوباره محکم در کیک را گرفت تا مراسم شروع شد.
دیروز برنامه «رانندگی با پلیس» (Ride Along Cops) داشتم. هر شهروندی اجازه داره شش ماه یک بار چند ساعتی تو ماشین پلیس بشینه و باهاشون تو گشت شرکت کنه. افسر پلیس اول یه تور اداره پلیس برام گذاشت و بخشهای مختلف را توضیح داد، بعد تجهیزات داخل ماشین و قوانین را و بعدش رفتیم گشت. تو
هیچ فرقی بین دانشجو و غیردانشجو و شریف و غیرشریف نیست ولی آدم حس و دلشوره بیشتری برای برای خانه و خانواده سابقش داره. برای همبستگی با بچههای دانشگاه در این شب و قدردانی از هر کسی که حامی و محافظشون بود.
#مهسا_امینی
چند باری هم دیدم بچهها (خصوصا پسرها) چند سال بزرگتر از خودش سعی کردند وسایلش را بگیرند یا جاش را تنگ کنند. هر بار با قدرت جلوشون در اومد که This is my spot.
کیف میکنم هر بار که این اعتماد به نفس و تحکم را از خودش نشون میده. دقیقا شخصیتی است که براش آرزو میکردم و بار آوردیمش.
یه دوست اروپایی داشتیم که ادبیات فارسی خونده بود و مسلط بود. یک بار داشتیم قدم میزدیم گفتیم بریم فلان کافه. گفت کافه خوبیه ولی یه کم «محتشم»ه! احتمالا منظورش High-end بود.
همیشه فکر میکنم وقتی وسط انگلیسی حرف زدن کلمات GRE استفاده میکنیم، شبیه جمله اون دوستمون جلوه میکنه :)
با این قیمت دلار و دشواری واردات عجیب نیست تصور کنیم خیلی خانوادهها اگر یک وسیله بادوام را از دست بدهند - از لپتاپ گرفته تا خودرو - شاید دیگر نتوانند جایگزین کنند. این شرایط برای نسل ما غریبه نیست. در زمان جنگ همین بودیم. یک تلویزیون داشتیم که برای ده سال خراب بود. هر چند //
عقلم میگه با این سرعت و جهتی که حوادث در ایران پیش میره باید همه انرژی را جمع کرد، کمربند را سفت کرد، احساسات و تفننها را به پستو فرستاد و بیشتر کار کرد چون معلوم نیست در سالهای آینده چه مسوولیتهای اضافهای روی دوش آدم خواهد بود که شاید تا الان از آن فارغ بودیم.
حدس میزنم آدمهای زیاد دیگری همین توضیحات را کاملتر دادهاند و احتمالا مال من خیلی مختصر و کوتاهه ولی اگر نمیدانید و میخواهید ساختار نیروی پلیس را در آمریکا بدانید که اتفاقات اخیر را بهتر بفهمید: خیلی خلاصه، آمریکا فاقد اون نیرویی است که ما مثلا بهش میگیم نیروی انتظامی! //
داری از کشوری که درآمد سرانهاش ده برابر ایرانه گزارش میکنی. معلومه حتی کارگر ساده اون کشور هم از اکثریت مطلق مردم دنیا - نه فقط ایران - قدرت خرید بیشتری برای «خرید سوپرمارکتی» داره. کشف جدیدی نکردی، این همون معنی درآمد سرانه است! //
اگر میخواهیم آزاد و سربلند و با اصول زندگی کنیم، دو چیز مفید است ۱) «تخصصی (ترجیحا کاربردی)» داشته باشیم، که همیشه و همهجای دنیا براش تقاضایی باشه. ۲) قانع و متوسط الحال باشیم. این طوری لازم نیست برای حفظ موقعیت پوشالی که داریم تن به خفت بدهیم.
دیدم میگویند برای رعایت «انصاف» بگویید در کشورهای دیگر هم فلان چیز و فلان چیز گران یا کمیاب شده! برای رعایت انصاف باید بگوییم که این کمبودها در جاهای دیگر دنیا «گذرا» (Transitory) است چون محصول شرایطی مثل پساکرونا و تجاوز روسیه به اوکراین است. چه شباهتی به وضع مردم ما دارد که
یک ژستی هست - خصوصا در بین هموطنان ساکن ینگه دنیا و ممالک شرق آسیا - در ستایش «سختکوشی» و «ساختن زندگی با دست خود». بقیه را نصیحت میکنند که تنبل نباشند و مثل ایشان «عرق بریزند» چرا که «نابرده رنج گنج میسر نمیشود.» معمولا این توصیهها از جانب دوستانی است که از زحمتشان گنج //
امروز از اولين اپيزود «فاركست» رونمايی شد. فاركست پادكستی است كه در ابتداي هر هفته، مطالب مهم از اكونوميست هفته پيش رو (و احیانا برخی نشریات مرتبط) را مرور و تحليل مي كند. دکتر فرهاد نیلی، دكتر فرشاد فاطمی، بنده (حامد قدوسی) و دكتر حسين نيلی، تحليل گران و مصاحبهشوندگان فاركست
این نمایشها از زمان محمود مد شد. عادت کرده بودند پشت سر هم یک سری کلمه «پیشرفت هستهای، نانو، ...» ردیف کنند و حتی از یک جایی به بعد از «درمان قطعی ایدز (با طب گیاهی؟)» هم اسم میبردند. مردم هم از زمان آغاز آن «پیشرفتها و دستاوردها» روز به روز فقیرتر شدند.
#مهسا_امینی
هر بار که شوک جدیدی به زندگی مردم و دوستانمان در داخل ایران وارد میشه، تا مدتها خجالت میکشم چیزی بنویسم و آرام و خونسردانه راجع به موضوعات اقتصادی و غیراقتصادی بحث و تحلیل کنیم. هر جای دنیا که باشی غصههای وطن را با خودت داری و مثل یک آدم عادی اطرافت زندگی روزمره نمیکنی.
این چند روز یک کوررنگی و شرمساری بزرگ را در ذهن من بیدار کرده و با خودم درگیرم: اینکه این آپارتاید جنسیتی را سالها دیدیم و حداکثر به یک غر زدن و زیر لب فحش دادن و اعتراض مختصر اکتفا کردیم و قدم مهمی برای حمایت عملی از آنکه سرکوب میشدند برنداشتیم.
بسیار بدهکار همه زنان
یه کار خیلی ناچیزی براش کرده بودم، زنگ زده بود تشکر با حالتی شرمنده. براش یه خاطره تعریف کردم: ۳۰ سال پیش، من تو تهران تنها بودم تو یه اردوی دانشآموزی. اومده بودی تهران برای گرفتاریها و خریدهای مغازه کوچکت. تو اون شهر غریب آمدی پیدام کردی و من را شام بردی بیرون و تو اون رستوران
تجربه شخصی. اگر به عقب برگردم در رشتهای دکترا میگیرم که به لحاظ متدولوژیک پایهای باشد و بتواند دانشش را اهرم کند و در کاربردها و با تیمهای مختلف کار کند، مثل ریاضی، آمار، علوم شناختی، علوم رایانه، OR، مردمشناسی، فلسفه علم و اقتصاد :) در یک رشته باریک دکترا نمیگیرم.
دو روزه مثل یک زامبیام. خبر جنایت را که میخونم و لحظاتش را که تصور میکنم ترکیبی از شرم، خشم، نفرين، افسوس، ترس، بیپناهی، گریه و باز شرم سراغ آدم میآد.
واکسن کرونا مستقیم روی زندگی و سلامت ۸۰ میلیون ایرانی اثر داره. اثرش هم فقط روی سلامتی نیست، روی اقتصاد رکودزده ایران هم هست، روی روحیه مردم رنجدیده ایران هم هست، روی کیفیت آموزش و فعالیت بدنی بچهها هم هست، روی صنعت توریسم هم هست، روی روابط انسانی هم هست و ... //
قیمت نفت ممکنه منفی بشه و تو این هفتهها هم به صورت موردی (نفت مناطق خشکی امریکا و کانادا) شده گاهی. منفی آخه؟ بلی منفی! چرا؟ چون ۱) اگر نتونی تولید میدان را متوقف کنی، ۲) ذخیره کردن هزینه داشته باشه یا انبارها پر باشند ۳) تقاضا خیلی ضعیف باشه و ۴) طبعا حق نداشته باشی نفت را //
۹۰ دقيقه طول کشید تا ده تا مساله را سر کلاس مرور کردیم. چند تا را دادم ChatGPT، فوری برخی را با جزییات حل کرد، برخی را هم نتونست حل کنه ولی قشنگ توضیح داد. فکر کنم آخرین سالهایی باشه که چیزهایی به اسم «امتحان» یا «تمرین» برای ارزیابی یادگیری داشته باشیم.
تو کنفرانس یک نفر دختر نه سالهاش را هم آورده بود و همه جا با هم بودند. سر ناهار با هم نشستیم. عکس دخترم را نشونش دادم گفتم منتظرم یک کم بزرگتر بشه، مثل تو با خودم ببرمش جاهای مختلف. گفت ما دو تا کسی را نداریم، هر جا میرم با خودم میبرم. از چین آمده بودند برای همین کنفرانس.
برای فرزندتان «بیمه آینده» لازم دارید: از سن کم شروع کنید و آنها را در یک زمینه ورزشی، هنری، یا عملی (آشپپزی، باغبانی، ...) به سطح نیمه-حرفهای برسانید، مستقل از اینکه زمینه کاری اصلیشان قرار است چه باشد. این مهارتها بعدا تبدیل به سرمایه مالی و اجتماعی ارزشمندی خواهد شد.
اون روزی که برخی دوستان ما به صرف اینکه اینها چند کلمه «اقتصاد بازار» بلغور میکردند دنبالشان راه افتاده بودند، اینجایش را نمیدیدند. مدعی «رفع موانع کسب و کار» برای خبرنگاری که با اسم و رسم واقعی، مشاهدات شخصیاش از سطح شهر را گزارش کرده پرونده میسازد.
#مهساامینی
این ترامپ رسما و علنا روانی شده! توییت عصبانی میزنه که من فلان قاضی را موقع انتخابات دیوان عالی ایالتشون حمایت کردم، حالا تو پرونده انتخاباتی علیه من رای داده! تصورش از قاضی، چیزی تو مایههای کارچاقکن و گماشته است!
امانوئل فرحی (اقتصادداننان جوان و بسیار درخشان، استاد تمام هاروارد در سن کم، در حد امید بالقوه جایزه نوبل) چند وقت پیش خودکشی کرد. جامعه حرفهای در بهت و ناراحتی بزرگی رفت: جوان ۴۰ سالهای به این درجه از موفقیت، تاثیرگذاری، پرکاری و محبوبیت برای چه افسرده شود و خودکشی کند؟ //
برای «اقتصاددان» شدن اول کار کارشناسی ساعتی میکردید، معادله حل میکردید، داده تمیز میکردید، رگرسیون اجرا میکردید، مقاله جدی مینوشتید و به زحمت در مجلات سختگیر چاپ میکردید، در همایشهای علمی شرکت میکردید، در پذیرش رقابتی دکترا و بازار کار بسیار رقابتی جهانی شرکت میکردید،
قبل از نوشتن هر چیزی، به این دقت کنید که بیش از هشتاد درصد مردم ایران (هشت دهک اول) درآمد/مصرف ماهیانهای کمتر از «۲۵۰ دلار» دارند. آن دو دهک بالاتر هم متوسط ۴۰۰-۵۰۰ دلار در ماه درآمد دارند. یک درصد استثناء را کنار بگذاریم.
آن موقع شاید کمی فروتنتر میشدید و نگاهتان به جامعه و علم و کسب و کار و نهادهای بشری تغییر میکرد. آن موقع شاید به جای پروندهسازی برای خبرنگار و متهم کردن دیگرانی که مشخصا از آزادی بیان شهروندان و حقوق روزنامهنگاران دفاع میکنند، به فکر مکانیسمی بودید که حرف مردم شنیده شود.
اینا تازه یک درصد برتر جهان بودند. ببین اگه یک دهم درصدشان را آورده بودند، چه حرفهای نابتری زده میشد. پایتون، کلک، تو همه اینها بودی و به ما نگفته بودی؟
یک سری آدم عاقل و بالغ با تصمیم اختیاری خودشان دوست دارند پولشان را به یک فرد بالغ دیگر بدن، یک مبادله آزادانه و اختیاری که همیشه در جامعه بشری رایج بوده. بعد «قانون» اینا جلوی این را هم میگیره!
«شخصیت عمومی» (Public Figure) باید «پوستکلفت» باشد و آماده شنیدن تهمت و افترا و توهین! این اصل پایهای آزادی بیان و مطبوعات در دنیای آزاد است.
میدانید که متمم اول قانون اساسی آمریکا بر اساس آزادی مطلق بیان است. این وسط یک عده گفتند بلاخره برای این آزادی بیان یک جایی باید
آزادی بازداشتشدگانی که متهم به جنایت نیستند، آنهم در روزهای خوشحالی ملی، کارخیلیخوبی بود
فقط قوه قضاییه به همه بخصوص سلبریتیها، احکام قانونی نشراکاذیب و تهمت و افترا را اطلاع دهد
در کنار بقیه موارد، به فرزندان خود تحلیل «واقعیت محققنشده» یا Counter-factual را هم یاد بدهید که از مشاهدات نتیجه سرسری نگیرند.
مثال: دیدید که واکسن کرونا هم زدیم ولی مرگ و میر بالا رفت؟
غلط! باید اول ببینیم «اگر واکسن نزده بودیم، مرگ و میر چه قدر میشد.» (و هزاران مثال دیگر)
خبر واکسن که آمد، قیمت سهام شرکتهای هواپیما «صعود آزاد» را تجربه کرد. آیا داراییهای این شرکتها (ارزش جایگزینی) فرقی کرده است؟ نه همان طیارهای را دارند که ۱۲ ساعت پیش داشتند. وقتی میگوییم بازار سهام «آیندهنگر» است و «جریان نقدی آینده» را در «قیمت» لحاظ میکند یعنی همین.
در شرایطی که تقریبا هیچ امکان دیگری برای معاش نیست:
قاچاق سوخت = طلب بخش کوچکی از سهم ثروت و توسعهای که از آن فرد دریغ شده است = نظام تامین اجتماعی و تور حمایتی که وجود ندارد.
اولین باره که ChatGPT و LaTeX را دارم با هم برای یک پروژه بزرگ استفاده میکنم. صرفهجویی که خلق میکنه فوقالعاده است و عملا نیاز به یک دستیار تحقیق برای سر و سامان دادن به فایل لاتک را از بین برده. مثلا این کارها را میکنه:
۱) یک لیست طولانی از ارجاعات که یکی از اعضای تیم
اگر فرصتی داشتید با رستوران و کافه و سینما و ... محبوبتان قرار آخری بگذارید. بعید نیست که سال دیگر این موقع خیلی از آنها ورشکست شده و دیگر وجود نداشته باشند.
لینکدین خیلی خوبه. باز میکنی میبینی یکی Thrilled شده که صبح رفته سر کلاس و اومده خونه، اون یکی Beyond Delighted که یک سفر کاری رفته شهر بغلی. نفر سوم شده معاون معاون مدیرکل محصول شماره ۱۰۰۰ شرکت و Deeply Touched شده و الخ. آیا بخشیاش برای جلوی چشم دائمی بودن در شبکه کاری است؟
۱۹-۲۰ است ممکن است A بگیرند. در نتیجه از شدت تلاش برای «شاگرد اول» شدن کم میشود چون دیگر تمایزی با این رزولیشن بین افراد نمیتوند رخ بدهد. کسانی که نظریه بازی میدانند با شنیدن این قصه احتمالا بازی زندانی در موقعیتهای رقابتی (مثل تبلیغات یا انتخابات یا R&D ) در ذهنشان میآید//
یادآوری ساده در مورد اقتصاد ایران: سال ۸۳ وضع مردم خیلی بد نبود، اقتصاد در مسیر رونق بود، صنعت مهندسی/پیمانکاری/ماشینسازی جان گرفته بود و حتی پتانسیل صادرات خوبی داشت. بخش انرژی سرمایه و فناوری خارجی جذب میکرد و تورم هم به سمت کمشدن حرکت میکرد. اگر اقتصاد ایران فقط با //
درآمد سرانه ایرانیان ظرف یک دهه گذشته نه تنها زیاد نشده بلکه ۳۰٪ کم شده است. برای متخصصین، این موضوع به تنهایی فاجعهبار است و نیازی به اغراق بیشتر نیست. کاهش ۳۰٪ ای درآمد سرانه را در چهار گزارش میتوان دید: ۱) ریالی به قیمتهای ثابت ۲) دلاری با روش دلار ثابت (بانک جهانی) //
زیر پله توانیر برام پیتزا و کافهگلاسه خریدی که حال و هوام عوض بشه و اصلا نگذاشتی دست تو جیب کنم. با اینکه اون موقع وضع اقتصادیات طوری بود که شاید خانواده خودت را اینجا نمیآوردی. تاکید کردم که شاید شما اصلا این خاطره یادت نیاد ولی من هیچ وقت این سخاوت و محبتت یادم نمیره.
یا از ایران بگوییم و از آن کسانی که ۵ صبح برای مسافرکشی بیرون میزنند و ۱۰ شب بر میگردند خانه یا حتی بدتر از آن، از صبح کله سحر تا غروب گوشه میدان منتظر میماند و کسی برای روزمزدی نمیبردشان. آن آدمها هم خوب بلدند که «عرق بریزند» اگر «فرصتش باشد» ولو اینکه «گنجی در کار نباشد».
شخصا احترام بیشتری برای کسی قایلم که از خوشیهای خودش زده و وقف کار شده تا خرج خانوادهاش را بدهد (ولو خیلی ظرافتهای روشنفکری بدیهی برای ما را نداند یا رعایت نکند) تا آن کسی که دست به سیاه و سفید زندگی نزده و مسولیت واقعی نداشته ولی روشنفکر است و این آدمها را تمسخر میکند.
عجب وضعیه. داریم راجع به تجربه سفر و تحول جغرافیای ثروت در آمریکا بحث میکنیم، بعد به یک مشت ترول اجارهای هم باید حساب پس بدیم که چرا کجا زندگی میکنیم.
آقا/خانم، این بچه داشتن عجب خاصیتهای جادویی داره. از وقتی دخترم آمده، حتی یک روز هم نبوده که حال نداشته باشم کار کنم. ممکنه ناراحت یا عصبی یا افسرده باشم ولی کارم را انجام دادم فوقش کارهای سبکتر. قبلش کاملا محتمل بود که به خاطر افسردگی برای چند روز نتونم تقریبا هیچ کاری بکنم.
هر چند بدیهی است ولی خوب است هر از چندی بنویسیم که یادمان نرود: در مقابل فشاری عینی و روزمرهای که مردم ایران زیر بار رکود و تحریم و کرونا و فقر و نگرانی از آینده و محدودیتها تحمل میکنند، هر نوع شکایت امثال ما از زندگی و خستگی و ... به شوخی لوسی میماند. //
این همه ادویهفروش و بزاز و بنا و کارمند بایگانی و معلم ادبیات و ... در دنیا زندگی کردند که صبح به صبح بینگرانی، پیاده یا سوار دوچرخهشان راهی محل کارشان شدند، در راه به هر کس رسیدند خوش و بش کردند، کرکره را بالا کشیدند و آب و جارو کردند و با حوصله نشستند به کار و منتظر روزی.//
قبول شوند. طبعا وقتی بین رتبه ۱ و ۹۹ کنکور تفاوت نباشد، از حجم سرمایهگذاری روی کلاس کنکور و ... به شدت کم میشود. خوب احتمالا فوری «بده-بستان» این دو سیاست را میبینید: سیاست پیوسته طبعا عادلانهتر است و تفکیک بهتری انجام میدهد ولی در مقابل بر شدت رقابت «بیفایده» در اقتصاد //
برای من که بیشتر عمر حرفهایام را خود-خوانی کردهام، چیزی مثل ChatGPT میتونست نجاتبخش باشه. وقتی یک موضوعی را خودم شروع میکردم، گاهی سر یک مفهومی گیر میکردم و مدت زیادی طول میکشید تا بفمم شهودش چیه (که اگه کلاس برداشته بودم یک جایی پوشش داده میشد). الان سریع ازش میپرسم.
کالیفرنیا هوا به شدت گرم شده و سه روزه عصرها برق نداریم (شکر خدا جایی که ما هستیم جریان باد خنک داره و خونه خیلی گرم نمیشه ولی از کار و زندگی میافتیم.) چیزی که روی اعصاب خیلیها است اینه که ۳-۴ کیلووات پنل خورشیدی روی سقف همه خونهها است ولی موقع قطع برق به هیچ دردی نمیخوره!
سالها پیش یکی از فامیلهای ما درسش تموم شد و برگشت و موقع برگشت از اروپا با ماشین پلاک خارجی خودش آمد. طبعا با این قوانین موجود هر کاری کرد اجازه پلاک کردنش بهش ندادند، آخرش گفت بذارین من حداقل این ماشین را که بلاخره رسیده به ایران به یک خیریه هدیه بدم که ازش استفاده کنند،
اهل عکس نیستم ولی چون بعضی عزیزان گفتند از سرعت پیر شدن تعجب کردند، عکس امروز را هم میگذارم از جهت مقایسه. قیافه آدم تو دو تا عکس با فاصله یک روز میتونه خیلی متفاوت باشه، شاید چون دومی در راه باشگاهه :)
عید همه پیشاپیش مبارک. آرزوی سالهای بهتر و پرامیدتر برای مردم عزیز ما.
به عنوان کسی که خودش فاینانس خوانده، هیجان خاصی نسبت به بخش مالی و بازارهای مالی ندارم و پنهان هم نیست. بذر این تردید را یک بار یک استاد معروف فاینانس در ذهنم کاشت. گفت من به اقتصاد آمریکا و آلمان که نگاه میکنم، میبینم بهرهوری بنگاههای آلمانی چیزی کم از آمریکاییها ندارد ولی
این توییتی که دیروز نوشتم یک روی عکس هم داره: طرف در عمرش نیاز نداشته که کار سنگین بکنه تا گرسنه نمونه - به دلایل مختلف، رانت سیاسی، ثروت خانوادگی، هوش زیاد، جذابیت فیزیکی و ... - و دیگرانی را تمسخر میکنه که در زندگی فرصت و شانس ندارند دنبال چیزی جز پول و تامین معاش باشند. //
برای جهش تولید و اشتغال، درتلاشیم ایدههای نو و خلاقانه را جایگزین باورها و قوانین کهنه و ناکارآمد کنیم
یک ایده فوق العاده، تبدیل هرخانه، به مرکز تولیدی است
مشغول بررسی و تحقیق هستیم تا پیشنهاد هرچه پختهتری آماده شود
صاحبان فکر و تجربه، کمک کنند
تو این دو سال تقریبا روزی نبوده که به یک بهانهای یاد این نیفتم یا به این فکر نکنم که بازماندگان قربانیان هواپیما چه طور این فاجعه و اتفاقات بعدش را تحمل میکنند. هیچ فهمی - حتی بعید - ندارم از واقعیت فشار این غم روی هزاران آدم بازمانده و استقامت اونها.
ونکوور اولین شهر آمریکای شمالی که در سال ۲۰۱۷ مالیات بر خانههای خالی را اجرا کرد. نتیجه؟ گزارشها میگویند ۴۰ میلیون دلار درآمد اضافه برای شهر (که خوب است و صرف مسکن اجتماعی میشود) و اجاره دادن «۱۶۳ واحد خالی به مستاجران»! یعنی صاحبان این خانهها ترجیح میدهند مالیات را بدهند.
ظهور Airbnb قیمت مسکن را در یک سری شهرهای سابقا ارزان واقعا جا به جا کرده. شهرهایی مثل لیسبون و در رده بعدی برلین و وین واقعا برای زندگی ارزان بودند. الان اجاره (و قیمت) آپارتمان در مناطق داخل شهر به شدت بالا رفته. چرا؟ چون صاحب آپارتمان ارزش آن را بر اساس تمایل به پرداخت (WTP)
اگه شما فهمیدید این بابا با برجسته کردن «مساحت» چی میخواد بگه به منم بگید! دیگه مردم این قدر انتخابات آمریکا را دنبال کردند که بفهمند هم الکتورال کالج و هم مجلس نمایندگان بر اساس وزن جمعیتی است و نه مساحتی. در سنا رای ایالتها برابره که اونم با زوم کردن این نقشه مفهومتر میشه.
این نقشه را خوب ببینید! این نقشه تا ساعاتی دیگر تکمیل خواهدشد. این آمریکاست نه آنچه هالیوود و اصلاحطلبان به شما نشان میدهند! براساس حوزههای رأیگیری #انتخابات مجلس نمایندگان آمریکا رنگآمیزی شده: قرمز (جمهوریخواه) و آبی (دموکرات). کلی تحلیل و حرف در همین عکس نهفته است!
#کنگره
این نان و پنیر چه خاصیتی داره که آدم برای سالها هر روز هم بخوره باز همیشه اشتهابرانگیز و خوشمزه است و دل آدم را نمیزنه، خصوصا اگه با یک کم گوجهای، خیاری، فلفلی، گردویی، انگوری چیزی هم راه باشه. غذاهای دیگه را آدم ۳-۴ روز پشت سر هم تکراری میخوره دیگه دوست نداره بخوره.
مردم یک کشور اگر یک واحد از «تورم» بترسند و نگران بشوند، باید «ده واحد» از «افت درآمد سرانه حقیقی» نگران باشند و مطالبه کنند. رفاه گمشده را به تورم حواله دادن آدرس اشتباه دادن است. در یک اقتصاد رکودی حتی با کنترل تورم هم وضع مردم چندان بهتر نمیشود. اصل کار بخش حقیقی اقتصاد است.
درآمد سرانه حقیقی ظرف ۱۰ سال نزدیک ۳۰ درصد کوچک شده است. فکر کردن به معنی این عدد همه وجودم را پریشان میکند. تازه امثال ما که بیرون هستیم و فقط عددها را میبینیم و به آن فکر میکنیم. مردم ما چه میکشند زیر فشار واقعی و عینی اقتصادی و زیر فشار روانی نمایشها و بزککردنها.//
میافزاید که مصداق حجم عظیم کلاس کنکور و کتاب کنکور و ... است (فرض میکنیم مهارت تست زدن تاثیر مستقیمی روی افزایش بهرهوری سرمایه انسانی ندارد). این که جامعه انتخاب کند در این بده-بستان کجا بایستد تا حدی به هزینه فعالیتهای جمع صفری حول آن قضیه بر میگردد. ربطش به بازار مالی؟ //
اینم عکس سال نو. یک کم مریض بودم و داخل نرفتم ولی رفتم از دم در عید دیدنی و چاق سلامتی رفقا. یکیشون ازم عکس گرفت. عید همهتون مبارک و آرزوی روزهایی ب��تر از چیزی که بر ما گذشته.
بعضی وقتها واقعا در توصیف و واکنش کم میآورم. پیامدهای قتل ۱۷۶ انسان بیگناه را بگی «جریانسازی»؟!
چی میتونه تو منطق ذهنی یا قطبنمای اخلاقی یا درک اجتماعی یکی بگذره که دنیا را این طور ببینه یا اینها را بنویسه؟
#مهسا_امینی
#فتنه_۸۸ پس از مشارکت بی سابقه ۸۵ درصدی در انتخابات دهم ریاست جمهوری
جریان سازی در باره #هواپیمای_اوکراینی پس از تشییع بی سابقه #شهید_سلیمانی و حمله غرور آفرین به عین الاسد
ماجرای مهسا امینی پس از استقبال بی سابقه از #اربعین و سرود سلام فرمانده
آیا همه اینها اتفاقی است؟
به قول معروف پشمام! این مقاله میگه الگوریتمهای قیمتگذاری شرکتهای رقیب - که احتمالا بیشتر از نوع RL هستند - یاد میگیرند با هم «تبانی» کنند و قیمت صنعت را به سمت قیمت کارتل پیش ببرند. نکتهاش هم اینه که بر خلاف تبانی انسانی که نهاد ضدانحصار میتونست دنبال کنه و به دادگاه //
در توییت قبلی گفتیم که یک هدف میتواند کاستن از شدت «رقابت سوداگرانه» (و به اصطلاح رقابت تسلیحاتی) در بازار مالی باشد. شهود نمرهدهی گسسته/پیوسته را در ذهن داشته باشید و کمی به آن فکر کنید تا چند مقاله علمی جدید در این رابطه برای بازار مالی را ببینیم.
ساختمان محل کارشان که صبح زود از جای دوری در برانکس بیرون زده و سه ساعت در روز در راه است و با حداقل حقوق کار میکند هم احتمالا همان ۱۴ ساعت را کار کرده مثل همین دوستان سختکوش ولی ندیدهام برای کسی سخنرانی کند در اهمیت سختکوشی، شاید چون گنجی به دست نیاورده است. //
و به نظرشان تعادل بازی و شدت هزینهای که طرفین خرج میکنند در دو حالت «پیوسته» و «گسسته» با هم تفاوت خواهد داشت. مثال دیگرش را در کنکور ببینیم: فرض کنیم رتبههای کنکور را صد تا صد اعلام کنیم و بگوییم همه کسانی که یک رتبه آوردهاند با قید قرعه میتوانند در انتخابهای دلخواه خود //
وقتی میگیم «آمریکای فقیر» برای یک عده عجیبه که از چی صحبت میکنیم. به آمار نگاه کنیم: سفر ما از حوالی نیویورک شروع شد و به تگزاس ختم شد. درآمد سرانه این دو نقطه حدود ۶۴ و ۵۴ هزار دلاره (تازه اگر شهرها و نه ایالت مبداء و مقصد را بگیریم خیلی بیش از اینه). جایی که عکسش را گذاشتم//
قهرمانهای ما آدمهای عادی مثل آن بقال است که با وجود ریسک برای کسب و کارش، مردک را از مغازه بیرون انداخت. قاعدتا در یک جامعه نرمال، طرف را به جرم تعدى اول تحت درمان روانی قرار میدادند و بعد به زندان محکوم میکردند. ولی خب این جا قاعده، معمولا، جایزه دادن به «حامیان» است.
شما هم شنیدید که ترامپ با تکنولوژی «بلاکچین» تکتک برگ رایها را کد گذشته و همه برگه ها را ردیابی کرده؟ و با این کار قراره تقلب را افشا کنه و برنده بشه :) حدس میزدم یک روزی «بلاکچین» هم به گربه شرودینگر و نظریه بازی و اصل عدم قطعیت هایزنبرگ و فلسفه کوانتومی بپیونده.
خیلیها دوست دارند ادبیات بخواند و فیلم ببینند و موسیقی بشناسند و با کولهپشتی سفر کنند و کار خیریه بکنند و مثل ما توییت و وبلاگ بنویسند و ... «نمیتوانند» چون جبر زمانه مجبورشان میکند همه انرژیشان را روی کارراهه شغلی و رقابت کاری تمرکز کنند تا زندگی یک عدهای را تامین کنند. //
بچه موقع خوابیدن بدقلقی میکرد و مریم پیام داده که Bring Babayi. فکر کردم عبارت شیر اون وسط جا افتاده و منظورش اینه «بابایی شیر بیار» و بردم. رفتم تو اتاق، میگه این چیه آوردی؟ گفتم مگه شیر نخواستی؟ میگه من گفتم «ببعی را بیار»! خلاصه فهمیدم تو پینگلیش «بابایی» = «ببعی»
سالها است روز به روز سرمایه خصوصی و عمومیشان آب رفته و سفرهشان کوچک شده و تقریبا هیچ چشمانداز روشنی هم برای خروج از این «روند» نابودکننده نمیبینند؟
اگر میخواهید در فضای مباحث سیاستی چرند نگویید، اول «اقتصاد خرد» را عمیق و درست و گسترده بخوانید و تمرین کنید. به جای کپی کردن «تجارب کشورهای دیگر (برای مالیاتگیری)» میتونید حرفهای سازگار، واقعی و مرتبط بزنید. فهم درست اقتصاد خرد پادزهر حرفهای بیمعنی در فضای کلان است.
«تنها، خسته و تا حدی افسردهام ولی ...»
حدس میزنم این یک سم بزرگ برای موفقها است: تصویر شخصیت یا زندگیشان افسانهای و «کامل» و دور از دسترس بقیه بشود، در حدی که حتی ندانند ممکن است در داخل این زندگی تنها باشد یا جرات کنند چینی نازک تنهایی او را بشکنند.
مشاهدهای برای فکر کردن: اروپا شهرهای متعددی دارد که کمابیش میتوان به آنها شهر ایدهال گفت. مثال مشهورش وین است که ضمن اینکه گران نیست، حملونقل عمومی و بهداشت و فرودگاه عالی دارد، امن است، مسکن مناسب دارد و غیره. آمریکا فاقد چنین شهر ایدهالی است: هر شهر آمریکا که دست بذاریم
قبلا هم گفتم که نقد «جمع صفر» از کی برام جدی شد. ۵-۶ سال پیش رفتم همین نمایشگاه بورس و بیمه و اینا و با چند تا غرفه که صحبت کردم دیدم مدعی هستند که حالا که وضع مردم بد است، ما کمک میکنیم تا از طریق سرمایهگذاری در بازار سهام پولدارتر شوند. طبعا اولین واکنش آدم اینه که
امروز وسط صحبت خاطرهای از پدرم تعریف کردم و یادم افتاد اتفاقا روز پدر است. شاید ۳۰ سال بود که به این روایت فکر نکرده بودم.
پدر من جراح است، تصورم اینه که پزشک قابل و پرکار و بسیار هم پرتجربه است (دستپرورده مستقیم ایرج فاضل). با این حال ما هیچ زندگی مادی خیلی ویژهای نداشتیم//
برای اینکه ببینید انتخابات چه قدر لب مرزیه: بایدن برای اینکه ببره باید حداقل یکی از این ایالتها را ببره: آریزونا، اوهایو، جورجیا، کارولینای شمالی، پنسیلوانیا و فلوریدا. بردن هیچ کدوم بدیهی نیست. البته از اون طرف، ترامپ باید «همه» اینها را ببره تا انتخابات را ببره.
قهوهچی ترکیهای پرسید کجاهای ترکیه را دیدی؟ بهش گفتم یک بار با اتوبوس شرق تا غرب ترکیه را طی کردم. تعجب کرد! ۲۰ سال پیش بود. پول تور هوایی نداشتیم ولی ۱۵۰ هزار تومان دادیم با تور زمینی رفتیم. از شرق ترکیه که وارد میشدی اولش فقر شدید و سرکوب مناطق کردنشین را میدیدی و رفته رفته
برات تعمیر میکنم و پول نمیگیرم. صاحبخونه هم خبر داد که تعمیرکار ازش پولی نگرفته و ضمنا خسارت اون یکی وسیله را هم لازم نیست بدم.
یک جور زنجیرهای از مهربانیهای کوچک بود تو این کرونا. پول کل این تعمیرات تهش چیزی نمیشد ولی سه نفر آدم خوشحال شدند با این اتفاقات و رفتارها.